کد خبر : 15474
تاریخ انتشار : چهارشنبه 30 سپتامبر 2015 - 17:49
-

تخصص من عکاسی از حادثه و تصادف است!

تخصص من عکاسی از حادثه و تصادف است!

بدون تردید آتش‌نشانی یکی از دشوارترین و حساس‌ترین شغل‌هاست. در روز آتش نشان به سراغ یک عکاس آتش نشان می رویم تا او برایمان از سختی‌های این کار بگوید.

به گزارش قائم آنلاین، بعضی آدم‌ها هستند که همیشه به دل حوادث و هیجاناتی می‌زنند که همیشه از آن‌ها فراری هستیم و برای ثبت لحظاتی تلاش می‌کنند که ما حتی تحمل فکر کردن به آن‌ها را نداریم. کسانی که در دل شیر می‌روند تا از لحظه غرش او عکس بگیرند یا کسانی که به خط مقدم جبهه می روند که لحظات پر ترسِ حمله و دفاع را ثبت کنند. «حسین طهرانی» هم یکی از آن عکاسانی است که به دنبال حادثه، پایش به آتش‌نشانی باز می‌شود و عکاس لحظات تلخ و شیرین عملیات‌های ۱۲۵ می‌شود.

اولین عکس حوادث؛ اولین گاز گرفتگی!

حسین طهرانی عکاس ماجراجوی ۴۹ ساله است که عکاسی خبری را از سال ۶۸ آغاز کرده است. ابتدا عکاس ورزشی بوده و کم‌کم پایش به حوزه حوادث کشیده می‌شود و از همان موقع می شود همکار آتشنشان ها و گرفتن عکس‌هایی را بر عهده می‌گیرد که کمتر کسی دل آن را دارد. «عکاسی حوادث به گونه‌ای است که هر کسی نمی‌تواند وارد آن شود؛ چون واقعا در این حوزه صحنه‌های دلخراشی وجود دارد که هر کسی توان عکس‌برداری از آن‌ها را ندارد.» اولین تجربه کاری‌ را هم با آسیب‌دیدگی شروع می‌کند. «اولین بار که برای عکاسی رفتم مربوط به حادثه ای بود که بر اثر بی‌احتیاطی راننده وانت، گاز کلر از طریق سیلندر پخش شده بود و من هم چون بدون دستگاه بودم و بی‌تجربه، دچار مشکل تنفسی شدم.»

کار آتش‌نشان گرفتن موش نیست!

«گاهی مردم شناخت درستی از کار آتش‌نشان ها ندارند و فکر می کنند آن ها کسانی هستند که پرنده را از بالای درخت پایین می آوردند یا موش می‌گیرند! و بارها شده است برای یک کار جزئی با ۱۲۵ تماس گرفته‌اند.» البته آتش‌نشان ها هر جایی که مردم به کمک آن‌ها احتیاج داشته باشند، حضور پیدا می‌کنند حتی اگر این کار به ظاهر ساده و پیش پا افتاده باشد. آن‌ها به کسی که به خاطر نداشتن کلید پشت در مانده تا فردی که زیر آوار مانده به یک میزان خدمات رسانی می‌کنند.»

تا وارد صحنه می شویم ملت فیلم می گیرند!

طهرانی گله دیگری هم از مردم دارد: «عادت بدی که متاسفانه به تازگی در مردم ما به وجود آمده این است که تا اتفاقی می افتد، سریع دوربین به دست می شوند. این کار اشتباه است و به جای آن باید سریع با آتش نشانی را خبر کنند و راه را برای آن‌ها باز کنند تا امدادرسانی هر جه سریع‌تر آغاز شود.»

طهرانی از لحظات پر استرس آتش‌نشانی هم می‌گوید: «از زمانی که زنگ خطر می خورد، تمام ماموران آتش نشانی استرس دارند؛ چون موقعی که آژیر آتش‌نشانی به صدا درمی آید، چند صدم ثانیه فرصت وجود دارد که آتش نشان اقدام لازم را بکند و ثانیه به ثانیه برای آن‌ها مهم است.و این استرس زمانی که عملیات تمام شود، به پایان می‌رسد و وقتی که موفق می‌شوند مردم را صحیح و سالم نجات بدهند تازه خستگی‌ از تن آنها بیرون می رود. مثلا دو هفته پیش در حادثه ای فردی که به یک چاه ۱۲۰ متری سقوط کرده بود، سالم نجات دادند. یا دو سال گذشته از زیر یک آوار ناباورانه، سه کارگر را زنده بیرون آورند. این اتفاقات به بچه ها برای ادامه کار انرژی می دهد.»

من همیشه آماده‌باشم

بیشتر مواقع او هم مثل دوستان آتش نشان او آماده‌باش هستند. «خیلی از مواقع من با آتش‌نشان ها در ایستگاه هستم و وقتی صدای زنگ به صدا درمی آید، من هم با آن‌ها همراه می شوم و استرس دارم و حتی استرس من بیشتر است! و حتی بعد از ۲۶ سال هنوز این استرس همراه من است.» فرقی ندارد ساعت پنج صبح باشد یا ۱۱ شب. در هر زمانی باید در محل حادثه حضور داشته باشد و از تمام این لحظات پراضطراب عکس بگیرد و همین باعث می‌شود زندگی آرامی نداشته باشد. می پرسم که خانواده با این اوضاع کنار آمده‌اند که می خندد و می گوید: «هنوز نه!»

عکاس آتش‌نشان شدن جگر می‌خواهد

تعداد کسانی که مثل او عکاس آتش نشان باشند، خیلی کم است چرا که: «عکاس حوادث و به ویژه آتش‌نشانی شدن کار راحتی نیست. من به کسانی که می خواهند وارد این حوزه شوند همیشه می‌گویم می توانید از دست یک کودک در چرخ گوشت عکس بگیرید؟ یا می توانید از کسی در حادثه رانندگی فوت شده عکس بگیرید؟ یا صحنه ای که پر از خون باشد و باید با تمام این ها کنار بیایید. سال‌های کاری من پر از این صحنه‌های دلخراش است. مثلا در حادثه ای که پیاده‌رویی ریزش پیدا می‌کند و در اثر آن دیوار هم فرو می‌ریزد و متاسفانه کارگری که کنار دیوار در حال کار بوده، از دست می رود. من که برای عکس‌برداری این صحنه رفته بودم، دیدم چیزی جلوی پایم دیدم که از بچه های آتش نشان که می پرسیدم و همه می‌گفتند چیزی نیست. بیشتر که دقت کردم دیدم مغز همان کارگر است! خب کسی که وارد این حرفه می شود باید طاقت دیدن این صحنه ها را داشته باشد.»

باید در لحظه تصمیم بگیری

می‌گوید عکاسی حوادث، عکاسی در آن است. «عکاسی حوادث، عکاسی لحظه ای است؛ درست مثل عکاسی ورزشی. شما همان موقع باید فکر بکنید و همان لحظه عکس را بگیرید و اگر آن لحظه عکس را نگیری، دیگر نمی توانی آن را ثبت کنی. مثلا در ورزش کشتی شما اگر آشنا به کشتی نباشی و موقع اجرای فن عکس را نگیری، ممکن است دیگر آن فن تکرار نشود. حوادث هم به همین شکل است. یک لحظه ممکن است کاری را آتش نشان انجام بدهد که دیگر موقعیت تکرار آن بروز پیدا نکند. باید همان لحظه آماده چکیدن عکس باشی.»

هیچ‌گاه آتش‌نشان‌ها را بدون لبخند ندیده‌ام

طهرانی می‌گوید که آتش‌نشان‌ها با وجود اینکه کار پراسترس و بعضا تلخی دارند؛ شوخ‌طبع هستند و هیچ‌گاه لبخند از لب آنها محو نمی‌شود. «ماموران آتش‌نشانی خیلی صبور هستند. مواقعی بوده که خانواده مصدومان حوادث داد و بیداد می کردند و مامور آتش‌نشانی و حتی من را کتک می‌زدند؛ اما با صبر و خنده و صمیمیت آتش‌نشان‌ها همه چیز حل می‌شد. به جرئت می‌گویم که در این ۲۶ سال سابقه همکاری ام تا به حال بچه ها بدون لب خندان ندیده‌ام. حتی مردم هم وقتی ناراحت بودند و استرس داشتند؛ از آرامش آن‌ها آرام می‌شدند.»

البته این حس شوخ طبعیِ دوستان خندان، گاهی کار دست عکاس ماجراجو داده است. «روز اولی که وارد آتشنشانی شدم، لوله های آب را به من دادند و گفتند که برای آشنایی با کار این شیر آب را باز کن ببین چگونه کار می‌کند. من تا این لوله آب را باز کردم، از شدت فشار آب چند سانتی متری به بالا پرتاب شدم و شوکه شدم و فهمیدم که بدون اطلاع من فشار اب را زیاد کرده بودند. البته بساط خنده آن‌ها فراهم کردم. یا مواقعی بوده که برای استراحت روی تخت خوابیدم و وقتی بیدار شده‌ام، دیدم جای دیگری هستم. و تازه می فهمم وقتی خواب بودم من را با تخت جابه جا کرده‌اند!»

تلخ‌ترین و بهترین عکس کاری

از تلخ‌ترین عکسی که در دوران کاری گرفته می پرسم که می گوید: «تقریبا بیشتر عکس‌هایی که گرفتم، عکس‌های تلخی بودند؛ اما تصمیم گرفته‌ام همان لحظه فراموش بکنم؛ چون اگر این عکس ها درخاطرم بمانند، زندگی برایم غیرممکن می شود. یکی از تلخ ترین این عکس ها مال زمانی است که بچه ده‌یازده ساله‌ای ته چاه بوده و پدر و مادر به امید اینکه فرزندشان زنده باشد، بالای چاه نشسته بودند؛ اما وقتی آتش‌نشان‌ها این کودک را بالا می آوردند، او دیگر جانی در بدن نداشت. این انتظار و امید پدر و مادر برای زنده ماندن فرزند خیلی دردناک است.»

البته کم هم نبوده‌اند لحظات شیرینی که او به قاب کشیده است. «بهترین خاطره و عکس مال زمانی است که دوستان، جان مردم را نجات می دهندیا غصه‌ای از آن‌ها برطرف می‌کنند؛ چون حوادث ما فقط حریق و در چاه افتادن و اینجور حوادث نیست. گاهی وقت ها بچه ها شیطنت می کنند و گردنشان لابه‌لای نرده ها گیر می‌ماند یا حتی حلقه انگشتر در دست گیر می کند. ثبت لحظه ای که دوستان آتش‌نشانم سر بچه را از نرده ها بیرون می آورند یا حلقه را از دست یک فرد بیرون می‌کشند و آن فرد بعد از استرس زیاد، حالا احساس راحتی می کند، خیلی شیرین است؛ اما از بین تمام عکس‌ها عکسی که مامور آتش‌نشانی بچه را از اتاق پر از دود نجات داده و بچه در حال خندیدن است یا عکس یکی دیگر از این دوستان که ماسک را از روی صورت خود برداشته بود و روی صورت پیرزن گذاشته بود، از بهترین و شیرین‌ترین عکس‌های من هستند.»

عکاس مخفی بودم

عکاسی حوادث برای او گاهی شکل اجتماعی هم پیدا می‌کند و مدتی عکاس مخفی بوده. عنوان دوربین مخفی شاید برای ما آشنا باشد؛ اما عکاس مخفی کمتر به گوش ما خورده باشد. آقای طهرانی مدتی را هم با عنوان عکاس مخفی از اشتباهات فاحش مردم در کوچه و خیابان عکسبرداری می‌کرده است: «از کارهایی که مردم به اشتباه انجام می‌دادند، عکس می‌گرفتم و در روزنامه چاپ می‌شد. مثلا یک نفر نردبان دو متری داخل اتاق ماشین گذاشته بود یا اینکه خانواده ای بدون کلاه ایمنی چهارپنج نفری با موتورسیکلت تردد می کردند. یا ماشینی که روی باربندش یخچال گذاشسته بود. البته حواسم بود که موقع عکسبرداری چهره مردم مشخص نباشد یا شطرنجی بشود؛ اما باز مردم از این عکاس ناشناس شاکی بودند تا اینکه بالاخره عکسم را در روزنامه به عنوان عکاس مخفی چاپ کردند و شناسایی شدم!»

می پرسم که بعد از شناخته شدن کسی با او دست به یقه نشد که با خنده می‌گوید: « چرا ولی به همه می گفتم من برادرش هستم.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

هفت − پنج =