بررسی ادله قرآنی ضرورت عدالت ولی امر
به گزارش قائم آنلاین، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان
به گزارش قائم آنلاین، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کردهاند، میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
گستره مفهومی از عدالت در شرایط ولی امر
در جلسات گذشته بحث شد به اینجا رسیدیم که مراد از عدالت در ولی امر بیش از عدالتی است که در امام جماعت یا شاهد معتبر است. در همین بحث فرمایشی را از مرحوم سید عبدالاعلی سبزواری در ذیل بحث شرط عدالت در قاضی مطرح میکنیم. ایشان از برخی از مشایخ خود این معنا را درباره عدالت قاضی نقل میکند: «بأنه لو لا المخالفة للمشهور لقلنا باعتبار فوق العدالة فیه، کما یقال فی المقدس الأردبیلی و السید هاشم البحرانی» مراد از عدالت همان عدالت در حد اعلی است؛ یعنی ما یک همچنین عدالتی را برای قاضی میخواهیم؛ عدالتی همچون عدالت مقدس اردبیلی. پس بهطریقاولی در ولی امر چنین عدالتی معتبر است. این مؤید بحث ماست که بیان کردیم آن عدالتی که در ولایت امر بیان میکنیم به معنای استقامتی است که این استقامت در حدی باشد که صاحب این عدالت را هم از ارتکاب مکروهات شدیده، هم از ترک مطلق مستحبات مؤکده و هم از ارتکاب خلاف مروت باز دارد.
همه فقها ملکه عدالت را معتبر میدانند و اختلافی که وجود دارد در این است که آیا صرف ملکه کافی است یا ملکهای که همراه با التزام عملی باشد نیاز است که ما این دومی را میپذیریم؛ ملکهای که همراه با التزام عملی دائم باشد.
ادله اعتبار شرط عدالت
دلیل اول از ادله دال بر اعتبار عدالت ولی امر، دلیل عقل است. -البته میتوانیم تقریباتی از ادله عقلی بیان کنیم اما به دلیل اینکه نیازی به بیان تفصیل نداریم و نیازی هم به آن نیست اکتفا به یک تقریب میکنیم که در اشتراط عدالت در ولی امر همین تقریب عقلی کفایت میکند.
این تقریب از دو مقدمه تشکیل میشود؛ مقدمه اول وجوب عقلی اقامه عدل در جامعه بشر است که ما به این بحث در مباحث قبلی به شکل مفصل پرداختهایم؛ عقل به وجوب عدل حکم میکند، هم در رفتار فردی و هم در رفتار اجتماعی یعنی هم حکم میکند فرد عادل باشد و هم حکم میکند جامعه عادل باشد.
مقدمه دوم تلازم بین قیام و اقامه عدل در جامعه با عدل حاکم است؛ زیرا حاکم است که باید اقامه عدل کند. البته به کمک مردم باید این کار را انجام دهد. حال اگر خود این حاکم، عادل و متصف به عدل نباشد نمیتواند عدل را اقامه عدل کند؛ «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش». پس عقلاً بین اقامه عدل و بین عدل من یقیم العدل تلازم وجود دارد. بنابراین؛ بر مبنای این دو مقدمه از نظر عقلی وجوب عادل بودن در ولی امر ثابت میشود. منظور از عدل هم همان عدل ملکهای است.
این خلاصه دلیل عقل است که تقریبات زیادی هم در این باب آمده است که آن تقریباتی که برای اثبات اصل وجوب حکومت و وجوب اقامه حکومت عدل سابقاً آمده است [در همین جا هم دلالت دارند]. زیرا بحث ما در آن تقریبات، بحث وجود اقامه عدل بود. تقریبات متعددی از وجوب عقلی در آنجا مطرح شد که همه آن تقریبات و همه آن ادله عقلی که برای اثبات وجوب اقامه عدل و وجوب اقامه حکومت عدل در بشر مطرح شد در اینجا هم وارد است.
دلیل دوم اجماع است؛ هم محصلاً و هم منقولاً. قدر متیقن از این اجماعی که ادعا میکنیم اجماع بر وجوب عدالت قاضی است که این اجماع، اجماع کل فقهای مسلمین است. البته اجماع بر وجوب عدل حاکم است؛ یعنی وجوب عادل بودن خود ولی امر را میرساند. اینکه بیان میشود اجماع بر وجوب عدل در قاضی دلیل بر اجماع وجوب عدل در ولی امر است زیرا خود ولی امر متضمن قضا هم هست؛ یعنی ولایت هر ولی امر و صاحب ولایتی –که منظور ما از ولایت امر ولایت عامه است- شامل ولایت قضا هم هست. پس همه اجماعاتی که در ضرورت عدل در قاضی و همه فتاوایی که در وجوب عدل در قاضی بیان شده است بالالتزام و بالالویه وجود عدل را در کسی که ولایت امر را بر عهده خواهد گرفت اثبات میکنند. بنابراین اجماع هم به شکل محصل و هم منقول برای آن وجود دارد.
منقول آن هم وجود دارد؛ مثلاً در همین بیان مرحوم سبزواری -البته بیان شد که ما نیازی به استدلال نداریم لذا تنها به عناوین اشاره بیان میکنیم.- ایشان در وجوب عدالت قاضی مطرح کرد که «لقصور غیر العادل عن الولایة علی الأموال و الأنفس و الأعراض» در اینجا منظور از قصور همان دلیل عقلی است که منظور قصور غیر عادل از این کارهاست. بعد میفرماید: «مضاعفا إلی الاجماع». اینجا ادعای اجماع منقول میکند که خیلی هم ادعا شده است؛ هم در کلمات صاحب جواهر، هم در کلمات مقدس اردبیلی و هم در کلمات فقهای متقدم آمده است و تقریباً میتوان گفت که اجماع منقول، متواتر است؛ یعنی منقول آن به صورت متواتر است. البته نیازی به اجماع منقول هم نداریم به دلیل اینکه اجماع محصل برای ما محرز است. لذا اگر اجماعی هم بخواهد وجود داشته باشد که کاشف از رأی معصوم باشد یکی از بهترین و بارزترین مصادیق آن اجماع کاشف از رأی شارع و رأی معصوم همین اجماع اعتبار بر عدالت در ولی امر یا قاضی است. این هم دلیل اجماع بود.
ادله قرآنی اشتراط عدالت
دلیل سوم یا نوع سوم از ادله دال بر وجوب عدالت در قاضی ادله قرآنی است؛ آیات قرآنی دال بر وجوب عدالت در ولی امر چند دسته است؛ دسته اول آیاتی است که دلالت بر وجوب عدل در حاکم دارد؛ حاکم باید عادل باشد. آیه اولی که دلالت بر این موضوع دارد این آیه است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا». در مباحث گذشته بیان شد که واژه اقامه به قسط یا قیام به قسط و همچنین در اقامه صلاة، مراد از واژه «اقامه» صرف فعل فردی نیست؛ فرق است بین اینکه گفته شود صلی یا اقام الصلاة.
اینکه آیه میفرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور» این اقاموا به معنای اقامه اجتماعی است و اقامه صلاة بر روی زمین به معنای جامعه مقیم الصلاة است. یک فرد مقیم الصلاة وجود دارد و یک جامعه مقیم الصلاة است. لذا بیان کردم که حضرت ابراهیم(ع) از خدا میخواهد «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء» این دعای ابراهیم(ع) بود که بعد مستجاب شد و به او گفته شد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین» این «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» به دلیل این بود که از اول دعا کرده بود و از اول از خدا خواسته بود و بعد دید که خداوند دعای او را مستجاب کرده است؛ لذا فرمود آیا این تکمله دعای من هم مستجاب میشود یا خیر؟ به دلیل اینکه من دعا کردم: «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء» از خدا خواسته بود که دعای او را قبول کند. در اینجا که خداوند فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» استجابت آن دعا بود. لذا بعد از آن فرمود: «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» خداوند متعال هم فرمود: «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین» استجاب این دعا نسبت به ذریه تو مقید است؛ به دلیل اینکه ظالمین را از آن چیزی نصیب نخواهد شد.
اقامه صلاة کار امام است و در حقیقت اقامه صلاة به معنای امامت است و اقامه صلاة غیر از خود صلاة است. در آنجا نفرمود رب اجعنی مصلی لک، بلکه دعای خاص حضرت ابراهیم(ع) این بود: «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ». مقیم الصلاة یعنی کسی که در جامعه صلاة را اقامه میکند؛ یعنی جامعه مقیم الصلاة میسازد و این به معنای امامت است. هر جا اقامه وجود دارد به همین معناست؛ «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور» اگر به آنها تمکّن در زمین دادیم؛ یعنی به آنها قدرت سیاسی و قدرت فرمانروایی اجتماعی دادیم آنها هم «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ».
حتی آتوا زکاة هم به همین معناست؛ این ایتای زکات غیر از اعطای زکات و غیر از تزکیه مال است، ایتاء بیش از این موارد است. ایتاء به معنای این است که اعطای زکات در جامعه منتشر شده و آن وقت ایتاء میشود. آتی المال علَی حبّه به این شکل نیست که تنها یک بار مال را علَی حبّه دهد بلکه به این معنای است که این اعطای مال گسترش و سعه داشته باشد و هم خود او میدهد و هم جامعه و همراهان او میدهند. خود او هم که میدهد همیشه میدهد.
جایگاه امت در مفهوم امامت
پس هر وظیفهای که وظیفه امام است وظیفه مأموم هم است اما بما هو مأموم للامام. وقتی هم بیان میکنیم وظیفه امام یعنی وظیفه امام بما هو امام است؛ امام بدون امت امام نیست و حاکم بما هم حاکم، حاکم با محکوم است. به دلیل این اینکه –همانطور که قبلاً اشاره شد- حکم و امامت از مقولات اضافیه است؛ یعنی وقتی میگوییم امام باید این کار را انجام دهد یعنی امام با مجموعه و مأمومین او؛ یعنی امام امام نمیشود مگر اینکه مأمومی هم همراه او باشد. لذا در روایت آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ الطَّیَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) یَقُولُ لَوْ لَمْ یَبْقَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَکَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ».
لذا بیان کردیم که مضمون این روایت در کتب اهل سنت و برای مثال در صحیح مسلم هم آمده است؛ به این صورت: «لا یزال هذا الامر فی قریش ما بقى من الناس اثنان». این حرف اولاً دلیل بر این است که امامت در کره زمین همیشگی است. این حرفی که یک وقتی شیخ الازهر گفت، نشانه بیاطلاعی ایشان از فقه و حدیث خود اهل سنت است؛ ایشان گفت که این چه حرفی است که شیعیان میگویند که «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو سَاعَةً مِنَ الْحُجَّةِ.» و گفت این حرف شیعیان بوده و حرف ما نیست. اما این حرف در صحیح مسلم آمده است و حرف رسول الله(ص) است؛ «لا یزال هذا الامر فی قریش ما بقى من الناس اثنان» مادامیکه بر روی زمین دو نفر آدم باشند حتماً امامت در قریش ادامه دارد. حال چرا بیان کرد اثنان؟ و چرا بیان نکرد واحد؟ به دلیل اینکه امام بدون مأموم قابل تصور نیست و امامت، مأموم میخواهد حتی اگر یک نفر باشد.
لذا در مباحث قبل بیان کردیم که همیشه بر روی زمین حکومت اسلامی بوده است؛ خداوند همیشه بر روی زمین از طریق منصوبین از سوی خود برای حکومت، حکومت کرده است، ولو اگر محکومین او یک یا دو یا سه نفر بودهاند. ائمه اطهار(ع) هم همیشه حکومت بالفعل داشتهاند؛ از امام زینالعابدین(ع) تا امام حسن عسکری(ع)، حال ائمهای که حکومت آنها ظاهری بوده است به یک شکل دیگر بوده است. امیرالمؤمنین(ع) در دوران خانهنشینی هم حکومت بالفعل میکرده است؛ یعنی تعداد زیادی از امیرالمؤمنین(ع) امتثال امر کرده و دستور او را میگرفتهاند. حتی در اطاعت از حاکم ظاهر به دستور ایشان از آن حاکم ظاهر اطاعت میکردند و در محدودهای که حضرت حکم میکرد از آن حاکم ظاهر اطاعت میکردند.
برخی میگویند که ائمه اطهار(ع) بعد از امام حسین(ع) در سیاست دخالت نکردند، اما این حرف بیخودی است! لذا در زیارت جامعه میفرمایند: «و ساسةالعباد» و همه آنها ساسةالعباد بودهاند. همه آنها به این شکل بودهاند، منتها دایره قدرت و دایره اعمال حکومت آنها به تبع شرایط گاهی موسع و گاهی ضیق میشد.
مخاطب هم به معنای مجموع است مانند «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» یا در آیه دیگر میفرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیر» که بیان شد ایمان در اینجا به معنای ایمان ثانی است و ایمان ثانی قطعاً به معنای اطاعت از امام است. همه این مجموعه «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا». همین مجموعهای که «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، مجموعه قائمین بالصلاة یا مقیمین للصلاة هستند.
خُلق عظیم نبوی هم اگر مردم را به اطاعت از نبی واداشت این اقامه صلاة است و این اطاعت هم یعنی حکومت کردن. این بحث را قبلاً مطرح کردیم که حکم و سیاست و فرمانروایی به معنای اطاعت الامر ست. این به معنای سیاست است؛ یک فرمانروایی که فرمان میدهد و فرمانبروانی که فرمان را اجرا میکنند. معنای سیاست همین است و این معنای جامعهای است که حکم خدا بر آن جاری است. کسانی که میخواهند سیاست را طوری معنا کنند که به معنای فساد و شهوترانی و ظلم و ستم باشد و بعد میگویند که این مناسب روحانیت نیست [حرف غلطی میزنند].
این همان حرفی است که امام خمینی رحمةالله فرمود کسی در زندان به ایشان گفت: آقا سیاست مناسب شأن شما نیست. اما اتفاقاً تنها کسانی که سیاست با آنها مناسبت دارند انبیا و ائمه اطهار(ع) و بعد از آنها هم فقهای عادل هستند و اینها هستند که سیاست با آنها متناسب است؛ به دلیل اینکه آنها دانا به عدل بوده و خود مقیم عدل هستند لذا سیاست حق این افراد است.
اقامه صلاة از شئون امامت است و بین اقامه صلاة و امامت تلازم وجود دارد؛ لا یقیم صلاة إلا جامعهای که از امام و مأموم تشکیل شده باشد. لذا هر جا بیان شد اقیموا الصلاة یعنی شمایی که تابع یک امام مقیم الصلاة هستید حال همه با هم اقامه صلاة کنید. باید یک جامعه مصلی برپا کرد.
تفاوت جامعه دینی و غیر دینی
اشاره شد که جامعه مصلی و جامعه نمازگزار است که جامعه ذاکر میشود. در حقیقت فرق بین جامعه اسلامی و جامعه غیردینی این است که جامعه دینیِ حقیقی جامعه ذاکر است. زندگی و سبک زندگی اسلامی تعریف دارد؛ زندگی اسلامی به معنای زندگی ذکر و زندگی همراه با یاد خداست، آن هم یادی که منجر به عمل میشود. در مقابل آن زندگی غفلت است؛ قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» این زندگی کَالْأَنْعامی زندگی غفلت است و همان زندگی است که سبک زندگی غربی برای بشر هدیه آورده است.
همه آن چیزی که مربوط به تمدن غربی و سکولاریسمی است همه آن زندگی کَالْأَنْعامِی است که روح آن مبتنی بر غفلت است. در مقابل آن زندگی ذکر است؛ زندگی ذکر؛ «إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری» به همین معناست که «أَقِمِ الصَّلاةَ» برای «لِذِکْری»؛ تو که فرمانروا هستی اقامه صلاة کن تا ذکر من در جامعه بشر زنده شده و جامعه ذاکر ایجاد شود.
«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرین» این جامعه ذکر است. یا «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین» بیان کردیم که خطابات به رسول همه خطابات اجتماعی است؛ یعنی به رسول بما هو امام و بما هو قائد است. این بحث مهم و اساسی است. سبک زندگی اسلامی مبتنی بر زندگی ذکر و در مقابل زندگی غفلت است. این زندگی ذکر را اقامه الصلاة در جامعه به وجود میآورد.
بازگشت به ادله اشتراط عدالت
اینجا که گفته میشود «قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ» قیام بالقسط کار چه کسی است؟ این اقامه قسط قیام رهبر و مردم است. این قیام بالقسط ممکن نیست قیام مردم تنهای مجرد از امام باشد. روزی یکی از این کسانی که در مسائل اسلامی دخالت میکنند و خود را صاحبنظر میدانند گفت: خداوند میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» و کاری به انبیاء ندارد. اما این حرف اشتباهی است و در حقیقت وقتی بیان میکند «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» یعنی ناس همراه با رهبری قیام به قسط کنند. زیرا خود آیه میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزان» اینها ابزار عدل را دارند به دلیل اینکه هم کتاب و هم میزان همراه آنهاست.
بعد هم میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» که یقوم الناس بدون رهبری لایقوم است. این قیام مجموعه رهبری و جامعه است؛ آن هم میگوید که قوامین بالقسط باشید، این قوامین بالقسط یعنی جامعه دارای رهبر. قوّام هم با صیغه مبالغه است و یعنی تنها با عدل ملکهای سازگار است؛ یعنی با یک بار عدل یا دو بار عدل کردن و یا در یک زمینه عادل بودن و در یک زمینه دیگر عادل نبودن رخ نمیدهد، تا در همه جا و همیشه عادل نباشد قوّام قسط صدق نمیکند. لذا در روایات زیادی در وصف ائمه اطهار(ع) آمده است که انهم القوامون. گاهی مطلق آمده است، گاهی هم به صورت: القوامون بامر الله و گاهی القوامون بالقسط آمده است. این قوامون بالقسط یعنی عدل و آن هم به معنای ملکه عدل است. پس اینکه فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْط» یعنی وجوب این کار به وسیله حاکمی که ملکه عدل را دارد.
برچسب ها :ولایت، عدالت،مکروهات
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0