«مفید اسماعیلی سراجی» از جنگ در جبهههای حق تا جنگ در جبهه فرهنگی
به گزارش قائم آنلاین، رشادت ها و جانفشانیهای رزمندگان جمهوری اسلامی ایران باید به نسلهای آینده منتقل شود چراکه تجربه بزرگ و الگوی بسیار ارزشمندی برای آیندگان هستند. باید خاطرات این رزمندگان را با جان و دل گوش کنیم به همین مناسبت به پای صحبتهای یکی از رزمندگان دفاع مقدس به نام مفید اسماعیلی سراجی
به گزارش قائم آنلاین، رشادت ها و جانفشانیهای رزمندگان جمهوری اسلامی ایران باید به نسلهای آینده منتقل شود چراکه تجربه بزرگ و الگوی بسیار ارزشمندی برای آیندگان هستند.
باید خاطرات این رزمندگان را با جان و دل گوش کنیم به همین مناسبت به پای صحبتهای یکی از رزمندگان دفاع مقدس به نام مفید اسماعیلی سراجی اهل قائمشهر مینشینیم .
وی رزمنده ای بود که از سال ۶۱ و در سن ۱۳ سالگی ، به قصد دفاع از سرزمین و ارزش های نظام مقدس جمهوری اسلامی، قدم در راه جهاد و مقاومت و جبهه های نبرد حق علیه باطل نهاد، وی که در سال ۱۳۴۷ و در شهرستان قائمشهر متولد شده بود از مقاطع ابتدایی جنگ به دفاع پرداخت تا در جزیره مجنون به اسارت نیروهای بعثی در آمد و پس از آزادی به فعالیت های فراوانی در حوزه دفاع مقدس و جبهه فرهنگی پرداخت.
*نحوه ورود شما به جبهه و چگونگی موافقت خانواده را بیان کنید؟
بستر ورود به جبهه در خانواده ما کاملا مهیا بود، چراکه برادران من از فعالان این عرصه بودند ولی به دلیل آنکه در آن دوران سن کمی داشتم با مخالفت خانواده روبرو شدم چون ۱۳ سال داشتم و در کلاس دوم راهنمایی به تحصیل مشغول بودم، اما حضور در جبهه و مبارزه با دشمن را برای خود وظیفه میدانستم.
نحوه جلب موافقت خانواده به این شکل بود که یکی از برادرانم در محلی برای جذب نیرو در حال سخنرانی بود و میگفت: برای دفاع از کشور همه با هر شرایطی میتوانند حضور داشته باشند، من هم با نکته سنجی از او پرسیدم: من هم میتوانم به منطقه اعزام شوم؟ برادرم آنجا موافقت خود را اعلام کرد ومن نیز با پیگیریهای فراوان موفق شدم.
البته در مراحل بعدی به مشکلاتی برخوردیم زیرا افراد زیر ۱۸ سال را به جبهه اعزام نمیکردند، مانع بعدی برای اعزام من در تهران ایجاد شد، آن زمان مسئول اعزام در تهران، آیت الله مهدوی کنی بود. با اعزام ما مخالفت شد و ما نیز با مسئولان اعزام وارد بحث شده و خواستار دیدار با آیت الله مهدوی کنی شدیم که به هر ترتیب موفق شدیم از این مرحله نیز عبور کرده و به جبهه اعزام شویم.
*به کدام منطقه اعزام شدید؟
منطقه عملیاتی گیلانغرب که مدت ۲ ماه طول کشید به آنجا اعزام شوم البته برادرم، فرمانده گروه ما در این اعزام بود.
*مشکلی با شرایط سخت جبهه نداشتید؟
برای تحویل اسلحه مشکلات فراوانی بوجود آمد، وقتی ما را به مدرسهای در شهر گیلانغرب بردند در آنجا اسلحه خانهای وجود داشت که دریچهاش در ارتفاع بالایی قرار گرفته بود و افراد برای تحویل اسلحه باید از یک سکو بالا میرفتند تا راحت تر کارهایشان را انجام دهند.
وقتی مسئول اسلحه خانه به من گفت بیا بالای سکو و من در جواب گفتم بالای سکو ایستادهام، سرش را از دریچه بیرون آورد و با تعجب گفت برو پائین، من که تا رسیدن به شهر گیلانغرب بارها به خاطر رفع موانع به سلاح اشک متوسل شده بودم آنجا هم زدم زیر گریه! برادرم که از دستم کلافه شده بود گفت: بازم که داری گریه می کنی؟! گفتم: به من اسلحه تحویل نمیدهند و میگویند قدت کوتاه است، برادرم عصبانی شد و برای اعتراض به اسلحه خانه آمد و مسئول اسلحه خانه گفت: قرار است به او کلاش بدهیم، چون زورش به ژ۳ نمیرسد و نهایتاً اسلحه را تحویل گرفتم .
* چند بار به جبهه اعزام شدید؟
تا قبل از ۱۸ سالگی، ۶ بار به جبهه در مناطق مختلف عملیاتی اعزام شدم، در واقع مشکلات اعزام من در مرحله اول مرتفع شد وهر بار با بیان اینکه برای دفعه چندم به جبهه اعزام می شوم، تاییدیه مسئولان اعزام کننده را دریافت می کردم.
*در چه محور عملیاتی به اسارت نیروهای بعثی در آمدید؟
اسارت من، سال ۶۷ و در اواخر جنگ تحمیلی وهمزمان با اعلام عقب نشینی سراسری فاو، شلمچه وجزیره مجنون اتفاق افتاد.
من در جزیره مجنون به اسارت نیروهای دشمن در آمدم و با توجه به اینکه از عملیات گسترده عراقیها و پشتیبانی آمریکا اطلاع داشتیم برای شهادت در آن منطقه ماندیم، هدف اصلی ما این بود که نگذاریم به راحتی جزیره مجنون اشغال شود و تا آخرین لحظه مقاومت کردیم و در نهایت به محاصره نیروهای دشمن در آمدیم.
با یک خودرو در حال تغییر موضع بودیم که مورد اصابت موشک هلی کوپتر عراقی قرار گرفتیم، من در لحظه آخر از ماشین به بیرون پریدم، متاسفانه دوستانم در این حمله دشمن به شهادت رسیدند و من نیز در اثر بمباران شیمیایی صبحگاه نیروه های بعثی مجروح شده بودم.
*بعد از اسارت به کجا منتقل شدید؟
ابتدا ما را به بصره منتقل کردند و در آنجا بازجوییهایی از من انجام شد اما به خاطر اینکه در زمان اسارت فرمانده گروهان بودم به استخبارات بغداد منتقل شدم و به مدت ۱۶ روز بازجوییها ادامه داشت تا در نهایت به کمپ ۱۳ رمادی منتقل شدم، مدت ۱ سال در این کمپ حضور داشتم اما به خاطر اینکه مشکلات فراوانی برای بعثیها ایجاد کرده بودیم و هر روز با آنها درگیر میشدیم، ما را به کمپ ۱۷ در تکریت بردند.
*اسارتتان چند ماه به طول کشید؟
۲۶ ماه در اسارت نیروهای بعثی بودیم، البته به خاطر شرایط حساس و افراد حاضر در این کمپ قرار نبود آزاد شویم اما با پیگیری و فشارهای جمهوری اسلامی ما نیز جزو افراد آزاد شده قرار گرفتیم.
*بعد از آزادی وبازگشت، به چه فعالیتی پرداختید؟
در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت می کردم تا در نهایت بازنشسته شدم و در همین دوران در رشته مهندسی نقشه برداری به تحصیل پرداختم اما از آنجا که این رشته با روحیات و افکارم سازگار نبود، تصمیم گرفتم وارد رشته تاریخ شوم و اکنون نیز در مقطع دکترای تاریخ مشغول ادامه تحصیل هستم.
تصمیم من در تغییر رشته ، بیشتر به این دلیل بود که میدیدم برخی جریانات لیبرالیسم به دنبال از بین بردن یا کمرنگ کردن فرهنگ دفاع مقدس هستند، بنابراین شروع به فعالیت در حوزه نشر و تولید آثار حوزه ایثار وشهادت کردم.
ابتدا در نشریات محلی شروع به فعالیت پرداختم که در نهایت منجر به راه اندازی نشریه «سبز وسرخ » شد، این نشریه به طور تخصصی به حوزه دفاع مقدس میپرداخت و مغفول ماندن تاریخ دفاع مقدس باعث به مخاطره افتادن هویت اصلی آن میشود به همین دلیل شروع به ثبت تاریخ دفاع مقدس کردم وامروز به عنوان دبیر ستاد تدوین تاریخ جامع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به فعالیت میپردازم.
* چه کتابی در حوزه دفاع مقدس چاپ کردید؟
تاکنون به خاطر برخی شرایط، موفق به ارائه اثر نشدم، اما از سال ۸۳ ، سه عنوان کتاب آماده کردم که با فراهم شدن شرایط به چاپ خواهند رسید، اولین کتاب «هدیه چشمان زهرا» است که مجموعه خاطراتم از دوران دفاع مقدس است، کتاب دوم مجموعه خاطرات «سبز وسرخ» که مربوط به خاطرات بچههای رزمنده لشکر ۲۵ کربلا و کتاب سوم نیز در حوزه طنز کودک و دفاع مقدس با عنوان « قصه من و قاطر فراری» است.
* فعالیتهای نشر در حوزه دفاع مقدس چگونه است؟
با تلاش مسئولان موقعیتی بوجود آمده که پس ازاجلاسیه کنگره شهدای مازندران تاریخ شفاعی دفاع مقدس با بیش از ۳ هزار ساعت مصاحبه با رزمندگان جمع آوری گردید، همچنین اسناد شناسایی و جمع آوری شد و امروز در حال نگارش ۵۰ عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس هستیم.
دغدغه های دهه ۷۰ در حوزه دفاع مقدس که همان تحریف و فراموشی بود با پرورش نیروهای علاقمند، به کمترین حد خود رسیده و از این حیث در مازندران به بلوغ خوبی رسیدیم وبستر برای تولید آثار فاخر کاملاً مهیا است و در بعد کمی، تولید آثار راضی کننده است اما در بعد کیفی همچنان جای پیشرفت و ارتقاء وجود دارد.
* در مسیر چاپ و نشر آثار حوزه دفاع مقدس چه مشکلاتی وجود دارد؟
برخی حامیان مالی، هزینه کردن در حوزه نشر را منطقی و مقرون به صرفه نمیدانند، اگر در حوزه فرهنگ به دنبال کسب و کار و درآمدزایی صرف باشیم، قطعاً به مقوله فرهنگ آسیب خواهیم رساند، باید حمایتهای لازم از نویسندگان و افرادی که فعالیت فرهنگی انجام میدهند صورت گیرد و شرایط به گونهای فراهم شود تا فعالان این حوزهها بدون هیچ دغدغهای به تولید آثار مناسب وارزشمند بپردازند.
*نقش آثار ایثار وشهادت در اندیشه واصلاح دیدگاهها چیست؟
هر موضوعی که با فرهنگ ایثار وشهادت آمیخته شود ارتقاء خواهد یافت؛ این فرهنگ به «قدرت»، مفهومِ ترحم، مهربانی و خدمت میبخشد، این موضوع از دل شهدا و آثار به جا مانده از آن استخراج شده و نمونه عینی آن در دوران دفاع مقدس به وفور یافت میشود و در یک جمله از فرهنگ ایثار وشهادت درس انسان دوستی میآموزیم.
*سخن پایانی
از همرزمان دوران جنگ و اسارتم عاجزانه میخواهم خاطرات خود را در اختیار نویسندگان و پژوهشگران قرار دهند و بدانند خاطرات آنان متعلق به ملت ایران، انقلاب اسلامی و تاریخ خونبار تشیع است، از دوستان و همرزمان جدیدم نیز تقاضا میکنم قدر موقعیتهای ایجاد شده فعلی که در آن بهسر میبرند را بدانند که بیشک دفاع مقدس طلاییترین مقطع تاریخی کشور ما شده است.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0