کد خبر : 95246
تاریخ انتشار : چهارشنبه 16 می 2018 - 14:05
-

فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمی‌ترسم

فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمی‌ترسم

به گزارش قائم آنلاین،جمعی از شاعران کشورمان به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه که منجر به شهید شدن بیش از ۶۰ نفر و مجروحیت چندین هزار نفر شد، واکنش نشان دادند. * حامد عسکری شام می‌خورم تو فکر کن کباب تابه‌ای دورچین زیتون دارد زیتون اول لج میکند تن به چنگال نمی دهد زیتون دوم

به گزارش قائم آنلاین،جمعی از شاعران کشورمان به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه که منجر به شهید شدن بیش از ۶۰ نفر و مجروحیت چندین هزار نفر شد، واکنش نشان دادند.

* حامد عسکری

شام می‌خورم

تو فکر کن کباب تابه‌ای

دورچین زیتون دارد

زیتون اول لج میکند تن به چنگال نمی دهد

زیتون دوم را لج می‌کنم بلندش می‌کنم

گاز میزنم چاک می‌خورد خون از چاک زیتون پخش می‌شود توی دهانم

دهنم مزه‌ی خون می‌گیرد

مزه‌ی سنگ مزه‌ی باروت

خون را قورت می‌دهم سنگ را

بوی باروت را

شام را بی خیال می‌شوم

روی تخت دراز می‌کشم چند مرد از یک تریلی ماک توی سرم آهن خالی میکنند

صدای گلوله می‌آید صدای عود عربی می‌آید صدای ام کلثوم

به مهمانی امروز در سفارتخانه فکر می‌کنم به دیپلماتی عرب

که عطر و لبخند ایوانکا نبض به شقیقه هایش انداخته و خشکی به گلویش

به شامپاین هایی که به مناسبت افتتاح نکبت خانه جدید باز شدند

یک ور کله ام به اینها فکر میکند و‌ یک ور کله ام به زنان و مردانی با لهجه‌ی زیتون

از دیروز توی سر من یک پسر فلسطینی زندگی می‌کند که دختری به نام نوال دوستش دارد و پسر خبر ندارد

پسر دیروز درست وسط قلبش گلوله خورده است و‌توی سردخانه ای خاطره شده است و‌ نوال هنوز خبر ندارد

نوال دختری است با چهره‌ای گندمین

موهایی بلوطی و لبخندی بوی وانیل و بنفشه می دهد

دختری که پسرهای همکلاسی‌اش وقتی نگاهش می‌کنند کام سیگارشان عمیق تر می‌شود

بگذریم

این ملت هفتاد سال است دارند مقاوت می‌کنند

هفتاد سال دارند می‌جنگند

هفتاد سال است نوالها بی مرد و‌مدد می‌شوند

حقوق بشر خفه شده است

دیولماتهای کشورها به شماره رنگ موی ایوانکا فکر می‌کنند و من بدبخت با دیدن زیتون بغل کباب تابه ای‌ام خیلی هنر کنم چهار خط بنویسم

این دوسه روزه شصت و‌خرده ای نفر کشته شدند و‌کلی زخمی

جایی خواندم یکی گفته بود: همیشه آمار جنگ را غلط میدهند با هر شلیک به سربازی دو نفر می میرند یکی سرباز یکی دختری که در قلبش زندگی میکند

آنها که رفتند عند ربهم یرزقونند یکی برای نوالها فکری بکند…

* سیدضیا‌الدین شفیعی

غلیظ‌ترین‌ خشمم‌ را

به‌ کدام‌ سنگ‌ بسپارم‌ ؟
وقتی‌ گلوله‌ها
شقیقه‌ام‌ را ‌نشانه‌ رفته‌اند
چشمم‌ را نمی‌بندم.
آخرین‌ سنگ‌ خیابان‌؛ -قلبم‌- را ‌
در فلاخن‌ می‌گذارم‌
و به‌ سمت‌ دشمنی‌ پرتاب‌ می‌کنم‌
که‌ از من‌
به‌ قدس‌ نزدیک‌تر است.
وقتی‌
گلوله‌ی‌ سرباز
در شقیقه‌ام‌ بنشیند
قلبم‌
در صحن‌ بیت‌المقدس‌
شهید شده‌است.

* اسماعیل امینی 

 جریان شبه روشنفکری خودباخته و بیگانه گرا

اسراییل خط قرمز است

مقدسات است

ناموس است

هر جنایتی که از اسراییل سر بزند موجه است و جریان شبه روشنفکری هرگز جرئت نخواهد کرد که از پلیدی های اسراییل حرف بزند.
همین نوشته کوتاه من هم لابد عصبانی شان خواهد کرد.

* محمود درویش

اقِفون هُنا
قاعِدون هُنا
دائمون هنا
خالدون هنا
وَ لَنا هَدَفٌ واحد

واحد … واحد
أن نکون

و سَنَکون …؛ اینجا می‌ایستیم
اینجا می‌نشینیم
اینجا دائمی هستیم
اینجا ابدی هستیم
و همه ما یک

و فقط یک هدف داریم
اینکه هستیم

و خواهیم بود … .
.

* حامد محقق

عاقبت
خسته می‌شوند
لوله تفنگ‌ها
در مصاف با
انقلاب سنگ‌ها

در این روزهای شلوغ انقدر جام به جام برجام و جام باشگاه‌ها و جام جهانی و هزار جام کوفت و زهرمار دیگر زدیم (یا زدند) که خیلی چیزها را ندیدیم. اما غیر از این نیست که اگر دل راضی به ظلمی باشد آن ظلم در نامه اعمال نوشته می‌شود و اگر . . .

* مرتضی حیدری آل کثیر

ای باغ! من از تو داغ می‌بینم و بس
سرگرم، فقط به جشن تدفینم و بس
پیراهن سرخ تن کن ای زیتون زار
دیگر فقط از تو سنگ می‌چینم و بس . .

گریه بغض را به دوش برد
سنگ
در گلوی کودک آشیانه کرد!

کودک ِ نیمه جان کمک می خواست !
با عروسک
به « جنگ» آمده بود

دلم را گروگان گرفتند
گرگان!
پرم را پری ها.. و روح مرا
در «اریحا» ربودند
تنم را
برای وطن می گذارم .

* میلاد عرفان‌پور

بخوان از چهره ی طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم، که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خسته ی خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصه ی من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم
نثار جان دشمن میکنم توفان وحشت را
فلسطینم، غم آخرزمانم، قبله ی اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را

* خوش تراش پسندیده

عالم که نه!هست و نیست در چشمانت
عالم بخدا گریست در چشمانت
ای کودک مظلوم به آهت سوگند
نابودی صهیونیست در چشمانت…

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده − 6 =