۱- شایستهسالاری با پرهیز از تنگنظری جناحی و سیاسی، به تحقق نزدیکتر شود.
۲- افراد کارآمد، به صِرف داشتن یک گرایش سیاسی، به حاشیه رانده نشوند.
۳- از اتحاد و همکاری کارآمدها، بهترین نتیجه از کار به دست بیاید.
این شاخصه، یکی از بارزترین ویژگیهای مشترک دکتر قالیباف و سردار قاسم سلیمانی است که همواره در طول زندگی کاری و شخصی خویش، از آن برخوردار بودهاند. دکتر قالیباف در هر جایگاه مدیریتی و اجرایی که حضور داشته (از فرماندهی دوران دفاع مقدس گرفته تا فرماندهی نیروی انتظامی و سپس، ۱۲ سال شهرداری پایتخت)، هیچگاه یک «تنگ نظر سیاسی» نبوده بلکه به تمام معنا و با رویکردی فراجناحی، یک «دست و دل باز سیاسی» بوده است. در عرصه اجرایی، مدیریتی و کاری، دوقطبی اصلی و بنیادی برای قالیباف، فقط یک دوقطبی است:«دوقطبی کارآمدی-ناکارآمدی».
قالیباف، هیچگاه یک مدیر و یا حتی کارمند را به خاطر اصلاحطلب بودن یا اصولگرا بودن، حذف یا جذب نکرده است. شأن کارآمد و فراجناحی او چنین اجازهای را به او نمیدهد که افراد را با ملاک اصلاحطلب یا اصولگرا بودن حذف یا جذب کند. ملاک قالیباف برای جذب، فقط «کارآمدی» و معیار او برای حذف، فقط «ناکارآمدی» افراد است. هرچند در ظاهر، شاید قالیباف، یک اصولگرا شناخته شود (که البته با مطرح شدن نواصولگرایی توسط قالیباف، مشخص شد که او به معنای کنونی، یک منتقد جدی برای اصولگراهاست)، اما در دورههای مدیریتیاش مثلاً در همین شهرداری تهران، در جمع مدیران او هم اصلاحطلبهای زیادی بودند، هم اصولگراهای زیاد و هم مستقلهای زیادی.
کارآمدها چون برایشان نتیجه کار مهم است همیشه فضا را برای کار کردن و رشد افراد با سلایق سیاسی گوناگون باز میگذارند و قالیباف، در این مورد، سرآمد و نمونه است. همانطور که سردار سلیمانی هم در این مورد، سرآمد و نمونه است. دکتر قالیباف و سردار سلیمانی یک روحاند در دو بدن که یکی در کالبد مدیریت اجرایی داخلی و دیگری در کالبد جبهه مقاومت، دمیده شدهاند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0