کد خبر : 12379
تاریخ انتشار : یکشنبه 20 سپتامبر 2015 - 13:09
-

پائولو کوئلیو از هیپى گرى تا اندیشه نیهیلیستى

پائولو کوئلیو از هیپى گرى تا اندیشه نیهیلیستى

پائولو کوئلیو در ادبیات عرفانى خود به شدت متأثر از مارکسیسم، نیهیلیسم و شیطان گرایى است و بدون تردید، عرفان او، عرفانى سکولار است. طبیعت گرایى و انسان گرایى نیز که از اصول فلسفه مارکسیسم مى باشد، در رأس اندیشه و آراء کوئلیو قرار گرفته و به فراوانى در آثار او بازتاب یافته است.

به گزارش قائم آنلاین،پائولو کوئلیو در ادبیات عرفانى خود به شدت متأثر از مارکسیسم، نیهیلیسم و شیطان گرایى است و بدون تردید، عرفان او، عرفانى سکولار است. طبیعت گرایى و انسان گرایى نیز که از اصول فلسفه مارکسیسم مى باشد، در رأس اندیشه و آراء کوئلیو قرار گرفته و به فراوانى در آثار او بازتاب یافته است.

پائولو کوئلیو از هیپى گرى تا اندیشه هاى نیهیلیستى

بدون تردید، بسیارى از کتاب هاى کوئلیو، بازتاب زندگى شخصى خود اوست. او خود نیز به این مطلب اعتراف کرده و مى گوید: من فقط در کتاب هایم به این اکتفا مى کنم که آنچه در زندگى ام رخ داده است تعریف کنم (کوئلیو، ۱۳۷۹، ص ۴۴). پائولو در دوران جوانى پس از رهایى از تیمارستان و همزمان با نفوذ و گسترش جنبش هیپى در ایالات متحده آمریکا، به این جنبش مى پیوندد و با بلند کردن موهاى خود و گرایش به مواد مخدر، سکس و موسیقى راک، کاملاً جذب فرهنگ آنها مى شود. او در همین زمینه، ایمان مسیحى اش را از دست داده و به ادیان شرقى روى مى آورد (همان، ص ۵۳). بازتاب این مرحله از زندگى کوئلیو را نیز به فراوانى در اندیشه و آثار او مى توان یافت. او در لابه لاى داستان هایش، گاهى به طور مستقیم از آیین هیپى نام برده و به بیان ویژگى ها و خصوصیات آنها مى پردازد و گاهى نیز به صورت غیرمستقیم اندیشه هاى پوچ گرایانه آنها را در لابه لاى آثارش جاى مى دهد. براى نمونه، او در کتاب زهیر مى نویسد: آن زمان جنبش هیپى سعى مى کرد قدرتش را نشان بدهد ـ آن کنسرت هاى عظیم راک، موهاى بلند، لباس هاى رنگارنگ، نماد وایکینگ ها، نشان صلح و عشق، به شکل انگشت هایى در حرف V (کوئلیو، ۱۳۸۳الف، ص ۲۶۸). او همچنین در کتاب برنده تنهاست مى نویسد: در اواخر دهه ۶۰ با بوتیکى کوچک شروع کرد، اما بعد فهمید سبک لباس هیپى هاى جوانى که از تمام دنیا به آمستردام سفر مى کردند، توانایى بالقوه عظیمى دارد (کوئلیو، ۱۳۸۸، ص ۲۹۵).

در کتاب راهنماى رزم آور نور نیز به اندیشه پوچ گرایانه هیپى ها اشاره مى کند و مى نویسد: رزم آور مى داند هدف وسیله را توجیه نمى کند؛ چراکه هدفى در کار نیست؛ فقط وسیله هست، زندگى انسان را از ناشناخته اى به سوى ناشناخته اى دیگر مى برد. هر لحظه آکنده از این راز شورانگیز است: رزم آور نمى داند از کجا آمده و کجا مى رود (کوئلیو، ۱۳۸۳ب، ص ۱۴۵).

کتاب ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، تنها کتابى است که هم از لحاظ موضوع و هم از حیث محتوا، مجموعه اندیشه هاى پوچ گرایانه و نیهیلیستى پائولو کوئلیو را به صورت یک جا در خود جاى داده است. او خود در مورد این کتاب مى گوید: در ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد موضوعات جنون و خودکشى مطرح شده است. من ده رونوشت از دست نوشته خودم تهیه کردم و آنها را براى خواندن به چند نفر دادم. چقدر شگفت زده شدم وقتى کشف کردم که همه آنها یک ماجراى خودکشى یا جنون در خانواده داشته اند (کوئلیو، ۱۳۷۹، ص ۴۳) و این درحالى است که خود کوئلیو نیز سابقه خودکشى در پرونده اش دارد. تردیدى نیست که پوچ گرایى در نهایت، به جنون و خودکشى منجر مى شود. در رمان ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد نیز، ورونیکا دختر بیست و چهار ساله اى است که على رغم برخوردارى از امکانات لازم و مناسب براى زندگى، صرفا به دلیل تفکرات پوچ گرایانه و احساس بیهودگى، اقدام به خوکشى مى کند، ولى جان سالم به در برده و در یک تیمارستان بسترى مى شود و تحت درمان داروهاى شیمیایى قرار مى گیرد. بدون تردید، این کتاب بازتابى از اندیشه هاى نیهیلیستى پائولو کوئلیو به شمار مى رود. او در این کتاب به جاى اینکه خودکشى را عملى زشت و گناهى بزرگ و نابخشودنى جلوه دهد، آن را عملى افتخارآمیز که نشانه قدرت و شهامت افراد است معرفى کرده و مى نویسد: ورونیکا به این نتیجه رسید که ـ سرانجام! ـ زمان آن رسیده تا خودش را بکشد… افتخار ملتش دیگر برایش مهم نبود. وقتِ آن بود که به خودش افتخار کند، وقتش رسیده بود که باور کند قدرت انجام این کار را داشته، که سرانجام شهامتش را یافته، و به زودى این زندگى را ترک مى کند: چه لذتى!(کوئلیو،۱۳۸۶ب،ص۴۷ـ۴۹).

کوئلیو در این کتاب با القاى این تفکر مارکسیستى که زندگى با مرگ پایان مى پذیرد، خودکشى را پایانى براى همه دردها و رنج ها و وسیله اى براى آزادى مطلق و فراموشى ابدى (همان، ص ۵۳)، دانسته و در همین زمینه، روش هایى از قبیل: پریدن از بالاى یک ساختمان بلند، خود را به دار آویختن، خودکشى با گلوله، خوردن قرص و بریدن رگ هاى دست را معرفى مى کند که از این میان، خوردن قرص هاى خواب آور و بریدن رگ هاى دست را روش هایى شاعرانه و سازگار با روح زنانه مى پندارد (همان، ص ۴۹ـ۵۰).

موسیقى، مواد مخدر، سکس آزاد، پوچ گرایى و… ازجمله گرایش هاى هیپى ها به شمار مى رود که همه این موارد، در شخصیت هاى رمان ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، دیده مى شود. افزون بر این، پائولو کوئلیو اصول بنیادین آیین هیپى ها را با زیرکى خاصى در این کتاب جاى داده است؛ شخصیت هاى این داستان على رغم برخوردارى از امکانات مادى و رفاه نسبى، با دلایلى همچون احساس بیهودگى و پوچى، خودکشى، افسردگى و… از جامعه صنعتى فرار کرده و بدون توسل به زور و خشونت، به یک تیمارستان پناه آورده اند و در آنجا سعى در گسترش معرفت درونى خود دارند (کوئلیو، ۱۳۸۶ب، ص ۱۳۸). آنها در آن تیمارستان براساس آیین مهرورزى و محبت به صورت جمعى زندگى مى کنند. برخى از آنها نیز همانند هیپى ها براى گسترش معرفت درونى و نفوذ در قلمرو نامحدود، از داروهاى شیمیایى بهره مى گیرند:… به آرامى به سرنگ ضربه زد و هواى آن را تخلیه کرد. سپس آن را در ورید پاى راست زدکا فرو کرد… زدکا داشت یک سفر اثیرى را پشت سر مى گذاشت؛ چیزى که در نخستین تجربه اش از شوک انسولینى باعث شگفتى اش شده بود. این تجربه را براى هیچ کس نگفته بود… اگر به دیگران مى گفت بدنش را ترک کرده، فکر مى کردند دیوانه تر از هنگام ورودش به ویلت شده. در هر حال، همین که به بدنش بازگشت، مطالعه هر دو را شروع کرد: شوک انسولین و آن احساس غریب شناورى در فضا (همان، ص ۹۰ـ۹۲).

۳٫ شیطان گرایى

شیطان پرستى را براساس سیر تاریخى آن، مى توان به سه مرحله شیطان پرستى بدوى، شیطان پرستى قرون وسطایى و شیطان پرستى مدرن تقسیم کرد. شیطان پرستى مدرن از نیمه قرن شانزدهم میلادى آغاز گردید. فراماسون ها نیز از احیاکنندگان جادوگرى و شیطان پرستى قاره اروپا در آن دوران به شمار مى روند. رشد و گسترش روزافزون شیطان پرستى و جادوگرى در اروپاى آن دوران و به ویژه در بین زنان، سبب گردید تا در قرن شانزدهم و هفدهم میلادى در اروپا و در جشن پاک سازى جادوگرى و شیطان پرستى، بیش از شصت هزار نفر از جادوگران اعدام شوند. پس از آن در اوایل قرن نوزدهم، بعضى از اشراف انگلستان، گروه شیطان پرستانِ آتش جهنم را تأسیس نمودند و بدین ترتیب، از اوایل قرن نوزدهم، شهر لندن مرکز شیطان پرستان اروپا شد. باز در دهه ۱۹۶۰ شیطان پرستى مورد حمایت سرمایه داران یهود قرار گرفت و به دنبال آن، چند گروه شیطان پرست در انگلستان و ایالات متحده آمریکا به وجود آمد (کریمى، ۱۳۸۸، ص ۴۵ـ۴۶).

رویکردهاى مختلف شیطان پرستى

شیطان پرستى به سه نوعِ شیطان پرستى گوتیک، شیطان پرستى دینى و شیطان پرستى فلسفى تقسیم مى شود (www.mastar.ir). در ذیل، به معرفى هریک از آنها مى پردازیم:

۱٫ شیطان پرستى گوتیک (شرّپرستان): این گروه از شیطان پرستان که از کثیف ترین فرقه هاى انحرافى و شیطانى به شمار مى آیند، دنیایى را ترسیم مى کنند که هیچ روزنه امیدى در آن نیست. شرّپرستى و بازگشت به تاریکى، از شاخصه هاى اصلى این نوع از شیطان پرستى است، تجاوز و قتل به ویژه نسبت به کودکان و نوجوانان و همچنین خوردن نوزادان از ویژگى هاى این گروه است (موسویان،۱۳۸۹،ص ۸۵).

۲٫ شیطان پرستى دینى: پرستش یک نیروى ماوراءالطبیعه اساطیرى یک یا چندخدایى از اصول اولیه شیطان پرستى دینى است. پیروان این گروه از شیطان پرستى به خدایان روم باستان و الهه هاى شرقى گرایش دارند. پرورش استعدادهاى شخصى و یا به عبارتى دیگر، خودپرستى، رکن اصلى این نوع از شیطان گرایى به شمار مى رود (همان).

۳٫ شیطان پرستى فلسفى (شیطان پرستى لاویى): پایه گذارى این فرقه از شیطان پرستى را به فردى به نام آنتوان لاوى نسبت داده اند. شیطان پرستان فلسفى، انسان را محور و مرکز عالم مى دانند و معتقد به خدایى براى پرستش نیستند. از دیدگاه آنها، هرکسى خداى خودش است. گفتنى است این نوع از شیطان گرایى نیز همانند دو نوع دیگر (دینى ـ گوتیک) از مبانى اعتقادى یهود نشئت گرفته است (همان).

کلیساى شیطانى

کلیساى شیطانى محلى براى عبادت شیطان پرستان است. شیطان پرستان غالبا به صورت زیرزمینى به کار خود ادامه مى دهند و کلیساى شیطانى مکانى است که براى ارضاى تمایلات جنسى آنها مورد استفاده قرار مى گیرد.

در حقیقت، کلیساى شیطانى فلسفه لذت پرستانه را با اعمال جادوى سیاه در هم آمیخته است. کلیساى شیطانى در آوریل ۱۹۶۶ توسط آنتوان لاوى در سانفرانسیسکو،تأسیس شد(کریمى،۱۳۸۸،ص۵۷ـ۵۸).

انجیل شیطانى

انجیل شیطانى کتابى است که همه شیطان پرستان به ویژه شیطان پرستان لاویى از آن براى عبادات، دعا و اجراى مراسم خود، استفاده مى کنند. انجیل شیطانى که توسط آنتوان لاوى در سال ۱۹۶۹م نوشته شد، شامل چهار بخشِ کتاب شیطان، کتاب لوسیفر، کتاب بلیل و کتاب لوتیان است که در بخش اول هر کدام از آنها اصول نه گانه شیطان پرستى نوشته شده است (همان، ص ۷۱ـ۷۲). این اصول عبارتند از:

۱٫ شیطان به جاى ریاضت، نماینده افراط، آزادى و لذت جویى است.

۲٫ شیطان به جاى اینکه نماینده توهم هاى معنوى باشد، نماینده زندگى مادى است.

۳٫ شیطان مى گوید: کم عقلى و بى عفتى بهتر از ریاکارى و خودفریبى است.

۴٫ شیطان نشانه عشق به افرادى است که لیاقتش را دارند، نه هدر دادن آن به افراد نمک نشناس.

۵٫ شیطان به ما انتقام جویى را به جاى برگرداندن طرف دیگر صورت نشان مى دهد.

۶٫ شیطان به ما مسئولیت در برابر مسئول را به جاى مسئولیت در برابر موجودات ترسناک خیالى مى آموزد (اعتقاد به معاد، بهشت و جهنم را تنها عامل ترس مى داند.)

۷٫ شیطان انسان را همانند دیگر حیوانات مى داند، ولى مى گوید: انسان گاهى برتر از حیوانات، ولى در بیشتر مواقع به دلیل روح خدایى و پیشرفت ذهنى اش که از او بدطینت ترین حیوان را ساخته، پست تر است.

۸ . شیطان گناه را عاملى براى ارضاى نیازهاى فیزیکى، حسى و ذهنى انسان مى داند.

۹٫ شیطان بهترین دوستى است که کلیسا تاکنون داشته؛ زیرا سال ها کلیسا را به خود مشغول داشته است (همان).

موسیقى شیطانى

شیطان پرستان براى نفوذ خود در نقاط مختلف جهان و به منظور گسترش شیطان پرستى از ابزار موسیقى استفاده نمودند. عمده اقدامات آنها در این زمینه، تأسیس فعالیت گروه متالیکا بوده است. فعالیت این گروه، مانند دیگر گروه هاى هوى متال در ظاهر به صورت زیرزمینى و غیرقانونى و در باطن با حمایت سازمان جاسوسى ایالات متحده آمریکا و با شعارهاى اجتماعى و اعتراضى ادامه یافت (www.mastoor.ir، خرداد ۱۳۸۷).

خوانندگان این گروه از کثیف ترین گروه هاى موسیقى جهانى به شمار مى آیند و در مجموع، باید گفت: تشویق به مصرف بى رویه مشروبات الکلى و مواد مخدر، زنا، هم جنس بازى، خودکشى، زخمى کردن و کشتن دیگران از ویژگى هاى موسیقى شیطانى، به ویژه پاپ، راک و هوى متال است (کریمى، ۱۳۸۸، ص ۱۲۴).

نمادهاى شیطان پرستى

نمادهاى شیطان پرستى یکى از مهم ترین ابزارهاى تبلیغ و ترویج شیطان پرستى در سراسر جهان است. در بررسى نمادهاى شیطان پرستى، مهم تر از همه به ارتباط تنگاتنگ صهیونیسم و شیطان پرستى پى مى بریم که در بحث بعدى به آن اشاره مى کنیم. این نمادها به عنوان نگین انگشتر، گردنبند، تصاویر روى دستبندها، پیراهن، شلوار، کفش، ادکلن، ساعت و… درج شده است. ستاره پنتاگرام، عدد ۶۶۶ و… ازجمله این نمادهاست که در اینجا به معرفى آنها مى پردازیم (www.mastoor.ir، فروردین ۱۳۸۷).

ستاره پنتاگرام: نمادى شیطانى است که با جادوى سیاه درآمیخته است، اگر نوشته وسط نماد (Satanism) که به معناى شیطان گرایى است، حذف شود، یک ستاره پنج ضلعى باقى مى ماند که همان نشانه ستاره صبح (پنتاگرام) است. در میان برخى پنتاگرام ها، تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامى ضدمسیحى است؛ زیرا مسیحیان معتقدند که مسیح مانند یک بره براى نجات آنها قربانى شده است و با توجه به اینکه مسیحیان بز را نماد شیطان و در برابر بره مى دانند، شیطان پرستان این نشانه را انتخاب کرده اند.

۶۶۶: این نماد با عنوان شماره تلفن شیطان است. این نماد در حقیقت، به عنوان شیطان و نشانه جانور در میان شیطان پرستان است.

صهیونیسم و شیطان گرایى

مسئله ارتباط بین صهیونیسم و یهودیت با شیطان پرستى، تا حدى است که به اعتقاد بسیارى از محققان، متون دینى یهود را باید از مهم ترین عوامل ایجاد این فرقه فاسد به شمار آورد؛ چراکه از یک سو، براساس تعالیم یهودى و عبرانى، شیطان نه تنها یک موجود بد، بلکه فرشته اى خادم براى آزمایش انسان هاست و از سوى دیگر، در مکاشفات نیز به عدد ۶۶۶ (عدد مقدس شیطان پرستان) اشاره شده است و ازآنجاکه متون یهودى از منابع مهم مسیحیان به شمار مى رود، ارتباط ویژه یهودیت با شیطان پرستى، تأثیرات فراوانى بر مسیحیت داشته است. علاوه بر این، عرفان و تصوف یهودى (کابالا ـ قبالا) نیز ارتباط تنگاتنگى با شیطان پرستى دارد. کابالا صرف نظر از اینکه بر نوع خاصى از ریاضت هاى شیطانى یهود دلالت مى کند، اشتراکات فراوانى نیز با شیطان پرستى دارد. یکى از مهم ترین این اشتراکات مربوط به دیدگاه جنسى این دو فرقه است؛ بدین معنا که هم در کابالا و هم در شیطان پرستى، لذت جنسى در اولویت قرار دارد. نماد پنتاگرام یا ستاره پنج پر، یکى دیگر از اشتراکات این دو فرقه است؛ زیرا این نماد شیطان پرستى همواره همانند ابزارى براى جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار مى گرفته است. حمایت گسترده سران رژیم صهیونیستى از گروه هاى مختلف شیطان پرستى، هدایت، سازمان دهى و تغذیه گروه هاى شیطان پرست از سوى سازمان هاى مهم جاسوسى ازجمله CIAو موساد نیز گواه روشنى از ارتباط شوم و شیطانى، صهیونیسم با شیطان گرایى است. رژیم صهیونیستى همواره از این گروه ها براى مقاصد شوم و پلید سیاسى و جاسوسى استفاده مى کند و انجام خشونت بارترین اعمال را به آنها واگذار مى کند (www.mastoor.ir، اردیبهشت ۱۳۸۷).

پائولو کوئلیو و شیطان پرستى

پیش از هر چیز تذکر این نکته لازم و ضرورى است که به دلیل ارتباط تنگاتنگ صهیونیسم با شیطان پرستى، مسئله تأثیرپذیرى کوئلیو از شیطان پرستى، بیانگر تأثیرپذیرى شدید او از عرفان یهودى نیز مى باشد. بدون تردید، دوران شیطان پرستى پائولو را مى توان یکى از سیاه ترین و تأسف بارترین صفحات زندگى او به شمار آورد. تجربیات فراوان کوئلیو در انواع سحر و جادو، به ویژه جادوى سیاه که به گفته خودش، مراسم شیطان پرستى در برابر آن هیچ است (کوئلیو، ۱۳۷۹، ص ۱۳۲)، گرایش شدید و افراطى او به افکار و اعمال شیطانى از قبیل: نفى خدا و دین، خود را قادر متعال پنداشتن (همان، ص ۶۵)، مواد مخدر، مشروبات الکلى، سکس، موسیقى شیطانى، خشونت و سرکشى، همه و همه بیانگر ارتباط تنگاتنگ و تأثیرپذیرى شدید او از شیطان پرستى است.

پائولو کوئلیو، شیطان پرستى را با مطالعه آثار و اندیشه هاى شیطانى آلیستر کرولى آغاز کرد و به شدت شیفته او گردید. آلیستر کرولى چهره برجسته و رسواى شیطان پرستى در آغاز قرن بیستم است؛ کسى که اعمال شیطانى بى سابقه اى را ابداع کرد و انجمن شیطان براى شیطان را رهبرى نمود و به دنبال آن، پایگاهى دایمى به نام صومعه تله ما (Abbey of Telema) در جزیره سفالو واقع در سیسیل دایر کرد که کوئلیو در کتاب والکرى ها به این صومعه اشاره مى کند (کوئلیو، ۱۳۸۳ج، ص ۱۳۸). کرولى در سال ۱۹۴۷ از دنیا رفت و در مراسم تدفین او بلاک مس اجرا شد (پیتر، ۱۳۷۷، ص ۱۰۶ـ۱۰۷).

شخصیت معمایى و رازآلود آلیستر کرولى همواره مورد انتقاد قرار گرفته است، به گونه اى که در زمان خودش او را شریرترین و هرزه ترین مرد جهان مى نامیدند و پس از آن نیز او را به عنوان یکى از پیروان شیطان و تداعى کننده شرارت و هرزگى مى شناسند (کوئلیو، ۱۳۷۹، ص ۱۲۷).

آلیستر کرولى مطالب فراوانى پیرامون سکس آزاد در قالب شعر بیان کرده است. او در این اشعار مفاهیم ضددینى و الحادى را با تشبیهات ادبى سکسى درهم آمیخته است. کرولى بر این باور است که پیشرفت هاى باطنى و معنوى به قوانین دینى و اخلاقى وابسته نیست، بلکه از طریق سحر و جادو به دست مى آید. با وجود این، کوئلیو تحت تأثیر اندیشه هاى شیطانى کرولى قرار گرفته است؛ تا جایى که از این شخصیت فاسد و هرزه به عنوان نویسنده متن هاى عارفانه یاد مى کند و آشکارا از عرفان او که عرفانى ضددینى، غیراخلاقى و همراه با سحر و جادو و سکس است حمایت مى کند (فعالى، ۱۳۸۷، ص ۱۱۴).

کوئلیو در کتاب هایش از متون دینى یهود و علاوه بر آن، از عرفان یهودى نیز بهره فراوانى برده است. کتاب والکرى ها یکى از این کتاب هاست که پائولو در این کتاب خاطرات و تجربیات دوران شیطان پرستى خود را به نگارش درآورده است. او در این کتاب از آلیستر کرولى یاد مى کند و به بیان برخى از آراء و اندیشه هاى او مى پردازد. کوئلیو در این کتاب تصریح مى کند که از ایده هاى کرولى به خاطر اینکه عصیان گرانه و شیک بودند، خوشش آمده است. البته او در این کتاب آشکارا از آلیستر کرولى نام نمى برد و تنها از او با لفظ جانور یاد مى کند. او در این کتاب، از کلیساى شیطان و عدد ۶۶۶ که یکى از نمادهاى شیطان پرستى است نیز نام مى برد (کوئلیو، ۱۳۸۳ج، ص ۱۴۳). در بخشى از این کتاب آمده است: جانور [آلیستر کرولى ]به همه مى گفت که شماره اش ۶۶۶ است و اضافه مى کرد که براى ایجاد دنیایى آمده که ضعیف در خدمت قوى باشد و تنها قانونش این باشد که هر که هرکارى دلش مى خواهد انجام دهد (همان، ۱۳۹). ارتباط کوئلیو با شیطان پرستى در این موارد خلاصه نمى شود؛ آراء، اندیشه ها و اعمال شیطان پرستى به فراوانى در آثار و در لابه لاى داستان هاى او یافت مى شود. او در کتاب هاى بریدا (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص ۱۵۴)، زهیر (همو، ۱۳۸۳الف، ص ۲۸۲)، و ساحره پورتوبلو (همو، ۱۳۸۶ج، ص ۲۴۸ـ۲۶۴)؛ از شیطان پرستى، مراسم شیطان پرستى و احضار شیطان، سخن به میان آورده است. در رمان برنده تنهاست نیز از فرقه شیطان پرستى گوتیک نام مى برد (کوئلیو، ۱۳۸۸، ص ۲۵۷). کوئلیو در کتاب بریدا، علاوه بر اینکه آداب و نحوه انجام یکى از مراسم شیطان پرستى را به نگارش درآورده، از نماد شیطان پرستى پنتاگرام نیز استفاده نموده است. در بریدا مى نویسد: ویکا با حرکت کامل دست، با خنجرش دایره اى در هوا کشید. درون دایره نامرئى ستاره پنج پرى کشید که ساحران پنتاگرام مى نامیدند. ستاره پنج پر نماد عنصرى بود که انسان را تشکیل مى داد و زنان دراز کشیده بر روى زمین، اینک از راه آن در تماس با جهان نور قرار مى گرفتند (کوئلیو، ۱۳۸۴، ص ۳۱۳).

و سرانجام، در یکى از قوانین شیطان پرستى آمده است: به کسى پیشنهاد رابطه جنسى نداشته باش، مگر اینکه از طرف مقابل به تو اشاره اى شود (طلب شود) (کریمى، ۱۳۸۸، ص ۷۶).

کوئلیو در کتاب ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، از این قانون شیطان پرستى استفاده کرده است؛ در آنجا که مى نویسد: هیچ کس را مجبور به یک رابطه جنسى نکن، چون تجاوز محسوب مى شود… همیشه کسى هست که دقیقا همان چیزى را مى خواهد که تو مى خواهى (کوئلیو، ۱۳۸۶ب، ص ۱۶۷).

جمع بندى و اظهارنظر

۱٫ پائولو دوران زندگى ناآرام و پرفراز و نشیبى را پشت سر گذاشته است. بدیهى است که تأثیرگذارى این شرایط ویژه و ناآرام را در روند شکل گیرى شخصیت، اندیشه و آثار او نمى توان نادیده گرفت. پیوستن کوئلیو به جنبش هیپى ها، علاقه مندى او به مارکسیسم که به کفر و الحادش انجامید و شباهت زیادى که بین زندگى کوئلیو و مارکس وجود دارد نیز درخور توجه و دقت فراوان است.

۲٫ حمایت گسترده و همه جانبه استکبار جهانى از پائولو کوئلیو نیز جاى تعجب و سؤال دارد. کوئلیو تعاملات سیاسى فراوانى با سران کشورهاى آمریکا و اروپا دارد. او در سال ۱۹۹۹م به اسراییل رفت و با شیمون پرز، از مسئولان عالى رتبه رژیم صهیونیستى، دیدار کرد و از او هدایایى دریافت نمود. در این دیدار، شیمون پرز از کوئلیو و اندیشه هاى معنوى او تقدیر و حمایت نمود (کوئلیو، ۱۳۷۹، ص ۹۵). این در حالى است که استکبار جهانى و رژیم اشغالگر قدس حمایت هاى گسترده اى از همه عرفان هاى سکولار و جنبش هاى نوپدید دینى دارند. در مباحث گذشته، به حمایت گسترده رژیم صهیونیستى از شیطان پرستى و شیطان پرستان نیز اشاره کردیم.

۳٫ عرفان پائولو، عرفانى سکولار است؛ عرفانى منهاى دین و منهاى خدا. طبیعت گرایى و انسان محورى که از اصول فلسفه مارکسیسم به شمار مى رود نیز در آثار او موج مى زند. غایت عرفان او دستیابى به یک زندگى خوب دنیایى است؛ درحالى که اساس عرفان، خدامحورى، شناخت خدا و نزدیکى به اوست. سعادت واقعى و آرامش حقیقى نیز جز در سایه ارتباط عاشقانه و خالصانه با او به دست نمى آید. امیرالمؤمنین على علیه السلاممى فرمایند: العارفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها ونَزَهَها عن کلِّ مایبْعدُها و یوبِقُها (تمیمى آمدى، ۱۳۶۶، ص ۲۳۹)؛ عارف کسى است که خود را شناخته و نفس خود را از آلودگى ها آزاد نموده و منزّه از هر آنچه که او را از خدا دور مى کند و او را در عالم ملک و طبیعت نگه مى دارد، نماید. بدون تردید، براى رسیدن به قله هاى بلند عرفان و معنویت، راهى جز تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلاموجود ندارد. خداى متعال در قرآن کریم مى فرماید: وَأَنَّ هَذَا صراطِى مُسْتَقِیما فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَالِکُمْ وَصَّئکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون (انعام: ۱۵۳)؛ این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راه هاى پراکنده و انحرافى پیروى نکنید که شما را از طریق حق دور مى سازد.

امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر این آیه شریفه مى فرماید: عَلِى بْنُ أَبِى طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّه مِنْ وُلْدِ فَاطِمَه هُمْ صِرَاطُ اللَّهِ فَمَنْ أَبَاهُمْ سَلَکَ السُّبُلَ (مجلسى، بى تا، ج ۲۴، ص ۱۵)؛ على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان فاطمه صراط مستقیم خدا هستند. کسى که از آنها پیروى نکند قدم در راه هاى انحرافى گذاشته است.

بنابراین، براى حرکت به سوى خدا و صعود به مدارج عالى عرفان و معنویت، هیچ راهى مطمئن تر، زیباتر و مهم تر از تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلام وجود ندارد. امام باقر علیه السلامفرمودند: شَرِّقا و غَرِّبا فَلا تجدانِ علما صحیحا الَّا شیئا خَرَجَ مِنْ عِنْدنا اهل البیت (کلینى، ۱۳۶۷، ج ۶، ص ۴۳۶)؛ به شرق عالم بروید و یا به غرب عالم بروید به علم و معرفت صحیح و درستى دست پیدا نمى کنید، مگر آن علم و معرفتى که از ما اهل بیت رسیده باشد.

نتیجه گیرى

عرفان در یک تقسیم بندى به دو دسته عرفان دینى و عرفان سکولار تقسیم مى شود. عرفان دینى همان گونه که از نامش پیداست، به عرفانى گفته مى شود که از ادیان آسمانى و الهى سرچشمه گرفته و هدف نهایى آن، وصول به حضرت حق و قرب الهى است. بنابراین، خداگرایى و خدامحورى و تسلیم در برابر خدا، پایه و اساس عرفان دینى است. همچنین ایمان و عمل صالح برآمده از ایمان و مطابق با شریعت و آموزه هاى دینى نیز تنها راه وصول به مقصد در عرفان دینى است. در مقابل، عرفان سکولار، عرفانى بدون خدا و منهاى شریعت است. این عرفان که براساس انسان گرایى و طبیعت گرایى استوار است، زندگى انسان را محدود به زندگى دنیوى کرده و با هدف قرار دادن انسان و پشت پا زدن به دین و آموزه هاى دینى، درصدد توجیه زندگى دنیوى انسان است. پائولو کوئلیو در ادبیات عرفانى خود به شدت متأثر از مارکسیسم، نیهیلیسم و شیطان گرایى است و بدون تردید، عرفان او، عرفانى سکولار است. طبیعت گرایى و انسان گرایى نیز که از اصول فلسفه مارکسیسم مى باشد، در رأس اندیشه و آراء کوئلیو قرار گرفته و به فراوانى در آثار او بازتاب یافته است.

منابع

آریاس، خوان، ۱۳۸۱، زندگى من، ترجمه خجسته کیهان، تهران، مروارید.

ایگلتون، ترى، ۱۳۸۳، مارکس و آزادى، ترجمه اکبر معصوم بیگى، تهران، آگه.

پیتر، هاینینگ، ۱۳۷۷، سیرى در تاریخ جادوگرى، ترجمه هایده لولایى، تهران، آتیه.

پى یتر، آندره، ۱۳۶۰، مارکس و مارکسیسم، ترجمه شجاع الدین ضیائیان، تهران، دانشگاه تهران.

تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، ۱۳۶۶، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.

خدایارمحبى، منوچهر، ۱۳۴۹، آیین هیپى وحید، ش ۸۵٫

فعالى، محمدتقى، ۱۳۸۷، پائولو کوئلیو؛ دیدگاه ها و تحلیل ها، در: سى دى مجموعه مقالات همایش بین المللى اخلاق در دانشگاه، قم، دانشگاه معارف اسلامى.

کریمى، حمید، ۱۳۸۸، جهان تاریک، قم، بوستان کتاب.

کلینى محمدبن یعقوب، ۱۳۶۷، الکافى، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

کوئلیو، پائولو، ۱۳۷۹، اعترافات یک سالک، ترجمه دل آرا قهرمان، تهران، بهجت.

ـــــ ، ۱۳۸۶الف، چون رود جارى باش، ترجمه آرش حجازى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۳الف، زُهیر، ترجمه آرش حجازى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۳ب، راهنماى رزم آور نور، ترجمه آرش حجازى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۸، برنده تنهاست، ترجمه آرش حجازى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۴، بریدا، ترجمه آرش حجازى و بهرام جعفرى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۶ب، ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، ترجمه آرش حجازى، تهران، کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۶ج، ساحره پورتوبلو،ترجمه آرش حجازى،تهران،کاروان.

ـــــ ، ۱۳۸۳ج، والکرى ها، ترجمه سوسن اردکانى، تهران، نگارستان کتاب.

ـــــ ، ۱۳۸۵، یازده دقیقه، ترجمه کیومرث پارسا، مشهد، نى نگار.

مارکس، کارل، ۱۳۸۴، مارکس و خودکشى، ترجمه حسن مرتضوى، تهران، گام نو.

مجلسى، محمدباقر، بى تا، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى.

مطهرى، مرتضى، ۱۳۶۸، فلسفه تاریخ، تهران، صدرا.

ـــــ ، ۱۳۷۷، نقدى بر مارکسیسم، تهران، صدرا.

موسویان، سیدمحمد، ۱۳۸۹، زندگى نامه، آثار و تحلیل اندیشه هاى پائولو کوئلیو، پایان نامه کارشناسى ارشد، قم، دانشگاه معارف اسلامى.

وحدانى، ادیب، ۱۳۷۸، بررسى موسیقى متال، تهران، سپیده سحر.

سیدمحمدموسویان: دانشجوى دکترى مدرسى معارف اسلامى دانشگاه معارف.

معرفت – سال بیست و دوم ـ شماره ۱۹۳

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سیزده − سه =