وقتی نامه حضرت (ص) به آنها رسید رئیس علماء نجران گفت: این شخص که نامه نوشته همان پیامبر موعود است، اما بقیه قبول نکردند. تا اینکه سرانجام علمای مسیحی یک هیئت عالی به مدینه فرستاد تا رو در رو با هم بحث کنند. حضرت (ص) تعدادی از آیات قرآن را خواند و آنها را دعوت به یگانگی خداوند کرد، آنها گفتند: ما قبل از شما مسلمان بودیم.
حضرت (ص) فرمود: دروغ گفتید سه چیز مانع اسلام شماست:
اول: صلیب را عبادت میکنید.
دوم: گوشت خوک میخورید.
سوم: خدا را دارای فرزند میدانید و حضرت عیسی (ع) را فرزند خدا و خدا میدانید.
بعد بحث بر سر اولوهیت حضرت عیسی (ع) شروع شد و آنها گفتند که ایشان کارهای خارقالعاده ای میکرد(خبر از غیب، زنده کردن مرده و شفای بیماران و …) که فقط از خدا بر میآید دیگر اینکه بدون پدر متولد شده است.
حضرت (ص) با استناد به قرآن مثل آیات سوره آل عمران سخن آنان را رد کرد و از قول خداوند متعال بیان داشت: کسانی که گفتند که خدا همان مسیح پسر مریم است کافر است در واقع مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد. و اگر نداشتن پدر در حضرت عیسی (ع) نشانهای از الوهیت هست پس در مورد آدم که این مسئله شایستهتر است زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. ( بنابر اين، ولادت عیسی (ع) بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست.)
آنچه دربارهی عیسی (ع) گفته شد از جانب پروردگار توست پس از تردید کنندگان نباش.
بعد پیامبر (ص) بر اساس این آیه دعوت به مباهله کرد که میفرماید: پس هرگاه بعد از علم و دانشي که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود یعنی خودمان بیاییم دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ سپس مباهله کنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
قرار شد که فردا با هم مباهله کنند و اسقف بزرگ به یارانش گفت که ببنیم محمد (ص) فردا چطور در مباهله حاضر میشود. اگر با یاران و با کبکبه و دبدبه آمد نشانه این است که او پیامبر نیست. و اگر با خانوادهاش آمد معلوم است که پیامبر است و صلاح نیست که با او مباهله کنیم، چون چنین کسی خانوادهاش را در معرض خطر قرار نمیدهد.
دیدند خودش و یک مرد جوان و یک زن جوان و دو تا نوجوان برای مباهله آمدند. پرسید آنها چه کسانی هستند؟ گفتند: آن مرد جوان دامادش و آن زن جوان دخترش و دو نوجوان نوههای دختریاش است، که در اصل با نزدیکترین افراد خانوادهاش آمده است.
اسقف اعظم آنها گفت: با اینان مباهله نکنید چون من چهرههایی را میبینم اگر از خداوند درخواست کند که کوه را از جای برکند، کوه از جای کنده میشود. اگر مباهله کنید یک نفر مسیحی در روی زمین باقی نمیماند.
با هشدار اسقف عقب نشینی کردند و حقانیت حضرت (ص) عملاً ثابت شد و قرار شد اهل کتاب اهل ذمّه باشند و هر ساله جزیه که مقداری پول نقد و مقداری پارچه بود، بپردازند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0