اگر عروس به جای «بله» بگوید «نه»، چه باید کرد؟
اگر عروس یا داماد در مراسم عروسی حاضر نشود یا سر سفره عقد به جای گفتن «بله» بگوید «نه» چه باید کرد؟
شاید دیده یا شنیده باشید كه در عروسیها داستانهای عجیب و غریب زیادی رخ میدهد. یكی از آنها این است كه وقتی انتظار دارید مراسم عقد به خوبی و خوشی سپری شود، عروس یا داماد در مراسم حاضر نمیشود یا به جای گفتن بله پاسخ منفی میدهد.شنیدن و تصورش هم شوك بزرگی به آدم وارد میكند چه برسد به تجربه آن. دكتر لیلا بهنام، روانشناس، رواندرمانگر و مشاور خانواده در مورد این شرایط برای تان توضیح میدهد و به شما میگوید كه وقتی با چنین شرایطی روبهرو میشوید باید چه كار كنید و اگر چنین اتفاقی برایتان پیش آمد، چطور با این حادثه كنار بیایید.
آیا این اتفاق یك حادثه است؟
پیشبینیناپذیر بودن یك رویداد میتواند آن اتفاق را تبدیل به یك حادثه كند. وقتی یك حادثه برای یك نفر اتفاق میافتد، طبیعتا یك سلسله ضربات روحی و آسیبهای روانشناختی را تجربه میكند. میزان آسیب روانی و شدت ضربه روحی كه فرد به آن دچار میشود، برحسب اینكه این رویداد غیرقابلپیشبینی چه سوژهای بوده باشد و چقدر برای فرد اهمیت داشته باشد، میتواند متفاوت باشد.
هنگامی كه دو نفر قرار است با همدیگر ازدواج كنند و جشن و مراسمی رسمی را برپا و از دیگران دعوت میكنند كه در مراسم آنها حاضر باشند و در شادیشان شریك شوند اما یكی از آنها در مراسم حاضر نشود یا هنگام خواندن خطبه عقد به جای گفتن «بله» اعلام میكند كه حاضر به ازدواج با او نیست، طبیعتا شوك بزرگی به طرف مقابل وارد میشود. ازدواج مقولهای است كه برای همه افراد اهمیت زیادی دارد. از این جهت كه فرد سرنوشت و آیندهای كه در انتظارش است را در گرو آن میبیند. علاوه بر این تعداد زیادی نظارهگر بیرونی وجود دارند كه این موضوع را ارزیابی میكنند و طبعا یكسری قضاوتهایی صورت میگیرد كه بعضی از آنها برای فرد خوشایند نخواهد بود.
اولین واكنشهای فرد چیست؟
روان انسان به یكسری مكانیسمهای دفاعی مجهز است كه وظیفه مراقبت از روان را برعهده دارد. وقتی روان انسان فشار روانی زیادی را متحمل میشود، برای كاهش اضطراب ناشی از تنشها و فشارها از این مكانسیمها استفاده میكند. به دنبال چنین اتفاقهای اضطرابآوری كه از سطح تحمل روان خارج است، ناخودآگاه این مكانیسمها به كار گرفته میشود تا فرد حالتی شبیه به مرگ را تجربه نكند.
كارآمدترین مكانیسمی كه در این شرایط فرد میتواند با مجهز شدن به آن از روانش مراقبت كند، مكانیسم دفاعی انكار و دلیلتراشی است. اولین واكنشی كه فرد از خود نشان میدهد، انكار این مساله است؛ «امكان ندارد او چنین كاری بكند.»، «نه، ممكن نیست این اتفاق افتاده باشد.» بعد از این واكنش فرد به دلیلتراشی میپردازد؛ «حتما اتفاق خیلی حادی برایش افتاده كه نیامده»، «شاید تصادف كرده باشد»، «شاید بیماری خاصی داشته» و. . . .
درواقع فرد برای اینكه استرس و تنش كمتری را تحمل كند، واقعیت را بهگونه دلخواهش تفسیر میكند. اگر تفسیرهای اشتباه ادامه پیدا كند ارتباط فرد با واقعیت قطع میشود و قادر نخواهد بود مساله را بهطور منطقی حل و فصل كند.
چه بر سر او میآید؟
هر فردی براساس عادتهای روانیاش وقایع را بهگونهای تفسیر شناختی میكند. نظریه تحلیل رفتار متقابل حالتهای روان را به سه بخش «كودك»، «بالغ» و «والد» تقسیم كرده است. وضعیت روانی فرد پس از این اتفاق ناگوار براساس اینكه كدامیك از این سه بخش، وجه غالب روان فرد است و زمام امور را به دست میگیرد، میتواند متفاوت باشد.
از آنجایی كه حالت «كودك درون» وظیفه تجربه حسهای انسان را دارد، ناخودآگاه بعد از رویدادهای ناخوشایند بخش غالبتر و فعالتر روان بخش «كودك» روان خواهد بود. «والد درون» هم از آنجایی كه با باید و نبایدهای زندگی سروكار دارد، هنگامی كه با واكنشهای اطرافیان مواجه میشود، شروع به انتقاد كردن کرده و او را سرزنش میكند. بنابراین فرد
بیش از هر منطق و تفكر بالغانهای با مجموعهای از حسهای ناخوشایند و افكار سرزنشگرانه مواجه میشود كه كاركردهای فرد را مختل كرده و حالتی فلجگونه را در او ایجاد میكند.
اصلا چرا؟
– ممكن است طرف مقابل در تصمیمگیری یكسری تعارضها و وسواسهای جدی داشته و در لحظه آخر نتوانسته تصمیم نهایی را بگیرد و از ازدواج منصرف میشود.
– شاید این فرد به مهارت قاطعیت مجهز نیست و بهرغم میل باطنی به علت یك معذوریت اخلاقی یا اجتماعی تصمیم به ازدواج با فرد گرفته است.
– ممكن است در زندگی فرد یكسری رازهایی وجود داشته و او نتوانسته آنها را با كسی كه قرار است با او ازدواج كند، مطرح كند و نگرانی از فاش شدن رازها در آخرین لحظات او را از ازدواج منصرف كرده باشد.
– غیبت فرد در مراسم رسمی و انصراف او از ازدواج در آخرین لحظات هر علتی هم كه داشته باشد، یك رفتار نابالغانه است كه از یك شخصیت رشدنیافته میتواند سر بزند. فردی كه اجازه میدهد مساله تا جایی ادامه پیدا كند كه یك مراسم رسمی برپا شود و بعد از آن از تصمیماش منصرف میشود، طبیعتا مشكلات حاد و اساسی در ساختار شخصیتی و روانیاش دارد. محرز است كه او شخصیت ناپختهای دارد كه چنین رفتاری از خود بروز میدهد. پس بهطور قطع برای ازدواج و تشكیل زندگی مشترك فرد مناسبی نیست.
چه باید كرد؟
فردی كه چنین حادثهای را تجربه كرده به جای انكار، دلیلتراشی و تجربه پیدرپی احساسات ناخوشایند میتواند با خودش بگوید: «اگر من با فردی كه چنین ساختار روانی نابالغ و آسیبدیدهای دارد، ازدواج كرده بودم، در طول زندگی مشترك چه حوادث و اتفاقات ناخوشایندی قرار بود در معرض راه من قرار بگیرد؟ چگونه میتوانستم در كنار او صاحب فرزندی شوم و نقشی پدری یا مادری به او بسپارم؟» در این صورت تا حد زیادی از شدت استرس و احساسات ناخوشایند بعد از حادثه تلخ او كاسته میشود.
درست است اگر این ازدواج صورت گرفته بود او چنین حالاتی را تجربه نمیكرد اما قطعا یك عمر زندگی با یك شخصیت نابخرد و رشدنیافته سبب میشد مشكلاتی بیشتر و حادتر را تجربه كند.
فرد بعد از تخلیه هیجانی باید بر حسهای ناخوشایند خود غلبه كند و نباید زمام امور را به دست كودك روانش بسپارد. تا زمانی كه كودك روان وجه غالب است، او قادر نخواهد بود از خودش به عنوان یك بزرگسال مراقبت و به درستی تصمیمگیری كند.
بهترین راهحل
فرد باید تلاش كند زمام امور را از دست كودك و والد درون بگیرد و به دست بالغ درون بسپارد. تا وقتی كه كودك درون وجود او را از انبوهی از احساسات ناخوشایند پر میكند و والد درون مدام دست به سرزنش كردن او میزند. بالغ درون از مواجهه با واقعیت و ارائه یك راهحل منطقی و تصمیمگیری درست محروم خواهد بود.
بهترین راهحل این است كه فرد این راهكارها را دنبال كند:
– كودك درون را نوازش كند یعنی به خودش حق بدهد كه احساسات تلخ و ناخوشایندی داشته باشد.
– والد سرزنشگر درون را قانع كند كه در این اتفاق او هیچ تقصیری نداشته است. باید به والد درونش بگوید كه نامزدش برای اعلام انصراف زمان كافی در اختیار داشته است و حتی هنوز هم او را در جریان دلیل غیبت یا انصرافش قرار نداده است بنابراین او كاملا بیتقصیر است.
– به جای تفسیرها و پردازشهای منفی با واقعاندیشی و افكار منطقی مدیریت امور و كنترل اوضاع را به دست بالغ درون بسپارد.
با اطرافیان باید چگونه برخورد كرد؟
رفتارهای هیجانی و واكنشهای احساسی فرد به اطرافیان كه مشاهدهگر این فضا هستند، این پیام را میدهد كه او توان مواجهه و مقابله با این حادثه را ندارد و درمانده است. بنابراین اطرافیان برای كمك كردن به او مجبور میشوند درباره این موضوع نظر بدهند، قضاوت كرده و به جای او تصمیمگیری كنند. ایجاد چنین فضایی نهتنها به بهبود حال او كمك نمیكند، بلكه اوضاع روانی او را آشفتهتر و احساسات تلختر و ناخوشایندتری را در او ایجاد میكند.
پاسخهای منطقی و قاطعانه شما به دیگران این پیام را میدهد كه این مساله جزء مسائل خصوصی زندگی او محسوب میشود و به دیگران ربطی ندارد بنابراین به حرف و حدیثها، كنجكاویها و سوالات بیمورد پایان میدهند.
بهترین پاسخ این است كه فرد با قاطعیت در پاسخ به هر سوالی بگوید: «من هم چیز زیادی نمیدانم. اتفاقی است كه افتاده و امیدوارم كه حل شود و بیش از این تمایلی به صحبت در این باره ندارم.»
زندگی ادامه دارد. . .
بعضی از افرادی كه چنین اتفاقی را تجربه میكنند از ترس تجربه مجدد این ماجرا تا آخر عمر قید ازدواج كردن و تشكیل زندگی مشترك را میزنند. طبیعی است كه تا مدتی بعد از حادثه استرسزا فرد از هر چیز و موضوعی كه تداعیگر آن جریان است، دوری و هنگام روبهرو شدن با آنها حسهای ناخوشایندی را تجربه كند اما این حالات نباید به مدت طولانی مثلا چند سال ادامه پیدا كند. اگر فردی تصور میكند كه با هر فردی ازدواج كند، همان رفتار را از خودش نشان خواهد داد، دچار تحریف شناختی است و برای اصلاح باورهای اشتباه خود باید اقدام كند و بهتر است از یك روانشناس متخصص در این زمینه كمك بگیرد.
اگر او دوباره برگشت. . .
در مواردی دیده شده كه بعد از مدتی فرد دوباره بازمیگردد و با دلیلتراشی و توجیه خواهان ادامه رابطه میشود. بدون علم به مشكلاتی كه سبب بروز چنین رفتاری از او شده حداقل حدسی كه میتوان زد این است كه او فردی با یك شخصیت رشد نیافته است كه مهار احساسات و عواطفش را بر عهده ندارد و نمیتواند تصمیمات درست و بجایی بگیرد. بنابراین قبل از هر تصمیمی حتما برای ادامه مسیر زندگی با او از یك روانشناس یا مشاور متخصص كمك بگیرید.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0