کد خبر : 12361
تاریخ انتشار : یکشنبه 20 سپتامبر 2015 - 13:00
-

چرا نام ائمه(ع) به طور صریح در قرآن نیامده است

چرا نام ائمه(ع) به طور صریح در قرآن نیامده است

هرچند نام ائمه اطهار (ع) در قرآن به طور صریح نیامده است، لکن در کلام پیامبر اسلام (ص) به طور صریح نام ائمه معصومین(ع) و مخصوصاً على بن ابى طالب(ع) ذکر شده است.

به گزارش قائم آنلاین،در پاسخ به این سوال که چرا نام ائمه معصومین(ع) در قرآن به صورت مستقیم ذکر نشده است، در ابتدا باید به این نکته توجه شود که اوّلاً: نام امامان معصوم (ع) به طور صریح در کلام پیامبر اکرم(ص) آمده است، مخصوصاً نام مبارک حضرت عل (ع) که در چندین مورد، پیامبر اکرم بر جانشینى آن حضرت و ولایت ایشان، تصریح نموده‏ اند که یک مورد آن در ابتداى بعثت، هنگام ابلاغ رسالتش به عشیره و قوم و خویشان بود که فرمودند: «نخستین کسى که به من ایمان آورد وصى، وزیر و جانشین من خواهد بود»، و غیر از حضرت على(ع) کسى جواب مثبت نداد و در نهایت پیامبر(ص) به او فرمودند: «بعد از من، تو وصى و وزیر و خلیفه ی من خواهى بود.»[۱]

مورد دیگر «حدیث غدیر» است که پیامبر صریحاً فرمودند: «من کنت مولاه فعلى مولاه»[۲]، هر کس من مولاى اویم على (ع) مولاى اوست و همچنین «حدیث منزلت» که پیامبر به حضرت على فرمودند: «انت منى بمنزلة هارون من موسى،الاّ انه لانبى بعدى».[۳]

احادیث پیامبر(ص) مربوط به خلافت و جانشینى حضرت على(ع) اکثراً متواترند و به این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه اشاره شده است.[۴]  در حدیث دیگرى پیامبر(ص) نام ائمه معصومین(ع) از حضرت على(ع) تا حضرت حجت(ع) را به جابربن عبدالله انصارى بیان مى‏ فرمایند.[۵]

پس این نکته را باید در نظر داشت که گرچه نام ائمه اطهار(ع) در قرآن صریحاً ذکر نشده است، اما پیامبر اکرم(ص)، که به تصریح قرآن سخنانش همگى حق و وحى هستند،[۶] نام ایشان را صراحتاً بیان داشته و به جانشینى و امامتشان تأکید نموده است.

ثانیاً: در قرآن مجید به ولایت امیر المومنین على(ع)، اشاره شده است هرچند که صریحاً نام ایشان نیامده است عموم مفسران، چه شیعه و چه سنى، اذعان دارند که این آیه در شأن حضرت على(ع) نازل شده و جز او مصداقى ندارد[۷] و آن آیه‏ ۵۵ سوره‏ مائده است که مى‏ فرماید: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»، جز این نیست که ولى شما خدا و رسولش و مؤمنین که نماز را بپا مى‏ دارند و در حال رکوع زکات مى ‏دهند، مى‏ باشند.

با توجه به این که در اسلام دستور و قانونى نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد، معلوم مى‏ شود که این آیه، اشاره به واقعه ‏اى است که یک بار در خارج وقوع پیدا کرده است و آن این بود که حضرت على(ع)‏ درحال رکوع بود که سائلى پیدا شد و درخواست کمک نمود، حضرت به انگشت خود اشاره کرد، آن سائل آمد و انگشترى حضرت را از انگشتش بیرون آورد و رفت.[۸] از این رو آیه مى ‏فرماید: منحصراً[۹] ولایت و سرپرستى شما مسلمانان بر عهده خدا و پیامبر(ص) و حضرت على(ع) است و جز او کسى ولایتى بر شما ندارد.

پس تاکنون روشن شد که نام معصومین(ع) صریحاً بر زبان پیامبر اکرم(ص) جارى شده و اشاره و کنایه روشنى هم به ولایت امیر مؤمنان(ع) در قرآن شده است، به گونه ‏اى که اگر شخص پژوهشگر منصفى خواهان حق و به دنبال حق باشد، با اندک تحقیق و تفحصى متوجه مى‏ گردد که نظر پیامبر(ص)، در مورد جانشینى و امامت پس از حضرت، خلافت حضرت على(ع) و اولاد طاهرینش بوده است. اما این که چرا نام ائمه(ع) صریحاً در قرآن ذکر نشده، دو دلیل مى‏ تواند داشته باشد:

۱. بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت کلى و به شکل اصل و قاعده بیان کند نه این که جزئیات و ریز آنها را تشریح نماید، چنان که در مورد بسیارى از اصول و فروع، این گونه بوده است.

این جواب در روایتى از امام صادق(ع)[۱۰] ارایه شده است و براى تأیید گفتار، امام(ع) سه مثال مى ‏زنند: یکى این که در مورد نماز، قرآن مسأله را به شکل کلى مطرح ساخته و نفرموده است که کیفیت و کمیت هر نمازى چگونه انجام شود ولى پیامبر(ص) طریقه اقامه نماز و تعداد رکعات هر نماز را براى مسلمانان بیان فرمودند. دیگر به مسأله زکات مثال ‏مى زنند که در قرآن فقط به صورت یک اصل مطرح شده ولى پیامبر(ص) تعیین فرمود که به چه اقلامى زکات تعلق مى‏ گیرد و نصاب هر یک چقدر باید باشد و سوم به احکام حج اشاره فرمودند که در قرآن فقط وجوب حج آمده است، اما پیامبر(ص) شخصاً راه و روش انجام آن را براى مسلمانان تشریح فرمودند.[۱۱]

پس این که ما از قرآن انتظار داشته باشیم که در همه موارد و در جزئیات مسایل وارد شود انتظار نابجایى است و اگر در مسأله‏ امامت و اهل بیت(ع) به تک تک نام ائمه ی اطهار(ع) تصریح نشده، نمى ‏توان مبنایى براى عدم تمسک به مکتب اهل بیت(ع) باشد، چنان که به بهانه این که در قرآن نیامده که نماز ظهر ۴ رکعت است نمى ‏شود آن را دو رکعتى خواند. یا این که در قرآن نیامده که در حج باید هفت مرتبه طواف را انجام داد، طواف را ترک نمود.

۲. در مانند چنین مسأله ‏اى که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت درآن است که قرآن به صورت غیر صریح مطلب را بیان کند؛ زیرا احتمال دارد که دامنه مخالفت با مسأله امامت امیرالمؤمنین على(ع) تا خود قرآن مجید نیز کشیده شود و این مسلماً به صلاح مسلمانان نمى‏ باشد، البته باید توجه داشت این که قرآن مى‏ فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» به درستى که ما قرآن را نازل کردیم و محققاً خود حافظ آن هستیم،[۱۲]یکى از راه‏هاى صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن همین است که به شکلى بیان شود تا انگیزه تحریف از منافقان مسلمان نما گرفته شود، تا اگر کسى یا گروهى، به خاطر هوا و هوس و اختلاف و وجود انگیزه‏ قوى براى تحریف یا تغییر، لااقل قرآن را به مورد نظر خود تغییر ندهد و از این رهگذر ارزش و حرمت قرآن هتک نگردد.[۱۳]

استاد مطهرى دربیانات خود این جواب را به این شکل تقریر نموده‏ اند: «این مطلب را که چرا قرآن امامت و خلافت حضرت على(ع) را به اسم بیان نکرده است این طور پاسخ مى ‏گویند که اوّلا: بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت اصل بیان کند و ثانیاً: پیغمبر اکرم(ص) یا خداى تبارک و تعالى نمى ‏خواست در این مسأله که بالاخره هوى و هوس ها دخالت مى‏ کند، مطلبى به این صورت مطرح شود. گو این که صورت طرح شده را هم اینها آمدند و به صورت توجیه و اجتهاد و این حرفها را گفتند که مقصود پیغمبر(ص) چنین و چنان بوده است؛ یعنى اگر آیه‏ اى هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه مى ‏کردند. پیغمبر(ص) در گفتار خودش به طور صریح فرمود: «فهذا على مولاه»؛ دیگر از این صریح ‏تر مى‏ خواهید؟! ولى خیلى فرق است گفتار پیامبر(ص) با این صراحت را زمین زدن و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت در آن، همان روز اول بعد از وفات پیامبر، زمین زدن و لهذا من این جمله را در مقدمه کتاب «خلافت و ولایت» نقل کرده ‏ام که یک یهودى در زمان حضرت امیر(ع)‏ مى خواست عموم مسلمین را به حوادث نامطلوب صدر اسلام سرکوفت بزند (و انصافاً سرکوفت هم دارد) به حضرت گفت: ما دفنتم نبیکم حتى اختلفتم فیه: هنوز پیغمبرتان را دفن نکرده بودید که در باره ‏اش اختلاف کردید. امیرالمؤمنین(ع) در جواب فرمودند: انا اختلفنا عنه لا فیه و لکنکم ماجفت ارجلکم من البحر حتى قلتم لنبیکم: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. فقال: انکم قوم تجهلون: ما درباره پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما در دستورى بود که از پیغمبر به ما رسیده بود، ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اوّل توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز مانند اینها. پس خیلى تفاوت است میان آنچه براى ما رخ داد با آنچه براى شما رخ داد، ما درباره خود پیامبر اختلاف نکردیم، بلکه درباره این اختلاف کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست؟ این دو با هم خیلى فرق دارد که کارى که به هر حال انجام مى‏ دادند توجیهش درخارج این طور باشد (نه این که در واقع این طور بود) که بگویند آنها که مرتکب این خطا شدند، خیال مى‏ کردند مقصود پیغمبر این بوده و در نتیجه گفته پیغمبر را به این صورت توجیه کردند، و یا این که بگویند نص آیه قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند، یا قرآن را تحریف کردند.»[۱۴]

پس مى‏ توان گفت که نکته اصلى در عدم ذکر صریح نام ائمه اطهار(ع) و یا لااقل نام امیرالمؤمنین(ع) صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن بوده است، چنان که ملاحظه مى‏شود آیات تطهیر[۱۵] و تبلیغ[۱۶] و ولایت[۱۷] در لابلاى آیات مربوط به زنان پیامبر(ص) یا احکام یا عدم دوستى اهل کتاب آمده است که ظاهراً هیچ ارتباطى به ولایت ائمه اطهار(ع) و حضرت على(ع) ندارد، ولى شخص پژوهشگر منصف مى‏ تواند با اندکى دقت متوجه شود که سیاق این قسمت از آیه، جدا از آیات قبل و بعد است که به جهت خاصى در آن جا گنجانیده شده است.[۱۸]

پی نوشت ها:
[۱] ابن البطریق، العمدة، ص ۱۲۱ و ۱۳۳؛ سید هاشم بحرانى، غایة المرام، ص ۳۲۰، علامه امینى، الغدیر، ج ۲، ص ۲۷۸.
[۲] این حدیث متواتر است و در کتب شیعه و سنى آمده است .در کتاب “الغدیر” ناقلان این حدیث طبقه به طبقه ازقرن اول تا قرن چهاردهم ذکر شده‏اند که در راس آنها بیش از ۶۰ تن از طبقه اصحاب پیامبر هستند که در کتب اهل سنت راوى این حدیث بودند و نام آنها در آن کتب ثبت شده است. و همچنین در کتاب عبقات میرحامد حسین، تواتر حدیث غدیر ثابت شده است. ر.ک: الغدیر، ج ۱، ص ۱۴ – ۱۱۴؛ ابن المغازلى، مناقب، ص ۲۵ – ۲۶؛ مطهرى، مرتضى، امامت و رهبرى، ص ۷۲ – ۷۳.
[۳] العمدة، ص ۱۷۳ – ۱۷۵؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۵۱ ؛ ج ۳، ص ۱۹۷ – ۲۰۱.
[۴] در مورد تواتر احادیث مربوط به امامت حضرت على (ع) درکتاب الغدیر و کتاب عبقات کوشش هاى بسیارى صورت گرفته است .فاضل قوشجى نیز – از اهل سنت – در مورد بعضى روایات تواترشان را رد نمى‏نماید. ر.ک: شرح قوشجى بر تجرید الاعتقاد، خواجه ی طوسى.
[۵] محمدبن حسن حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج ۳، ص ۱۲۳ ؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزى، ینابیع المودة، ص ۴۹۴؛ غایة المرام، ص ۲۶۷، ج ۱۰، به نقل از مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج ۲، ص ۱۸۵.
[۶] « و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، نجم، ۳، ۴.
[۷] ر.ک: به کتب تفسیر، ذیل آیه ی مورد بحث، مانند فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۵؛ تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۴۲۱ – ۴۳۰؛ جلال الدین سیوطى، درالمنثور، ج ۲، ص ۳۹۳؛ همچنین کتب روایى اهل سنت این جریان را نقل کرده‏اند مانند: ذخایر العقبى، محّب الدین طبرى، ص ۸۸؛ نیز جلال الدین سیوطى، لباب النقول، ص ۹۰؛ علاء الدین على المتقى، کنزالعمال، ج ۶، ص ۳۹۱ و بسیارى کتب دیگر که به برخى از آنها در تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۴۲۵ اشاره شده است.
[۸] تحلیل از کتاب امامت و رهبرى، اثر استاد مطهرى، ‏ص ۳۸ بر گرفته شده است.
[۹] “انما” به گفته ی نحویون دلالت بر حصر دارد ر.ک: مختصر المعانى.
[۱۰] کلینى، کافى، کتاب الحجة، باب ما نص الله و رسوله على الائمة واحداً فواحداً، ج ۱.
[۱۱] متن روایت چنین است: عن ابى بصیر قال: سالت اباعبدالله (ع) ‏عن قوله الله عزوجل “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”، فقال (ع) نزلت فى على بن ابى طالب و الحسن و الحسین فقلت له: انّ الناس یقولون: فما له لم یسم علیا و اهل بیته فى کتاب الله عزوجل ؟ قال (ع) قولوا لهم: ان رسول الله نزلت علیه الصلاة و لم یسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزلت علیه الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهماً، حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعاً حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک.
[۱۲] این نکته را استاد هادوى تهرانى در جلسه درس “مبانى کلامى اجتهاد” ایراد فرمودند، که در ج ۲ کتاب مبانى کلامى اجتهاد به چاپ خواهد رسید.
[۱۳] همان.
[۱۴] امامت و رهبرى، ص ۱۰۹ – ۱۱۰، چاپ ۲۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۸۱.
[۱۵] احزاب،۳۳ :” انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً: همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت دور نماید و شما را به پاکى خاصى مطهر گرداند” آیه ی فوق درضمن آیاتى که مربوط به نساء النبى است گنجانده شده است.
[۱۶] مائده، ۶۷ : “یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته: اى پیامبر آنچه را که از پروردگارت به تو نازل شده بیان کن و گرنه رسالت او را انجام ندادى” این آیه در لابلاى آیات مربوط به احکام مربوط به مردار و گوشت هاى حرام آمده است.
[۱۷] مائده، ۵۵ : “انما ولیکم الله…”که ذیل آیات مربوط به عدم دوستى یهود و نصارى آمده است.
[۱۸] این نکته نیز از دروس “مبانى کلامى اجتهاد” استاد هادوى تهرانى، استفاده شده است که در ج ۲ کتاب طبع خواهد گردید.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

چهار × چهار =