اتفاقی که در جامعه ما رخ داده این است که فاصله نوجوانان با پدران و مادرانشان بیش از قبل شده است؛ حالا یا خانوادهها در جریان این فاصله هستند یا نمیدانند و تصورشان این است که رابطه خوبی با فرزندشان دارند. به نظر شما علت این فاصله چیست؟
به نظر من از سالهای پیش و از همان دوران قدیم نیز این فاصله میان پدر و مادر و فرزندان وجود داشته. شما اگر یک بررسی روانشناسانه در بعد اجتماع از زاویه روانشناسی اجتماعی داشته باشید نگاه کنید، میبینید که همیشه پدرها با بچه هایشان فاصله داشتند. اما حالا در جامعه امروزمان به خاطر مسائل اجتماعی و اقتصادی این فاصله بیشتر دیده میشود.
اما در رابطه با اینکه دلیل این شکاف نسلی چیست؟ باید بگویم که شرایط اقتصادی به گونهای است که وقتی که خانواده را بررسی میکنید میبینید که پدر صبح تا بعد از ظهر در یک جا شاغل است و بعدازظهر تا شب هم شغل دیگری دارد؛ و یا اینکه او مجبور است تا شغلش را تا شب ادامه دهد و بنابراین تا ۹ و یا ۱۰ شب سر کار است. آن وقت این خانواده نمیتواند به قدر کافی با فرزند خود وقت بگذراند. یا به خاطر خستگیهای روانی و جسمی آنطور که باید نمیتوانند فرزندانشان را درک کنند با آنها رابطه عاطفی احساسی و حتی کلامی داشته باشند. در نتیجه اگر فرزندشان با مشکلاتی مواجه شوند، قادر به درک مشکل یا حل آن نیستند.
در واقع مسائل اقتصادی رو مسئله مهمی برای فاصله خانوادهها با فرزندشان میدانید؟
بله. اشاره داشتیم به این افرادی که برای گذران زندگی، برای اینکه بتوانند سطح زندگیشان را به حد تعادل و مطلوب برسانند مجبور هستند در همان شغلی که هستند اضافه کاری کنند ویا شغل دیگری اضافه کنند تا در مقابل خانواده خود شرمنده نشوند و یا نیازهای مادی و اقتصادی فرزندان را تامین کنند. و، چون اقتصاد و بخش درآمد جامعه مربوط به والدین میشود منجر به بروز فاصله میان آنها و فرزندشان میشود.
شما ببینید وقتی مادر خانواده برای کمک به مخارج زندگی، مجبور است در کنار پدر کار کند، قطعا نمیتواند آن ارتباط کلامی و عاطفی را با فرزند برقرار کند؛ و همچنین پدری که صبح تا شب کار میکند و شب خسته به خانه میرسد، نمیتواند برای فرزندش وقت بگذارد. بله اقتصاد؛ عامل مهمی است که میتواند در الگوهای تربیتی و روانشناختی فرزندان اثر گذار باشد.
شاهد برخی رفتارهای ناهنجار از سوی بعضی از نوجوانان جامعه هستیم. این برآیند مربوط به کدام یکی از اینها میشود؟ خانواده، مدرسه یا دوستانی که با آنها رفت و آمد میکنند؟
کلا نظام تربیت بر عهده خانواده است. کانون اصلی بر دوش خانواده است. خانواده به عنوان رکن اصلی در تربیت فرزند کمک میکند. مدرسه میتواند ادامه دهنده و تکمیل کننده باشد.
بار اصلی تربیتی نوجوانان برعهده خانواده هاست؛ و در تمام جوامع خانواده را به عناون یک رکن اصلی در نظر میگیرند که در الگوهای تربیتی میتواند کمک کند. اما بار مسئولیتی مدرسه در تربیت دانش آموزان بیشتر است. مدرسه در مسائل مذهبی دینی پرورشی کمک میکند، بچهها را با الگوهای مذهبی و دینی آشنا و نماز جماعت برگزار میکند. مثلا مدارس در برگزاری مراسم اربعین، پیش از اربعین بچهها را با این الگوهای مذهبی، دینی و اعتقادات قلبی آشنا میکند. در صورتی که این کار باید در درون خانواده اتفاق بیافتد. ولی مدرسه کمک میکند. متاسفانه در این میان خانوادههایی را داریم که فرزندان خودشان را در مراسم اربعین شرکت نمیدهند! نکته دوم بار سنگینی که بر دوش مدرسه این است که با شخصیت ساختاری دانش آموزان در ارتباط میباشد. مثلا اگر دانش اموز دکمه پیراهنش باز باشد، یک مربی تربیتی یا معلم به او اشاره میکند که آقا بایست و دکمه پیراهنت را ببند یا مثلا آرام حرف بزن، هل نده، مودب باش! اینها الگوهای ارزشی بچههای ما است. اگر به سوال شما برگردیم، مدرسه نقش تکمیلی در فرآیند الگوهای تربیتی و سلامت روان دارد، ولی بار اصلی بر دوش خانواده است و اگر وظیفه خود را به درستی انجام ندهد آنوقت نواقص و کاستیهای خانواده را مدرسه به عهده میگیرد.
به نظر شما خانوادهها چقدر با فرزندانشان وقت میگذرانند؟
این سوال به دو موضوع بر میگردد؛ یکی اینکه خانواده وقت نمیگذارد به خاطر مسائل کاری، شغلی، ارتباطی و …؛ و دیگری اینکه خانواده راههای ارتباط با فرزندش را نمیداند و در این زمینه ضعیف عمل میکند.
دوره نوجوانی ویژگیهای مختص به خود را دارد که خانواده باید آن را خوب بداند. نوجوانان و جوانان در این مقطع دارای ویژگیهای روانی خاصی هستند که خانواده باید از فرآیند رشد روانی، احساسی، عاطفی و سنی فرزندانش آگاهی داشته باشد و به تناسب آن با او برخورد کند. گاهی این چگونه برخورد کردن در کلاسهای آموزش خانواده، یکی از وظایف اصلی آموزش و پرورش به حساب میآید که باید مدارس این کلاسها را برگزار کند؛ و مزیت برگزاری این کلاسها هم این است که خانواده همگام با مدرسه پیش میرود و مدرسه بتواند الگوهایی را که در سر دارد همراه خانواده جهت دهد و به مسائل ارزشی دست پیدا کند.
در واقع دو بعد مطرح است یک بعد از خانواده به نوجوان و بعد دیگر خود نوجوان به خانواده است. وقتی ارتباطهای کلامی پدر دچار ضعف شود، وقت نگذازد، خسته باشد، دغدغههای شغلی و کار و مسائل خانوادگی و یا هر چیز دیگری مانع میشود تا با فرزندش وقت بگذارد. بعد دیگر خود نوجوان است که رفتارهایی را میبیند و تمایلی به گذراندن وقت با خانواده اش ندارد و هیچ تلاشی هم برای آن نمیکند؛ و متاسفانه باید گفت که این اتفاق در جامعه امروز ما کمتر دیده میشود.
شبکههای اجتماعی در این فاصله ایجاد شده چقدر تاثیر دارد؟
طبق قانون تمام مدارس، دانش آموز حق ندارد هیچ وسیله الکترونیکی را با خود به مدرسه بیاورد. مدرسه میخواهد چگونگی استفاده از این وسایل را به دانش آموز یاد بدهد، زیرا که نوجوان ما هیجان مدار است. یعنی مدارهای هیجانی ذهنش بیشتر فعال است تا تفکرات منطقی. یا روش استفاده از تفکرات منطقی در این گروه سنی پایینتر است. براساس دلایل علمی و روانشناسی نوجوان باید بیاموزد که کجا باید چه رفتاری را انجام دهد؟
وگرنه شبکههای اجتماعی مزایای زیادی دارد و میتواند اطلاعات بهروز را در اختیار همه قرار دهد؛ بنابراین همیشه لزوما منفی نیست. پیشنهاد من به خانوادهها این است که پیش از اینکه خودشان یا فرزندشان از شبکههای اجتماعی استفاده کنند شیوه استفاده از آن را بیاموزند. در شبکههای اجتماعی غرق نشوند و زمان مختصری را به آن اختصاص دهند. زیرا که خانواده باید تفریحات و فضای سالم دیگری را در اختیار فرزند خود قرار دهد. زیرا که ما معتقدیم نوجوانان دارای سیستمهای عاطفی، روانی و احساسی هستند، خوب حالا خانواده به او کمک کند. برای نوجوانی که پر از شبکههای نیاز احساسی است، وقت بگذارد، او را بیرون ببرد، در یک رشته ورزشی او را ثبت نام کند، با هم به سینما بروند، پارک بروند و با او ارتباط احساسی خوبی برقرار کنند.
اگر نوجوان ما حرفی میزند خانواده باید گوش شنوا داشته باشد. دیده شده خانوادههایی که ارتباطهای کلامی آنها به پایینترین مرتبه رسیده و حرف فرزندانشان را گوش نداده اند، و ارتباط قطع شده و نوجوان به سمت شبکه های اجتماعی رفته است. وقتی میبیند پدر مادر خواهر برادر هر کسی که به او رجوع میکند برایش وقت نمیگذارند و ارزشی برایش قائل نمیشوند، خب به جای دیگری پناه میبرد. نقش والدین اینجا خیلی مهم است که بتواند کمک کند و برای او وقت بگذارد.
بسیار داریم پدرهایی که حتی ۹ شب میرسند خانه، به محض شستن دست و صورت وضو میگیرند نماز میخوانند یک وقتی را آزاد میکنند، حال و احوال فرزندشان را میپرسند. این رفتارها سالم و درست است. اما یک پدر نه، میآید میگوید: «دنیا، دنیای من است»، میخوابد و میگوید همه درس بخوانید و حرف نزنید؛ و آخرین مورد. خانوادهها باید نقششان را در الگوهای رفتاری از بعد منفی کمتر کنند. یکی از مسائل تربیتی که شما ابتدای بحث اشاره داشتید ما به آن میگوییم مشاهده و یادگیری. یعنی بچههای ما بسیاری از ویژگیهای تربیتی را از والدین خود میبینند. پدری که وارد خانه میشود بعد از استراحت کوتاهی زمان زیادی را در شبکههای اجتماعی میگذراند و با خانواده اش کم حرف میزند، آن وقت است که نوجوان هم به سمت شبکههای اجتماعی میرود.
فردا: بهعنوان کسی که وقت زیادی را با نوجوانان میگذرانید و پای صحبت آنها مینشینید، بیشترین دغدغه امروز آنها چیست؟
بیشترین دغدغه امروز نوجوانان ما میتواند ترس از آینده باشد، آیندهای برایشان نامفهوم و ناپیداست. بیشترین دغدغههای امروز ما گیر کردن در بحران هویتشان است. در مسائل بحران بلوغ است. عدم ارتباطهای سالم اعضای خانواده با خودشان است. یعنی احساس میکنند خانوادهها برایشان وقت نمیگذراند. یا وقت کمی میگذارند. به احساس و عواطفشان، به دنیای وجودشان و شخصیتشان توجه کمی میشود؛ بنابراین خانوادهها باید امروز بیشتر ارتباط، حمایتشان و نقششان رابا نسل نوجوان و حتی جوانشان بیشتر بکنند تا بتوانند بچه هایشان را به همان سمت و سویی که میخواهند ببرند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0