رجز اوّل
بعد از ظهر روز عاشورا وقتی که همه یاران و اصحاب امام علیه السلام شهید شدند، ایشان از اهل بیتش خداحافظی کرده، به میدان جنگ رفت و چنین استغاثه فرمود: «هَلْ مَنْ نَاصِرٌ یَنْصُرُنِی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟»؛ ولی کسی جواب نداد. لشکریان ابن سعد را برای آخرین بار موعظه نمود؛ اما اثر نداشت. فرمود: مردم خودتان را به کشتن ندهید! توجه نکردند. سپس فرمود: چرا میخواهید مرا بکشید؟!
گفتند: به خاطر کینهای که از پدرت در بدر و حنین داریم. در این هنگام امام حسین علیه السلام این رجز بلند و پرصلابت را میخواند و میجنگید:
کَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا / عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ
قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِیّاً وَ ابْنَهُ / حَسَنَ الْخَیْرِ کَرِیمَ الْأَبَوَیْنِ
حَنَقاً مِنْهُمْ وَ قَالُوا أَجْمِعُوا / احْشُرُوا النَّاسَ إِلَى حَرْبِ الْحُسَیْن
یَا لَقَوْمٍ مِنْ أُنَاسٍ رُذَّلٍ / جَمَعَ الْجَمْعَ لِأَهْلِ الْحَرَمَیْنِ
ثُمَّ سَارُوا وَ تَوَاصَوْا کُلُّهُمْ / بِاجْتِیَاحِی لِرِضَاءِ الْمُلْحِدِینَ
لَمْ یَخَافُوا اللَّهَ فِی سَفْکِ دَمِی / لِعُبَیْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْکَافِرِینَ
وَ ابْنِ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِی عَنْوَةً / بِجُنُودٍ کَوُکُوفِ الْهَاطِلِینَ
لَا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا / غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْنِ
بِعَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ بَعْدِ النَّبِیِّ / وَ النَّبِیِّ الْقُرَشِیِّ الْوَالِدَیْنِ
خِیرَةِ اللَّهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی / ثُمَّ أُمِّی فَأَنَا ابْنُ الْخَیِّرَیْنِ
فِضَّةٌ قَدْ خَلَصَتْ مِنْ ذَهَبٍ / فَأَنَا الْفِضَّةُ وَ ابْنُ الذَّهَبَیْنِ
مَنْ لَهُ جَدٌّ کَجَدِّی فِی الْوَرَى / أَوْ کَشَیْخِی فَأَنَا ابْنُ الْعَلَمَیْنِ
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی / قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ
عَبَدَ اللَّهَ غُلَاماً یَافِعاً / وَ قُرَیْشٌ یَعْبُدُونَ الْوَثَنَیْنِ
یَعْبُدُونَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى مَعاً / وَ عَلِیٌّ کَانَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ
فَأَبِی شَمْسٌ وَ أُمِّی قَمَرٌ / فَأَنَا الْکَوْکَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَیْنِ
وَ لَهُ فِی یَوْمِ بَدْرٍ وَقْعَةٌ / شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْکَرَیْنِ
ثُمَّ فِی الْأَحْزَابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً / کَانَ فِیهَا حَتْفُ أَهْلِ الْفَیْلَقَیْنِ
این قوم کافر شدند، و از سابق، از ثواب الهی، پروردگار جن و انس روی گردان شدند.
این قوم علی علیه السلام، و فرزندش حسن علیه السلام را که پدر و مادرش بخشنده و کریم بودند کشتند.
این قوم از روی خشم و کینه به یکدیگر گفتند: مردم را برای جنگ با حسین علیه السلام گرد آورید!
فریاد از این قوم پست و رذل که جمعیت خود را علیه اهل حرم خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله جمع کردند.
سپس راه افتادند و به یکدیگر سفارش میکردند تا مرا برای رضایت کسی که پدر و مادرش ملحد بودهاند، به دام بیندازند.
از خدا نمی ترسند که میخواهند برای خوشنودی عبید اللّهی که از نسل کفّار است خون مرا بریزند.
و برای خوشنودی «عمر سعد» که با قهر و کینه، با سپاهی سیل آسا به سوی من آمده است[، میخواهند مرا بکشند]!!
[میخواهند مرا بکشند،] نه به دلیل گناهی که مرتکب شده باشم؛ بلکه به دلیل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره فروزان (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام).
[انتساب و افتخارم] به علی علیه السلام که بهترین انسانها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است، و افتخار به پیامبر صلی الله علیه و آله که پدر و مادرش قریشی هستند.
پدرم بهترین مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترین است، و من فرزند این دو بهترین مخلوق خداوند هستم.
نقره از طلا بهدست میآید، و من نقرهای هستم که فرزند آن دو طلای ناب (امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام ) هستم.
جدّ چه کسی مانند جدّ من است و پدر چه کسی مانند پدرم؟ من پسر این دو عَلَم هستم.
فاطمه زهرا علیها السلام مادر من است و پدرم نابودکننده کفر در جنگهای بدر و حنین.
پدرم از نوجوانی خداوند را میپرستید، در زمانی که قریشیها دو بت را با هم میپرستیدند.
زمانی که آنها بت لات و عزّی را با هم میپرستیدند، علی علیه السلام به سوی دو قبله (بیت المقدس و کعبه) نماز خواند.
پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستارهای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم.
پدرم در جنگ بدر [با دلاوری و شجاعت، دو جناح] دشمن را درهم شکست و بغض دلهای مسلمین را شفا بخشید.
برای پدرم (امام علی علیه السلام،) دلاوری در جنگ احزاب و فتح است، او در این دو جنگ انبوهی از لشکریان کفر را کشته است.
بیتهای دهم تا هجدهم اشاره به این روایت دارند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله : أَنَا خَیْرُ الْمُرْسَلِینَ وَ النَّبِیِّینَ، وَ فَاطِمَةُ ابْنَتِی سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ عَلِیٌّ وَ بَنُوهُ الْأَوْصِیَاءُ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ، وَ أَهْلُ بَیْتِی خَیْرُ أَهْلِ بُیُوتَاتِ النَّبِیِّینَ، وَ ابْنَایَ سیدی [سَیِّدَا] شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من بهترینِ رسولان و انبیا هستم و دخترم فاطمه علیها السلام از بهترین زنان اهل بهشت، و علی علیه السلام و پسرانش ـ وصیهای من ـ بهترین وصیها هستند و اهل بیت من بهترین اهل بیت انبیا و فرزندانم سرور جوانان اهل بهشت هستند.»
دومین رجز
امام حسین علیه السلام، بعد از نبردی سنگین، با شمشیر کشیده در مقابل دشمن ایستاده به گونهای که از زندگی دست کشیده و عازم حیات آخرت باشد، هر کسی را که در مقابلش واقع میشد، با ضربه شمشیر از پیش رو برمیداشت، و در این هنگام این رجز را میخواند:
أَنَا ابْنُ عَلِیِّ الطُّهْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ / کَفَانِی بِهَذَا مَفْخَراً حِینَ أَفْخَرُ
وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ أَکْرَمُ مَنْ مَضَى / وَ نَحْنُ سِرَاجُ اللَّهِ فِی الْخَلْقِ نَزْهَرُ
وَ فَاطِمُ أُمِّی مِنْ سُلَالَةِ أَحْمَدَ / وَ عَمِّی یُدْعَى ذَا الْجَنَاحَیْنِ جَعْفَرُ
وَ فِینَا کِتَابُ اللَّهِ أُنْزِلَ صَادِقاً / وَ فِینَا الْهُدَى وَ الْوَحْیُ بِالْخَیْرِ یُذْکَرُ
وَ نَحْنُ أَمَانُ اللَّهِ لِلنَّاسِ کُلِّهِمْ / نُسِرُّ بِهَذَا فِی الْأَنَامِ وَ نَجْهَرُ
وَ نَحْنُ وُلَاةُ الْحَوْضِ نَسْقِی وُلَاتَنَا / بِکَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ مَا لَیْسَ یُنْکَرُ
وَ شِیعَتُنَا فِی النَّاسِ أَکْرَمُ شِیعَةٍ / وَ مُبْغِضُنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَخْسَر
من پسر علی طاهر علیه السلام، از آل هاشم هستم. اگر بخواهم فخر کنم همین افتخار مرا کافی است.
و جدّ من رسول الله صلی الله علیه و آله ارجمندترین پیامبران است و ما مشعل فروزان الهی برای هدایت خلق هستیم.
و مادرم فاطمه زهرا علیها السلام از سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله است و عمویم «جعفر طیار»، صاحب دو بال نامیده شده است.
در خاندان ما کتاب الهی (قرآن) نازل شده است که صادق است، و در خاندان ما هدایت و وحی الهی به نیکی یاد میشود.
و ما امان الهی برای همه مردم در آشکار و پنهان هستیم.
و ما صاحب حوض کوثریم و محبان خود را با پیاله رسول الله صلی الله علیه و آله سیراب میکنیم، و در این کار هیچ انکاری وجود ندارد.
پیروان ما در بین مردم بهترین پیروان هستند، و [دشمنان] مبغض ما در روز قیامت زیانکاران خواهند بود.
بیت دوم این رجز اشاره به این آیات شریفه دارد: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً * وَ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرجاً مُنیراً)؛ «ای رسول [گرامی]! ما تو را [به رسالت] فرستادیم تا گواه باشی و مژده بدهی و بترسانی، و به اذن خداوند خلق را بسوی خداوند دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی.»
امام حسین علیه السلام به سوی لشکر ابن سعد حمله نمود و صفهای بهم فشرده آنها را شکافت، دشمن پراکنده شد، امام علیه السلام به شریعه فرات رسید، وارد آن شد، کفی از آب برداشت، دشمن میدانست که اگر امام علیه السلام آب بیاشامد و نیرو بگیرد، کسی را زنده نخواهد گذاشت؛ لذا یکی از دشمنان فریاد زد و گفت: «ای حسین! آب میآشامی؟! در صورتی که به خیمه و ناموست حمله شده است!!»
امام علیه السلام بدون نوشیدن آب از شریعه فرات بیروت آمد و به سرعت خود را به خیمهها رساند، و دید که خیمهها سالم است و دشمن حیله کرده است. آری، این است غیرت حسینی.
سومین و چهارمین رجز
لشکر عمر سعد خود را به امام حسین علیه السلام نزدیک میکرد. در این زمان، هرگاه امام علیه السلام به راست حمله میکرد، این رجز را میخواند:
الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ
وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ
وَ اللَّهِ مَا هَذَا وَ هَذَا جَارِی
مرگ بهتر از زندگی با ننگ است و ننگ بهتر از جهنم رفتن.
به خداوند سوگند که ننگ و آتشِ جهنم پناهگاه من نخواهد بود.
امام علیه السلام دشمن را به عقب میزد و به جایگاه لشکرش در جلوی خیمهها باز میگشت، و پیوسته میفرمود: «لا حول ولا قوّة الّا بالله.»
و هرگاه امام به سمت چپ دشمن حمله میکرد، این رجز را میخواند:
أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی / آلَیْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِی
أَحْمِی عِیَالَاتِ اَبِی / أَمْضِی عَلَى دِینِ النَّبِی
من حسین، پسر علی علیه السلام هستم، سوگند خوردهام که در برابر ظلم سَر خَم نکنم.
و از حریم و خاندان پدرم دفاع کنم، و بر دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله پایدار بمانم.
امام حسین علیه السلام وقتی حمله میکرد، هر کسی را که در مقابلش قرار میگرفت، با شمشیر برمیداشت و به جلو میرفت. در این هنگام «شمر بن ذی الجوشن» به «عمر سعد» گفت: اگر جنگ به همین صورت ادامه پیدا کند، او تا آخرین نفر ما را خواهد کشت. عمر سعد گفت: چه کنیم؟ شمر گفت: باید سه گروه شویم؛ یک گروه با تیر و کمان، گروه دوم با آتش و سنگ، و گروه سوم با شمشیر و نیزه باشند، و این سه گروه از سه طرف و هماهنگ حمله کنند.
ابن سعد بر لشکریانش فریاد زد و گفت: میدانید در مقابل چه کسی ایستادهاید! او پسر علی بن ابی طالب است که پشت بزرگان عرب را به خاک مالیده است، تنها راه چاره، حمله همگانی از سه طرف است.
عمر بن سعد لشکرش را با نقشه شمر آماده کرد و دستور حمله داد. لشکریانش چنان حمله کردند که آسمان را تیر و سنگ و آتش پر کرده بود. سپس، دسته دوم با شمشیر و نیزه از سه طرف حمله کردند. این حملات چنان گسترده بود که بر امام حسین علیه السلام بیش از ۳۲۰ زخم از تیر و نیزه و شمشیر وارد شد، و اکثر آن زخمها روی سینه حضرت بود.
این زخمهای فراوان که خون از آنها میچکید، تشنگی شدید، گرمای سوزان هوا و… امام حسین علیه السلام را خسته و بیرمق کرده بود. ایشان لحظهای ایستادند تا نفسی تازه کنند که سنگی بر پیشانی ایشان نشست، خون از پیشانی جاری شد، خواست خون را پاک کند، تیری بر سینهاش نشست، که توان امام را گرفت و این زمانی بود که هنوز سه ساعت تا غروب باقی بود، و امام علیه السلام در میدان جنگ بیرمق مانده بود، لشکر ابن سعد نمیدانست که امام علیه السلام رمق جنگ دارد یا نه؟ در این هنگام از قبیله کِند «مالک بن بشر الکندی» ضربهای بر سر امام علیه السلام زد که سرش شکافت. امام علیه السلام فرمود: «صبراً علی قضائک لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛ خدایا! بر قضا [و مقدّرت] صبر میکنم. معبودی جز تو نیست ای فریادرس استغاثه کنندگان.»
در این زمان لشکر ابن سعد فهمید که امام علیه السلام توان جنگیدن ندارد؛ لذا از هر طرف حمله کردند و هر کسی با هر وسیلهای که داشت، ضربهای میزد تا این که حضرتش از اسب افتاد. کمتر از سه ساعت به غروب مانده بود که شمر بن ذی الجوشن در گودال قتلگاه سر مبارکش را برید.
منابع
۱) مقاتل الطالبین، ابی الفرج الاصفهانی، متوفای ۳۵۶ ق، تحقیق: کاظم المظفر، قم، دار الکتاب، سوم، بیتا، ص ۵۱؛ الارشاد، ج ۲، ابی عبد الله محمد بن محمد النعمان العکبری البغدادی، شیخ مفید، (۳۳۶ ـ۴۱۳ ق)، قم، المؤتمر العالمی لالفیة المفید، الاولی، ۱۴۱۳ ق، ص ۲۷٫
۲) عوالم العلوم، ج ۱۷، ص ۲۹۲
۳) بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، الثانیة، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۴، ص ۴۷ و ۴۸٫
۴) کتاب سلیم بن قیس، ابو صادق قیس الهلالی العامری الکوفی، متوفی قرن اول، تحقیق: محمد باقر انصاری زنجانی خوئینی، بیتا، ص ۲۳۶٫
۵) بحار الانوار، ج ۴۵، پیشین، ص ۴۹٫
۶) احزاب / ۴۶ و ۴۵٫
۷) بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۶ و ۱۹۲؛ دیوان امام حسین علیه السلام، پیشین، ص ۱۲۳٫ و علمای دیگر نیز نقل نمودند: مقتل الحسین او حدیث کربلا، عبد الرزاق موسی المقرّم، قم، مکتبة بصیرتی، پنجم ۱۳۹۴ ق، ص ۳۴۵٫
۸) مقتل الحسین او حدیث کربلا، ص ۳۴۵؛ عوالم العلوم، ج ۱۷، ص ۲۹۲؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص ۴۹٫
۹) مقتل ابی مخنف، بیروت، مؤسسۀ الوفاء، الثانیه، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۴۶ ـ ۱۴۰٫
۱۰) الاخبار الطوال، ابی حنیفه، احمد بن داود الدینوری، تحقیق: عبد المنعم عامر، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲ ق، ۱۳۷۰ ش، ص ۲۶۰ ـ ۲۵۸؛ منتهی الآمال، ج ۱، ص ۴۷۸ ـ ۴۷۰٫
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0