کد خبر : 20510
تاریخ انتشار : شنبه 10 ژوئن 2017 - 18:55
-

حکایت شهیدی که مسئول خرید خانواده شهدا بود

حکایت شهیدی که مسئول خرید خانواده شهدا بود

به گزارش قائم آنلاین،جوانان پرشور و انقلابی در دفاع مقدس نقشی اساسی ایفا کردند، جوانانی کم سن و سال که از هر دیاری عاشقانه با کوله‌باری از ایمان و ایثار رهسپار میدان نبرد می‌شدند؛ با شجاعت و جسارتی مثال زدنی در برابر دشمن می‌ایستادند. در زمان مرخصی نیز یار و یاور خانواده‌های شهدا بودند. شهید

به گزارش قائم آنلاین،جوانان پرشور و انقلابی در دفاع مقدس نقشی اساسی ایفا کردند، جوانانی کم سن و سال که از هر دیاری عاشقانه با کوله‌باری از ایمان و ایثار رهسپار میدان نبرد می‌شدند؛ با شجاعت و جسارتی مثال زدنی در برابر دشمن می‌ایستادند. در زمان مرخصی نیز یار و یاور خانواده‌های شهدا بودند. شهید «حشمت‌الله دهقانی» نیز یکی از این جوانان انقلابی بود که به خانواده شهدا سر می‌زد و اقلام ضروری و کوپنی آن‌ها را تهیه می‌کرد تا بتواند هرچند بار کوچکی از دوش خانواده شهدا بردارد. برادر شهید «حشمت الله دهقانی» در ادامه به بیان خاطراتی از شهید و سیر زندگی او می‌پردازد که آن را می‌خوانید.

خبرنگار: شهید حشمت متولد چه سال و ماهی هست؟

دهقانی: متولد ۱۵ شهریور سال ۱۳۴۴

خبرنگار: از کودکی شهید بگویید. دوران کودکی‌اش چگونه گذشت؟

دهقانی: در آن دوران وضعیت مالی ما به صورتی بود که همه برادرانم برای تامین خرج خانه در کنار درس خواندن باید کار هم می‌کردند؛ حشمت نیز از این امر مستثنی نبود از کودکی به کارخانه ریسندگی می‌رفت؛ شرایط سخت کار باعث شده که کمتر درس بخواند. او از کودکی علاقه بسیاری به رشته‌ کشتی داشته و به باشگاه می‌رفت. از نظر هیکل نسبت به هم سن و سالان خودش چابک بود.

خبرنگار: خاطره شاخصی هست که از کودکیتان به خاطر داشته باشید؟

دهقانی: کودکی ما هم‌زمان با مبارزات انقلاب بود. در کنار تحولات که به صورت خود جوش و مردمی در جامعه راه افتاده اجازه نمی‌دادند بانوان در مجالس سخنرانی حضور داشته باشند، حاج آقای صانعی روحانی محله‌مان در مسجد سخنرانی می‌کرد. ۷ سالم بود که همراه با برادرم پای منبر حاج آقا می‌نشستم و بعد از سخرانی همانند ضبط صوت صحبت‌ها را به زنان محلمان انتقال می‌دادم؛ به طوری‌که‌ انتقال دهنده موج انقلاب در خانواده‌ها شده بودم. نهایتا حضرت امام خمینی (ره) در مورد حضور بانوان در صحنه صحبت کردند و آنها نقش به‌سزایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند.

خبرنگار: برادرتان در مبارزات انقلابی هم شرکت می‌کرد؟

دهقانی: حشمت در اکثر تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها شرکت می‌کرد؛ به دلیل سن کمی که داشتم اجازه نمی‌داد در راه‌پیمایی‌ها حضور داشته باشم. در این جریانات اعلامیه و عکس‌های امام را پخش می‌کرد. در مدرسه نیز فعالیت‌های خود را ادامه می‌داد، ناظم مدرسه همیشه یک چوب در دست داشت که بر روی آن شلنگی کشیده بود. بچه‌ها را با ان تنبیه می‌کرد، او عامل ساواک نیز بود که گاها بچه‌هایی که عکس امام را می‌آوردند یا نوار صحبت‌های امام را پخش می‌کردند، تحویل ساواک می‌داد. بعد از مدتی امام خمینی(ره) فرمودند پادگان‌ها را تصرف کنید و همان زمان حشمت همراه با یکی دیگر از برادرانم داخل پادگان رفت و سلاح‌هایی که داخل پادگان‌ها بود بیرون آوردند و نهایتا تحویل مساجد داد.

خبرنگار: حشمت الله چه جاذبه اخلاقی داشت که باعث می شد دیگران از او تعریف کنند؟

دهقانی: برادرم خودش را وقف جوانان مسجد کرده بود. در اکثر مسجدهای منطقه حضور داشت. به دلیل شوخ طبعی که داشت باعث جذب جوانان محل به مسجد می‌شد. حشمت بسیار صبور بود. زمانی‌که در جذب نیرو رفتار تندی می‌دید با ملایمت رفتار می‌کرد و با صبوری افراد را جذب بسیج می‌کرد.

خبرنگار: حشمت الله اوقات فراغتش را چه طور سپری می‌کرد؟

دهقانی: حشمت در اوقات فراغتش به خانواده‌های شهدای محلمان سر می‌زد. یادم می‌آید. شهید «بهمن عابدین» به دلیل این‌که در دوران سربازی شهید شد. کسی برای برگزاری مراسمش داوطلب نشده بود حشمت با شنیدن این مسئله، بسیار ناراحت شد. به خانه آمد و گلدان‌های خانه را به کوچه شهید عابدینی برد و شروع به آب‌وجارو کردن کوچه کرد. بچه‌های بسیج وقتی فعالیت حشمت را دیدند به کمک وی آمدند و کوچه را چراغ‌بانی کردند. حشمت با موتوری که داشت به میدان انقلاب رفت و عکس شهید عابدینی را اسکن کرد و برای پدر شهید هدیه آورد. پدر با دیدن عکس پسرش بسیار خوشحال شد و به دور آن عکس چراغ‌هایی نصب کرد و تا به امروز چراغ‌های عکس روشن است.

خبرنگار: بارزترین خصوصیت اخلاقی حشمت الله چه بود؟

دهقانی: برادرم شجاع و نترس بود؛ علاقه بسیاری به اهل بیت داشت و در مراسم‌های مذهبی شرکت می‌کرد. حشمت همیشه می‌گفت: زکات علمی که در مربی‌گری اسلحه به دست آوردم را باید با آموزش به دیگران پرداخت کنم.

خبرنگار: حشمت الله چه زمانی تصمیم گرفت به جبهه برود و چه طور خانواده را راضی کرد؟

دهقانی: برادرم در بسیج محل مربی آموزش اسلحه بود. زمانی که به جبهه رفت، ریش و محاسنش رشد نکرده بود. امضا و اثر انگشت پدرم را جعل کرد؛ نهایتا بدون رضایت پدرو مادرم عازم جبهه شد. به دلیل این‌که مربی بود و قدرت بدنی زیادی داشت به کردستان اعزام شد.

خبرنگار: زمانی‌که برادرتان به مرخصی می‌آمد چه فعالیتی انجام می‌داد؟

دهقانی: حشمت زمانی‌که از جبهه به مرخصی می‌آمد، مثلا از ۱۰ روز مرخصی که داشت، ۳ روزش را در منزل کنار خانواده‌ام می‌ماند. مابقی روزها به خانه خانواده شهدای محل می‌رفت دفترچه کپنشان را می‌گرفت و به تعاونی می‌رفت و اقلام اعلام شده را به خانه‌های شهدا می‌برد و توزیع می‌کرد.

خبرنگار: برادرتان به کدام شهید علاقه داشت؟ دلیلش را بیان کنید؟

دهقانی: به خانواده شهید «قهرمان ذوالقدر» ادای دین می‌کرد و علاقه بسیاری به قهرمان داشت، برادرم در عملیات بیت المقدس از ناحیه سر ترکش خورده و مجروح شده بود. شهید ذوالقدر، برادرم را که بی‌هوش بود را به عقب آورده و زمانی‌که خودش به جلو می‌رود در همان عملیات شهید شد. به همین دلیل حشمت احساس خاص نسبت به شهید ذوالقدر و خانواده‌اش داشت. به قدری رفت و آمد حشمت با این خانواده زیاد بود که حشمت را داداش صدا می‌کردند و پدرش همیشه می‌گفت هر وقت حشمت می‌آید فکر می‌کنم قهرمان به خانه بازگشته است.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

شانزده − شانزده =