کد خبر : 13513
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 24 سپتامبر 2015 - 23:47
-

وقتي خندوانه بساط تمسخر شيرازي ها مي شود/خودزني با چاشني غش و ريسه!

به گزارش قائم آنلاین،سجاد افشاريان، سرپرست نويسندگان خندوانه، يكي از چهار كمديني بود كه هفته گذشته در مسابقه «خنداننده برتر» شركت كرد تا بلكه به بهاي تمسخر شيرازي ها و زير سوال بردن روحيه كار و تلاش همشهري هاي خود، «مدال خنداننده برتر» اين برنامه را نصيب خود كند. البته اين نويسنده شيرازي در پاسخ

به گزارش قائم آنلاین،سجاد افشاريان، سرپرست نويسندگان خندوانه، يكي از چهار كمديني بود كه هفته گذشته در مسابقه «خنداننده برتر» شركت كرد تا بلكه به بهاي تمسخر شيرازي ها و زير سوال بردن روحيه كار و تلاش همشهري هاي خود، «مدال خنداننده برتر» اين برنامه را نصيب خود كند.

البته اين نويسنده شيرازي در پاسخ به واكنش منتقدان نسبت به تمسخر مردم يك شهر آن هم روي آنتن رسانه ملي در حالتي تدافعي مي گويد: آقاي قاسم خاني يك بار حرف خوبي زدند و گفتند: «نمي دانم چرا ما تهراني ها از اين كه اين همه سريال و فيلم با لهجه ما ساخته مي شود ناراحت نمي شویم».

به نظر مي رسد استناد به صحبت هاي يك طنزپرداز كه نه متعلق به شيراز است و نه هيچ گاه رفتار اجتماعي و فرهنگي مردم شهرش آماج تمسخر و توهين قرار گرفته است، غير مستدل ترين توجيهي است كه سجاد افشاريان براي موجه نشان دادن طنز سخيف خود در برنامه خندوانه مطرح مي كند، اجرايي كه مانند هميشه مردم شيراز را يك سري انسان هاي بي خيال دنيا، بي حال، تنبل و باري به هر جهت معرفي مي كند.

اينكه آقاي نويسنده در «استند آپ» ضعيف خود با زيركي تمام اجرايي را از عروسك محبوب شيرازي ها يعني «آقوي همساده» به نمايش بگذارد و گل كردن كاراكتر اين عروسك را نشان از درك شوخ طبعي مردم شيراز بداند، نامش را چيزي به جز يك زرنگ بازی هنري آن هم از نوع مبتذل و سخيف آن نمي توان گذاشت.

وقتي خندوانه  بساط تمسخر شيرازي ها مي شود

آن چه مسلم است در تمام اين سال ها و در طول اجراي بي عيب و نقص محمد بحراني در نقش «آقوي همساده» نه تنها هيچ توهيني به شيرازي ها نشد بلكه اين عروسك صاف و ساده و بی شيله پيله به اتكای لهجه شيرين شيرازي اش خيلي زود به يكي از كاراكترهاي جذاب و دوست داشتني مردم اين شهر تبديل شد.

حال اين كه يك نويسنده بخواهد با اتكا به يك عروسك پارچه اي كه آن هم كوهي از تجارب ارزنده ايرج طهماسب پشت آن خوابيده است، تكه پراني هاي سخيف خود را توجيه كند و بساط خنده و غش و ريسه ميهمانان خندوانه را آن هم به بهاي كسب یک مدال فراهم نمايد، جاي بسيار تاسف است و تاسف بار تر از آن سكوت متوليان شهر و استان نسبت به رفتارهاي ضد فرهنگي است.

به هر حال بايد از اين هنرمند شيرازي پايتخت نشين پرسيد، آيا نويسنده اي مثل سروش صحت كه اهل اصفهان است و دست بر قضا خودش نيز يكی از اجرا كنندگان «استند آپ» در خندوانه بود به خود اين اجازه را مي دهد كه چنين جسور و فراگير هم استاني هاي خود را به سخره بگيرد؟

در برنامه هفته گذشته خندوانه شاهد بوديم كه وقتي سجاد افشاريان چندين و چند بار در استند آپ خود مردم شيراز را نشانه گرفت و آن ها را به استناد چند جوك دسته چندم كه در فضاي مجازي رد و بدل مي شود، بي حال و باري به هر جهت خطاب كرد، صداي قهقهه همراه با كف زدن هاي مكرر تماشاچيان خندوانه تمام سالن را پر كرده بود.

به طور حتم در جمع آن تماشاچيان پايتخت نشين كه رامبد جوان كف زدن ها و غش و ريسه رفتن هاي آن ها را همراهي مي كرد، هيچ شهروند شريف شيرازي به جز اجرا كننده حاضر در صحنه حضور نداشت تا روي صحنه برود و برنامه چه زنده باشد و چه نباشد اعلام كند براي اثبات روحيه كار و تلاش مردم شيراز و استان فارس همين ستون هاي استوار و ساخته دست مردان آن كه تاريخ يك ملت به آن تكيه مي كند، كافي است و براي انديشه والا و كرامت انساني مردم اين ديار بوي خوش غزل هاي حافظ و سعدي مي ارزد به قلم فرسايي صدها و صدها مدعي معاصر كه به مدد گريز به پايتخت یا پایتخت نشینی جان گرفته اند.

و اين هم چند تكه پراني بديع خندوانه آن هم با اجراي يك شيرازي دست به قلم:

* تنها چيزي كه با خودم آوردم همين كاناپه است. اما اصلاً نگران نباشيد قرار نيست از آن زياد استفاده كنم، (خنده حضار) اين كاناپه همين كه اينجاست به من آرامش مي دهد چون خيلي ها فكر مي كنند كه ما زياد استراحت مي كنيم.

*در شيراز استخرها در تمام سانس هاي صبح، ظهر، شب، عصر، غروب، دم سحر خيلي شلوغه ولي توي آب خيلي خلوته همه همون دور استخر جمع می شوند! (خنده و قهقهه حضار).

* يكي از دليل هايي كه ما شيرازي ها خيلي بهمون خوش ميگذره اينه که در اختيار زمان نيستيم، زمان در اختيار ماست. مثلاً هميشه ميگيم حالا ای وقت صب، حالا اي موقع ظهر، حالا دم غروبي، عامو حالا شبه… حالا آخر شبي و نمي فهميم وقت واقعي كي هست. (قهقهه و كف زدن هاي حضار).

* بعد به ماجراي ساختگي يك تصادف و دعواي دو راننده اشاره مي كند: من ديدم راننده پيكان رفت زير فرمون اومد بالا يك كفش آورد و گفت: آقا اصلاً من حال ندارم، اين كفش و بگير و يك تيپا بکش به خودت. (كف زدن هاي حاضران تبديل به غش و ريسه مي شود و رامبد جوان هم پا به پاي ميهمانان خود براي افشاريان كف مرتب مي زند).

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 + سیزده =