خودتان را گول نزنید. شما میتوانید رویای تبدیل شدن به بهترین مادر را در ذهن تان داشته باشید و در عمل به مادری اعصاب خرد کن تبدیل شوید. مادر بودن، میتواند انگیزه قویتر شدن، مهربانتر بودن و فداکارتر شدن را به شما بدهد؛ اما اگر فکر کنید که روی هر تصمیمی که میگیرید مهر استاندارد میزند، کاملا در اشتباهید.
مادرهایی که خودشان را فرشته نجات میدانند، حاضر نیستند بپذیرند که دامهای ریز و درشتی پیش پای شان پهن شده و گاهی برای بهترین مادر بودن، ممکن است با آینده فرزند شان بازی کنند.
شما نمیتوانید فرزندتان را با حرفهای تان به آدم بهتر و کم اشتباه تری تبدیل کنید، بلکه برای نجات او از مخمصه ها، اصلاح کردن اشتباهات و یاد دادن راه و رسم زندگی به او، باید به جای حرف زدن وارد عمل شوید. اگر شما با دهان پر صحبت نکنید، فرزندتان هم چنین عادتی را پیدا نخواهد کرد و اگر به او و همسرتان احترام بگذارید، فرزندتان هم راه و رسم احترام گذاشتن را یاد خواهد گرفت.
این مادرها، عاشق نصیحت کردن هستند. این مادرها در ذهن شان یک دنیا قانون کلی دارند که به جای عمل کردن به آنها، ترجیح میدهند هر روز و هر ساعت برای فرزندشان تکرارشان کنند.
برای تبدیل نشدن به مادرهای آزاردهنده، باید بپذیرید که میزان توانایی فرزندتان در زمینههای مختلف میتواند متفاوت باشد و اگر برادر بزرگ ترش خوب نقاشی میکند، الزاما دختر کوچولوی شما هم قرار نیست نقاش توانمندی شود.
این مادرها، فکر میکنند فرزندشان باید یک دایره المعارف سیار باشد که از همه چیز سر در میآورد و هر مهارتی را به بهترین شکلِ ممکن یاد میگیرد.
حالا در این دنیای پر از نگرانی، اگر مثل خیلی از مادرهای همیشه مضطرب لابلای اخبار حوادث به دنبال اتفاق هایی که به شما ثابت میکنند حق دارید نگران باشید میگردید، قطعا زندگی سختی را برای خودتان و فرزندتان میسازید. مادرهایی که بیش از حد خودشان را میترسانند، مثل سایه همراهش میروند و فکر میکنند تنها در حضور خودشان است که فرزندشان میتواند امنیت و آرامش داشته باشد.
این مادرها، فکر میکنند همه دامهای دنیا پیش روی فرزندشان پهن شده و اگر او را به خودشان نچسبانند، زندگی اش را به خطر میاندازند. این مادرها نمیگذارند فرزندشان چیزهای جدید را تجربه کنند، چون میترسند با چند قدم برداشتن، در چالهای که مقابلش پهن شده بیفتد.
آنها حاضر نیستند تفاوت مادرها و تفاوت بچهها را با هم بپذیرند و قبول کنند که گاهی نمیتوان با در نظر گرفتن اصول کلی و بدون همساز کردن شان با شرایط محیطی و ویژگیهای شخصیتی کودک برای تربیتش قدم برداشت.
این مادرها، شیوه فرزندپروری شان را از روی کتابهای علمی یا حتی روشهای والدین دیگر کپی میکنند. آنها نمیتوانند با توجه به ویژگیهای فرزندشان و شرایطی که در آن قرار دارد، طرحی متفاوت، اما ثمربخش را برای حل مشکلات اجرا کنند.
آنها کاردستیهای کودک شان را درست میکنند تا در مدرسه بهترین باشد، وقتی حوصله درس خواندن ندارد، خودشان با صدای بلند برایش کتاب را میخوانند تا آن را به خاطر بسپرد و وقتی قرار است با کودکان دیگر مسابقه دهد، برای این که شکست نخورد، به او راههای میان بری را یاد میدهند.
این مادرها میدانند فرزندشان کاستی هایی دارد؛ اما مدام از او تعریف میکنند و برای این که تعریفهای شان درست از آب دربیاید، فرصت تجربه کردن و تنها وارد گود شدن را از او میگیرند.
اگر میخواهید به یکی از این مادرها تبدیل شوید، میتوانید کودکی را که عاشق ریاضی است، به مدرسه هنر بفرستید یا بچهای را که استعداد صخره نوردی و اشتیاق بالا رفتن دارد، مجبور به تمرین یوگا کنید. مادرهایی که میخواهند فرزندشان برآورده کننده آرزوهای ناکام شان باشد، فرصت رسیدن به آرزوها را از کودک خود میگیرند و او را به وادی هایی میکشانند که همیشه با خواستهها و تواناییهای فرزندشان منطبق نیست.
این مادرها، قبل از آن که فرزندشان به دنیا بیاید، میدانند قرار است چه کاره شود و چطور زندگی کند. برای آنها مهم نیست که کودک شان با چه توانایی هایی به دنیا میآید و در جریان زندگی چه آرزوهایی پیدا میکند. آنها یک بار در مسیر رسیدن به آرزوهای شان شکست خورده اند و حاضر نیستند شکست دوباره را بپذیرند.
حتی اگر چنین کاری آنها را به گلوله خشم و نا امیدی تبدیل نکند، بعد از مدتی آنها را به زنانی تنها تبدیل میکند که جز فرزندی که دیر یا زود حضورش در خانه کمرنگ میشود، چیزی ندارند. این مادرها، با فرزندشان بده و بستان دارند. فکر میکنند یک عمر همه زندگی شان را وقف فرزندشان کرده اند و حالا نوبت اوست که زندگی اش را وقف والدینش کند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0