صرف هزینههای میلیاردی در تناقض با سلوک امام(ره) است
به گزارش قائم آنلاین، ۲۹ سال از رحلت امام امّت میگذرد. امامی که با رفتنش گویی تکهای از جان و نفْس تکتک امتش را با خود به آسمانها برد. از همین رو مردمان در سوگش اینچنین مبهوت و پریشان بودند. امامی که در تنگناها و بلایای سالهای سختِ انقلاب و جنگ با مردمش همراه و سهیم
به گزارش قائم آنلاین، ۲۹ سال از رحلت امام امّت میگذرد. امامی که با رفتنش گویی تکهای از جان و نفْس تکتک امتش را با خود به آسمانها برد. از همین رو مردمان در سوگش اینچنین مبهوت و پریشان بودند. امامی که در تنگناها و بلایای سالهای سختِ انقلاب و جنگ با مردمش همراه و سهیم بود. پدر امت بود؛ و فقدان پدر سخت است…
۲۹ سال از رحلت امام میگذرد و این فاصله و بُعد زمانیِ نزدیک به ۳ دهه، راه را برای تحریفِ راه و رأی و نظر امام هموار میکند و تحریف درباره شخصیت بزرگی چون روحالله الموسوی خمینی امری جدّی است: «آیا شخصیتها را هم میشود تحریف کرد؟ بله. تحریف شخصیتها به این است که ارکان اصلی شخصیت آن انسان بزرگ، یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود، یا بهصورت انحرافی و سطحی معنا شود؛ همه اینها برمیگردد به تحریف شخصیت. شخصیتی که الگو است، امام و پیشوا است، رفتار او، گفتار او برای نسلهای بعد از خود او راهنما و رهنمود است، اگر تحریف شود زیان بزرگی به وجود خواهد آمد. امام را نباید بهعنوان صرفاً یک شخصیت محترم تاریخی مورد توجّه قرارداد؛ بعضی اینجور میخواهند.» (۱)
در سالهای اخیر شاهد بودهایم که کنشگران سیاسی برای مقاصد حزبی و گروهی و منفعت شخصی، نظر امام را تحریف کردهاند. برای امام تاریخ ساخته و جعل کردهاند. حرف امام را قلب کردهاند… در همه این سالها کسانی خواستند تا امام تنها یک خاطره باشد. یک خاطره دورِ مقدس که حالا دیگر در دنیا نیست… حرم بزرگ و با جلال و شکوهی دارد و ضریحی که در آن دفن است. باید تنها به زیارت او رفت… عدهای امام را تنها چنین میخواستند. یک خاطره دور مقدس. عدهای امام را همچون میراث فرهنگی میخواهند: «بزرگترین درسی که امام بزرگوار به ما داد، درس روحیّه و ذهن و عمل انقلابی است؛ این را باید فراموش نکنیم. امام میراث فرهنگی نیست؛ بعضی به امام به چشم میراث فرهنگی نگاه میکنند. امام زنده است؛ امام، امام ما است؛ امام، پیشوای ما است؛ با این چشم به امام نگاه کنید و از او بیاموزید.» (۲)
امروز فرزندان امام، همانها که نسبت خونی و نَسَبی با خمینی ندارند اما دلوجانشان با نور وجود خمینی پیوند دارد، راه را، مسیر را در نگاه امام مییابند. فرزندان امام و انقلاب چشم و قلبشان به کلام رهبرشان است که در تمام این سه دهه پس از امام، پرچمدار سرفراز و منصور راه و نگاه خمینی کبیر است. فرزندان راه پدران را رها نخواهند کرد که در این راستا گروه امام و رهبری خبرگزاری فارس در پرونده ویژهای تحت عنوان «عصر روحالله» بنا دارد تا در مسیر تشریح هرچه صحیحتر اندیشههای امام روحالله گامی بردارد.
۱- بیانات در مراسم بیست و ششمین سالگرد رحلت امام خمینی. ۹۴/۳/۱۴
۲-بیانات در مراسم بیست و هشتمین سالگرد رحلت امام خمینی. ۹۶/۳/۱۴
بیشتر بخوانید:
* آیتالله کعبی: امام بر علیه تبعیض و امتیازخواهی قیام کردند
*اکرمی: برای اجرای اندیشههای امام دچار ضعف هستیم
*رحیمیان: نمیدانم حواریون «حاج احمد خمینی» چگونه مدافع منتظری و نهضت آزادی شدهاند
*روحانی: میراثداران امام از مکتبداری به مقبرهداری رسیدهاند
*آیتالله موحدیکرمانی: رهبر انقلاب، امام جوانتر هستند
*مادر رهبر انقلاب: روایت مادر از خواب فرزند؛ تو یوسف میشوی
دفتر کارش با دیگر پزشکان متفاوت است، به جای عکسهای مربوط به آناتومی بدن و تصاویری از این دست قاب عکس هایی را میبینید که بیانگر خاطراتی است که شاید هیچگاه کسی که شاهد عینی آن بوده است به سادگی شیرینی و تلخی آن را فراموش کند
وی که مسئولیت تیم پزشکی حضرت امام(ره) را عده دار بود در جریان ترور مقام معظم رهبری نیز در تیم پزشکی ایشان حضور داشت.
آنچه در ادامه از نگاهتان میگذرد بازخوانی آن روزهای تاریخی در گفتوگوی خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس با دکتر هادی منافی است:
* امیال شیطان با حضور افراد امین به مخاطره میافتد به همین دلیل منافقین برای آنها پروندهسازی میکنند
فارس: نحوه آشناییتان با حضرت امام مربوط به چه زمانی میشود و چگونه وارد کابینه شدید؟
منافی: خداوند امام را رحمت کند نحوه آشنایی اولیهام با امام راحل با شنیدن اوصاف ایشان بود و هرگز توفیق زیارت ایشان را پیدا نکرده بودم تا اینکه همزمان با تشکیل کمیته استقبال و تشریففرمایی ایشان به قم و رفراندوم رسماً بهعنوان رهبر ایران مشغول به کار شدند.
شرایطی که شاه فراهم آورده بود، زمینه را برای سقوط سلطنت پهلوی مهیا کرد زیرا ما مخالف ادیان الهی نبوده و نیستیم اما به رسمیت شناختن بهایت و حضور افراد بهایی در دربار مردم را به ستوه آورد زیرا آنها بهصورت علنی به جنگ با احکام الهی و اسلامی میرفتند و ما نیز مکلف به دفاع بودیم منتها این مسائل عرصه را برای شاه تنگ کرد به خاطرم میآید که شاه به دیدن آیتالله بروجردی رفته بود و ایشان تا قبل از رسیدن شاه مشغول قدم زدن بودند برخی این اقدام را به دلیل هیجان آیتالله بروجردی برای ملاقات با شاه عنوان کردند و علت را میپرسیدند آیتالله در پاسخ میگوید: اگر من در اتاق بنشینم ادب حکم میکند که با حضور وی از جایم بلند شوم درحالیکه تمایلی به این کار ندارم و از طرفی موظف به حفظ حرمت مهمان نیز هستم این را نباید بهحساب غرور گذاشت بلکه این قبیل اقدامات نشانه درایت و بزرگواری ایشان بود و به نظرم اگر شاه تا این حد به لامذهبی و ستیز با مبانی دینی نمیپرداخت مردم تا این حد از نظام پهلوی بیزار نمیشدند؛ از زمان ائمه تا حالا اکثر این بزرگواران به شهادت رسیدند درحالیکه برای مردم زحمت میکشیدند حضرت علی (ع) غیرازاینکه نمیخورد و میخوراند چه کرد پس چرا توسط همانها به شهادت رسیدند؟ زیرا امیال شیاطین با حضور افراد امین به مخاطره میافتاد به همین دلیل منافقین یا برای آنها پروندهسازی میکنند یا شهیدشان میکنند، در نهایت خیانتهای شاه علیه اسلام و اعمال ضد اسلامی باعث خروش مردم شد.
* امام خمینی بسیار سادهزیست بودند
امام بهمحض وررود به ایران در قم مستقر شدند تا بهاینترتیب حوزه علمیه قم را اصلاح کنند پسازآن نیز به تهران منتقل شدند و بهصورت استیجاری در منزل امام جمارانی ساکن شدند و بهقدری سازه زیست بودند که فقط با چای از ما پذیرایی میکرد. پدرم برای امام راحل دندان مصنوعی گذاشته بودند و هرگز حاضر نشدند آن را عوض کنند و باهمان روزگار میگذراندند چندی پیش این دندان زا به سید حسن دادم تا از آن محافظت کند و در صورت نیاز به مردم نشان دهند که رهبر ایران اسلامی با دندانی که صد وصلهخورده بود زندگی میکردند و افکار اینچنینی داشتند.
فارس: علیرغم اینکه امام در جماران زندگی میکردند و طی این ۱۰ سال پس از انقلاب جایی نرفتند اما از احوالات مردم و جامعه خبردار بودند.
منافی: بله بهطور صد در صد باخبر بودند از طرفی امثال ما که خدمت امام میرفتیم از مردم بودیم و بعضاً موضوعات مختلف را گزارش میکردیم در آن ایام این مسائل مرسوم نبود و من مخالف اسکورت و محافظ بودم اما میگفتند واجب است بعضاً خودم به وزارتخانه میرفتم و در خانیآباد ساکن بودم.
فارس: درخصوص ورود خودتان به کابینه آقای رجایی توضیح دهید که چگونه آقای رجایی شما را جذب کردند؟
منافی: من از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان مبارزات آن دوران با شهید رجایی آشنا بودم. آشنایی ما در ابتدا توسط تعدادی از دوستان صورت گرفت و بعد از انقلاب اسلامی هنگامیکه شهید رجایی به من گفتند مسئولیت وزارت بهداری را عهدهدار شوم که قبول نکردم چون در آن زمان توانایی انجام این مسئولیت را در خود نمیدیدم و به شهید رجایی گفتم این کار از عهده من خارج است. لذا از من خواستند که فرد قابلی را معرفی کنم که من دو نفر از پزشکان حاذق را معرفی کردم تا اینکه مجدداً شهید رجایی با من تماس گرفت و گفت: آنهایی که معرفی کردی بررسی شدند اما خود شما باید این مسئولیت را قبول کنی؛ چراکه با امام (ره) صحبت کردهایم و ایشان تمایل دارند شما این مسئولیت را بر عهده بگیرید.
وقتیکه خواسته امام مطرح شد دیگر نتوانستم نه بگویم و تنها در یککلام به شهید رجایی گفتم «چشم» و بدین ترتیب ۴ سال زمان موسوی وزیر بهداری بودم تا اینکه موسوی به من گفت استعفا بده و من نپذیرفتم گفتم تو نخستوزیری مرا بهعنوان کابینه معرفی نکن که گفت نمیشود.
فارس: چرا نمیخواست؟
منافی: زیرا من مطابق خواسته وی رفتار نمیکردم و بودجه بهداری را نمیخواست بدهد من تا نیمهشب مینشستم و این خواسته مردمی را مطالبه میکردم تا اینکه به برخی نمایندگان گفت که به من رأی ندهند پسازآن مرا به محیطزیست فرستاد که فکر میکردند لوکس است و باید تعطیلش کنند و البته در تخصص من نبود اما وقتی حضور پیدا کردم دیدم که اتفاقاً خیلی خوب بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.
فارس: آیا امام از این رفتارهای سلیقهای میرحسین باخبر بودند؟
منافی: بله مسائل به استحضار امام میرسید و ایشان بر این تأکید داشتند که با مدارا مسائل را حل کنیم و در این خصوص شهید رجایی سعهصدر فراوانی داشت حتی درخصوص دوره ریاست جمهوری بنیصدر هم که اعتراضات افزایش یافت میفرمودند که بگذارید این دوره تمام شود؛ اما رفتارهای بنیصدر تا حدی غیرقابلدفاع بود که امام مجبور به عزل وی شد درحالیکه انجام این اقدام کار آسانی نبود و امام در این خصوص شجاعت به خرج دادند زیرا مسئله شبههانگیزی بود چراکه معاندان میگفتند که امام گزینه منتخب مردم را برکنار کرد تا اینکه مسئله به مجلس واگذار شد و با رأی مجلس بنیصدر عزل شد و یک گروه که قوی بودند وی را فراری دادند.
*اوج خرابکاری بنیصدر در مسئله جنگ بود
فارس: به عقیده شما اوج خرابکاری بنیصدر کجا بود؟
منافی: اوج خرابکاری بنیصدر در مسئله جنگ بود. تا جایی که اجازه پشتیبانی نیروها در مناطق جنگی را نمیداد. در دوران جنگ مسئولیت وزارت بهداری بسیار سنگین بود، مجروحهای فراوانی وجود داشت که ما گاهی میماندیم که چگونه آنها را مدیریت کنیم. حتی بنیصدر در بحبوحه جنگ میخواست در بیمارستانهای بهداری کارشکنی کند.
اما به لطف خداوند نتوانست این هدف خود را محقق کند. مشکلاتی که جنگ برای وزارت بهداری به وجود آورد بسیار زیاد بود و امروز که من به آن دوران فکر میکنم میبینم اداره وزارت بهداری در دست من نبود و من کاری انجام ندادهام، تنها لطف خداوند بود که در آن شرایط وزارت بهداری با مشکل مواجه نمیشد.
*صرف هزینههای میلیاردی برای مرقد امام (ره) در تناقض با سلوک ایشان است
فارس: درباره نحوه سیاست ورزی حضرت امام بفرمائید.
منافی: سیاست ورزی امام راحل این بود که قصد داشتند انسان تربیت کنند و این موضوع را از همان بدو ورود به کشور در دستور کار قرار دادند و خودشان نیز بر این اصول پایبند بودند و عدم سکونت در قصری که در جماران برایشان مهیا بود نیز دلیلی بر این مدعاست ایشان ترجیح دادند در دو اتاق کوچک جماران ساکن شوند.
*مقام معظم رهبری همان سیر و سلوک امام (ره) را دارند
فارس: چون آنجا تشریفاتی بود نرفتند؟
منافی: اصلاً امام آن منزل را غصبی میدانستند و علاوه بر این صد در صد مخالف بودند سؤال من این است که آیا امام راضی است که چنین مرقدی برایش بسازند مطمئناً این هزینههای میلیاردی مطابق با سیر و سلوک امام خمینی نبوده و نیست.
*به ما میگفتند وزرای گدا و گشنه رجایی
فارس برخلاف چیزی که امروز از برخی مسئولان به غیر از مقام معظم رهبری میبینیم.
منافی: بله مقام معظم رهبری امروز با وجود رنگارنگیهایی که این دنیا بسیاری را اسیر خود کرده زندگی سادهای دارند یعنی همان سیر و سلوکی که امام داشتند؛ شهید رجایی که بسیار در نزد امام محترم بود نیز بسیار سادهزیست بود و با مظاهر اشرافیگری در ستیز بود درحالیکه امروزه برخی از مسئولان هم در ظاهر ساده زندگی میکنند و با تجملات کاری ندارند اما حقیقت اصلی زندگی آنها پر از ریختوپاش و تجمل است. حتی بعد از شهید رجایی یکی از وزرا که به خاطر تجملگرایی موردانتقاد ما قرار گرفت به ما گفت که شما وزرای گدا و گشنه رجایی هستید، نه خودتان میخورید و نه اجازه میدهید ما بخوریم؛ سبک زندگی رجایی را گدایی میدانستند که این موضوع یعنی فاصله گرفتن از ارزشهای انقلاب اسلامی.
*برخورد صریح و قاطع امام با خاطیان
فارس: واکنش امام به چنین صحبتهایی از سوی این افراد چه بود؟
منافی: شرایط آن دوره به این شکل بود که به خاطر مشکلات زیادی که در کشور وجود داشت، برخی از این صحبتها به گوش امام خمینی (ره) نمیرسید اما اگر صحبتی هم به گوش ایشان میرسید با صراحت تمام و با قاطعیت با خاطیان برخورد میکردند.
یکبار یکی از وزرا تعریف میکرد که شهید رجایی به او گفته بود تو در کابینهای وزیر شدهای که من وقتی به مجلسی میروم و مردم به احترام من خبردار میایستند و فاصله خود را از من رعایت میکنند، من خودم به سمت آنها میروم و شانه خودم را به شانه آنها میسایم اگر میتوانی در چنین کابینهای حضورداشته باشی و خدمت کنی مسئولیت قبول کن.
*آمریکا درصدد سواری گرفتن است
فارس: در خصوص روحیه استکبارستیزی امام بفرمائید. چرا امام مخالف آمریکا بود؟
منافی: آمریکا دشمن اصلی نظام ما بود ما میگفتیم «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بنابراین طبق این دستورالعمل و کارشکنیهایی که از سوی آنها اتفاق میافتاد شرایط برای مخالفت زیاد بود همین اقداماتی که همچنان نیز ادامه دارد آمریکا درصدد سواری گرفتن است و ما هم نمیخواهیم این کار را انجام دهیم نه با آمریکا نه قدرت دیگری.
فارس: خاطرهای از انفجار حزب دارید؟
منافی: روز قبل از انفجار حزب مقام معظم رهبری مجروح شده بودند و من بالای سر ایشان بودم امام نسبت به وضعیت سلامتی آقای خامنهای بسیار حساس بودند و من روزانه گزارش وضعیت جسمی ایشان را خدمت امام میبردم و همین موضوع بهانهای برای من بود که هرروز خدمت امام برسم. حتی گاهی دو بار در روز خدمت امام میرسیدم و گزارش سلامتی آقای خامنهای را میدادم.
آن شب جمعه باید برای برپایی یک جلسه در حزب حضور مییافتیم و اتفاقاً چند بار هم محمدرضا کلاهی با من تماس گرفت که حتماً در جلسه
پیکر شهید بهشتی هم همانطور که یک عکس از پیکر ایشان وجود دارد تنها از سینه به بالابود بهطوریکه قسمتهای زیر سینه او در اثر انفجار متلاشیشده و آنچه باقیمانده بود دچار سوختگی شدید شده بود.
حضورداشته باش، به آقای هاشمی هم زنگزده بود که او هم حضورداشته باشد. البته نیت من هم رفتن به جلسه بود اما شرایط به شکلی پیش رفت و کارها به حدی زیاد شد که دیر شد، وقتی سوار ماشین شدم شهید رجایی از طریق تلفنی که در ماشین بود با من تماس گرفت وقتی متوجه شد من در جلسه نبودم خبر حادثه را به من داد و درخواست کرد تا به محل مراجعه و گزارشی به ایشان بدهم.
در آن زمان به دستور شهید رجایی به محل انفجار رفتم وقتی رسیدم دیدم آنقدر جنازهها زیاد است که برای انتقال آنها از گونی استفاده میکردند و تکههای بدن را رویهم در گونیهایی میریختند.
پیکر شهید بهشتی هم همانطور که یک عکس از پیکر ایشان وجود دارد تنها از سینه به بالابود بهطوریکه قسمتهای زیر سینه او در اثر انفجار متلاشیشده و آنچه باقیمانده بود دچار سوختگی شدید شده بود.
فارس: انگار خیلی هم به دنبال پیکر شهید بهشتی گشتید؟
منافی: این که خود یک ماجرای مفصلی دارد که هیچ وقت علتش را نفهمیدم.
فارس: چه ماجرایی، چه چیزی؟
منافی: خبر دار شدم برخی از پیکرها به بیمارستان شفایحیائیان منتقل شده است؛ سریع به آنجا رفتم تا پیکر شهید بهشتی را ببینم گفتند اینجا نیست به همین خاطر به چند بیمارستان دیگر سر زدم و درنهایت فهمیدم پیکر ایشان در همان بیمارستان شفایحیائیان بوده
فارس: خب چرا از شما پنهان کردند؟
منافی: همین است که میگویم علتش را نفهمیدم.
فارس: مگر شما وزیر بهداری نبودید؟
منافی: بله، اما خب هنوز خیلی از افرادی که در بیمارستانها مشغول به کار بودند به رژیم شاهنشاهی وابستگیهایی داشتند؛ به هر حال در جریان این مسئله به چند بیمارستان سر زدم و میپرسیدم از مجروحین انفجار کسی را اینجا آوردهاند که میگفتند خیر؛ تا اینکه آقای لواسانی برادر شهید لواسانی را دیدم که مجروح بود و دچار موج شده بود – ایشان عادت داشت همیشه در انتهای جلسه بنشیند – وی به من گفت اجساد در فلان بیمارستان هستند که پیگرها را در سردخانه دیدم، با آقای رجایی تماس گرفتند که جریان ازاینقرار است.
فارس: شهید رجایی چه کردند و چه گفتند؟
منافی: شهید رجایی گفتند من خودم باید بیایم ببینم. شهید رجایی آمدند و برای اولین بار اشکهای ایشان را من دیدم؛ شهید رجایی بسیار صبور و شجاع بود اما با دیدن این شرایط دچار دگرگونی شد. انفجار در دفتر حزب دلهای ما را محکمتر کرد در آن شرایط بود که ما فهمیدیم نباید هیچ هراسی به خود راه بدهیم. حتی در آن زمان برای من حلشده بود که ممکن است این اتفاق برای من هم بیفتد. هیچ هراسی از مرگ وجود نداشت بعدازاین جریان بسیاری از مسئولان اعم از کابینه دولت با محافظ تردد میکردند.
فارس: در آن ایام شما مسئول تیم پزشکی امام (ره) هم بودید؟ از حال احوال امام در جریان این ترور بگوئید.
منافی: اصل درمان امام با دکتر عارفی بود، در جریان ترورو آیتالله خامنهای من هر بار که پیش امام (ره) رفتم ایشان نگران و جویای حال ایشان بود، همیشه پیگیر احوالات آیتالله خامنهای بودند.
فارس: به دلیل شدت جراحت آیتاله خامنه ای قرار بود ایشان به خارج از کشور اعزام شوند چه شد که نشد؟
منافی: شدت جراحت ایشان به حدی بالا بود که تصمیم گرفتیم ایشان را به خارج از کشور منتقل کنیم، کتف و دست سمت راست ایشان به شدت آسیب دیده بود خون زیادی از ایشان رفته بود، آقای سمیعی قرار بود هماهنگ کنند آقای خامنهای به خارج اعزام شوند اما حقیقت امر یعنی بنا بر علم پزشکی معجزهای رخح داد ایشان به خوبی مقاومت کردند و خودشان را سرپانگه داشتند آخر فشارشان خیلی پایین بوئ عصبها و عروق خونی در ناحیه مذکور از زیر بغل از بین رفته بود. به هرحال با استقامتی که ایشان داشتند روند در مان در داخل کشور انجام و ایشان سلامتی خود را بازیافتند.
فارس: اصلاً شما چطور در جریان ترور مقام معظم رهبری قرار گرفتید؟
منافی: دقایقی بعد از انفجار شاید ده دقیقه بعد از ترور گذشته بود که متوجه این فاجعه شدم اطلاعات جامعهای نداشتم فقط میدانستم در جریان سخنرانی آیتالله خامنهای بعد از خواندن نماز ظهر و عصر یک ضبطصوت رومیزی منفجر شد حتی شدت جراحت را نمیدانستم.
فارس: قبل از اینکه آقا را به بیمارستان بهارلو انتقال دهند ایشان به درمانگاه دیگری منتقلشده بودند چرا این جابجایی صورت گرفت؟
منافی: شدت جراحت و خونریزی بهقدری بود که در آن درمانگاه کاری نمیشد انجام داد، ایشان با یک کپسول اکسیژن از آن درمانگاه به سمت بیمارستان بهارلو منتقل شدند که در آنجا احیا صورت گرفت حدود ۲۰ واحد خون در دقایق اولیه به ایشان تزریق شد و عمل ایشان ۴ ساعت به طول کشید.
فارس: از بیمارستان بهارلو هم که به بیمارستان قلب منتقل شدند.
منافی: بله خونریزی بندآمده بود اما حال ایشان اصلاً مساعد نبود، امکانات پزشکی بیمارستان رجایی هم بیشتر و بهتر بود اما در جریان این انتقال مشکل داشتیم و به چه سختی این اتفاق افتاد.
فارس: چرا؟
منافی: مردمی که از طریق اخبار متوجه این ترور شده بودند خودشان را به بیمارستان رسانده بودند و ازدحام شدیدی شکلگرفته بود برای همین تردد بهآسانی امکانپذیر نبود.
فارس: از حال و احوال مردمی که در بیمارستان حاضرشده بودند بگوئید.
منافی: واقعاً فضای سنگینی بود عدهای در حال قرائت دعا و قرآن، عدهای در حال گریه و برخی در حال شعار مرگ بر آمریکا و منافق بودند، نکته مهم این بود که برخی از همین مردم که متوجه وخامت حال آقا شده بودند میخواستند قلبشان را به ایشان اهدا کنند.
فارس: و درنهایت مقام معظم رهبری را با بالگرد منتقل شدند.
منافی: خب میدانید که به دلیل مسائل امنیتی و وضعیت جسمانی آقای خامنهای این امکان وجود نداشت که ایشان را بهراحتی از میان جمعیت عبور دهیم برای همین یک فردی را بر روی برانکارد خونی به سمت هلیکوپتری که در نزدیکی بیمارستان آمد هدایت کردیم مردم پایههای هلیکوپتر را گرفته بودند تا آقا را ببینند چهره را ما با ملافه پوشانده بودیم خلاصه هلیکوپتر بهسختی از جایش بلند شد و بعد از یکساعت با یک هلیکوپتر دیگر ایشان را منتقل کردیم.
فارس: پروازی که نگرانیهای خودش را داشت.
منافی: دوبار مانیتور وضعیت نبض ایشان خط ممتد نشان داد…
فارس: در جریان انتقال با بالگرد؟
منافی: بله من در هلیکوپتر بالاسر ایشان بودم که خدا خواست دوباره ایشان را توانستیم در جریان پرواز احیا کنیم وقتی به بیمارستان رسیدم ۴۰ واحد خون دیگر به ایشان تزریق کردیم یعنی درمجموع ۶۰ واحد خون.
فارس: وقتی آقا بهوش آمدند اولین خواسته و صحبتی که داشتن چه بود؟
منافی: حال محافظانشان را که به آنها میگفتند بچهها پرسیدند؛ گفتم حالشان خوب است بعدازاینکه خیالشان از بابت آنها راحت شد درباره خودشان سؤال کردند… در جریان این ترور امام پیامی دادند وقتی این پیام از رادیوپخش شد و آقا آن را شنیدند انگار جان تازهای گرفتند.
فارس: باتوجه به شرایطی که آیتالله خامنهای داشتند موضوع انفجار دفتر حزب را چگونه به ایشان منتقل شد؟
منافی: فکر میکنم ۱۰ روزی گذشته بود نگران بودیم تاثر این فاجعه روی سلامتی ایشان اثر منفی بگذارد رادیوی کوچکی داشتند که در طول این مدت از ایشان گرفته بودم و به نوعی از روزنامه هم خبری نبود.
فارس: ایشان به این وضعیت اعتراضی نداشتند؟
منافی: چرا، میگفتند من باید از وضعیت کشور مطلع باشم، میگفتند رادیو را گرفتهاید تلوزیون خاموش است پس من چطور باید مطلع شوم که ما هم میگفتیم امواج رادیویی برای شما خوب نیست خلاصه ایشان تاکید داشتند پس چرا روزنامه به من نمیدهید؛ ایشان حتی چند بار بعد از حادثه سراغ آیتالله بهشتی را گرفتند میگفتند چرا ایشان به ملاقاتشان نمیآیند ما هم میگفتیم وقتی خواب بودید آمدند و رفتند خلاصه به پیشنهاد من قرار شد آقایان رجایی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و سید احمدآقا به ایشان حقیقت را بگویند. خلاصه ماجرای بمبگذاری گفته شد آقا نگران حال شید بهشتی بودند که به ایشان گفته شد نگران نباشید حال ایشان خوب است؛ آقای خامنهای از آقای میلانینیا پرسیدند شما از حال آقای بهشتی خبر دارید؟ از ایشان مراقبت جدی میشود؟ … که در نهایت دکتر با بعض از اتاق بیرون رفتند و وقتی دوباره برگشتند ماجرا را به آیتالله خامنهای اطلاع داده بودند.
فارس: در خصوص جنازهسازی که آن زمان قرار بود به نام کشمیری صورت بگیرد حضور ذهن دارید؟
منافی: بله جنازهای را لاالهالاالله گویان آوردند و گفتند کشمیری است ما هم که اصلاً فکرمان نرسید که در این خصوص جستجو کنیم و معلوم نشد بعداً تابوت را کجا انداخته و فرار کردند البته اطلاعاتی در خصوص عوامل آن نداریم تا اینکه سر از آن درآورد. شوک ناشی از شهادت رئیسجمهور و نخستوزیر آنقدر زیاد بود که هرگز به ذهن ما خطور نمیکرد جنازه کشمیری ساختگی باشد. چه برسد به اینکه متوجه شویم عامل بمبگذاری خود او بوده است. دو روز بعد از انفجار دفتر نخستوزیری مشخص شد جنازه کشمیری ساختگی بود موضوعی که خیلی غیرقابلباور بود کشمیری فرد بسیار موجهی نشان داده
کشمیری فردی بسیار مذهبی و انقلابی جلوه میکرد. تا جایی که حتی شهید رجایی از تیم حفاظت خواست او را نگردند و بگذارند او وارد بیت شود تا این قضیه حل شود اما تیم حفاظت قبول نکردند.
میشد. بسیار معتقد و مذهبی خود را جلوه میکرد تا جایی که دو خودکار در جیب خود داشت که یکی شخصی و دیگری برای انجام کارهای بیتالمال بود.
کمی قبل از انفجار در دفتر نخستوزیری جلسهای در بیت امام بود که همه مسئولان خدمت ایشان میرسیدند در آنجا تیم حفاظت از امام بر اساس وظیفه خود همه افرادی که میخواستند وارد جلسه شوند را میگشتند. هنگامیکه نوبت کشمیری شد وی از این اقدام اظهار ناراحتی کرد و نگذاشت او را بگردند. تیم حفاظت هم به او اجازه وارد شدن به بیت امام را نداد. در این شرایط کشمیری جوری وانمود میکرد که گویا به وی برخورده است اما تیم حفاظت به ناراحتی کشمیری اهمیتی نداد و کشمیری هم باحالت قهر اعلام کرد اصلاً داخل جلسه نمیروم و بدون اینکه او را بگردند از بیت خارج شد.
حتی خود شهید رجایی بازرسی بدنی شد اگر هر فرد دیگری بهجز کشمیری این رفتار را نشان میداد شاید شکبرانگیز بود اما کشمیری فردی بسیار مذهبی و انقلابی جلوه میکرد. تا جایی که حتی شهید رجایی از تیم حفاظت خواست او را نگردند و بگذارند او وارد بیت شود تا این قضیه حل شود اما تیم حفاظت قبول نکردند.
فارس: نحوه آشناییتان با مقام معظم رهبری هم به همان زمان انفجار برمیگردد؟
منافی: خیر، پیش از آن آشنا شده بودیم و در آن مقطع صمیمیت حاصل شد.
فارس: خاطرهای از آن ایام دارید؟
منافی: در آن مقطع من وزیر بهداری بودم و خبر رسید که در مسجد ابوذر که رهبری سخنرانی داشتند بمب منفجرشده است و من به چند پزشک خبر دادم که به مسجد بروند البته خودم هم عازم بودم قبل از اینکه ما برسیم ایشان به بیمارستان بهارلو منتقلشده بودند و ۵۰ واحد خونگرفته بودند و همین یک معجزه است که فردی با دریافت این میزان خون زنده بماند تا اینکه به بیمارستان شهید رضایی منتقلشده و الحمدالله بهبود یافتند نکته مهمی که به خاطر دارم این است که ماشاالله توانایی خیلی خوبی داشتند و از همان اول هم میگفت حالم خوب است و تنها سؤالی که از من پرسید چشمهایم کار میکند گفتم بله دوباره پرسیدند زبانم کار میکند پاسخ دادم بله و گفتند چیز دیگری نمیخواهم و از همان فردا صبح با دست چپ شروع به نوشتن کرد و در مقایسه با ایامی که با دست راست مطالب مینوشتند فرقی نمیکرد.
فارس: همانطور که از دفترکارتان پیداست تعلقخاطر زیادی به شهید رجایی دارید و زمان زیادی را باهم سپری کردهاید درباره انفجار دفتر ریاست جمهوری بفرمایید.
منافی: یادم میآید انفجار حوالی بعدازظهر رخ داد من برای بازدید از یکی از بیمارستانها رفته بودم در را برگشت به وزارتخانه نزدیک تقاطع حافظ و جمهوری بودیم که صدای انفجار را شنیدم و به راننده گفتم به آن سمت حرکت کند.
وقتی به آنجا رسیدم بیتابیهای پسر شهید رجایی را دیدم که بسیار ناراحتکننده بود برای من خیلی سخت بود که پیکر شهید رجایی را ببینم و شناسایی کنم اما چاره دیگری نداشتم و شهید رجایی را از دندانهایشم شناختم چون میدانستم که کجا چه دندانی گذاشتهاند.
*اوج خرابکاری بنیصدر در مسئله جنگ بود
فارس: باتوجه به اینکه در زمان جنگ در وزارت بهداری بودید چه خاطرهای از آن ایام دارید؟
منافی: اوج خرابکاری بنیصدر در مسئله جنگ بود. تا جایی که اجازه پشتیبانی نیروها در مناطق جنگی را نمیداد. در دوران جنگ مسئولیت وزارت بهداری بسیار سنگین بود، مجروحهای فراوانی وجود داشت که ما گاهی میماندیم که چگونه آنها را مدیریت کنیم. حتی بنیصدر در بحبوحه جنگ میخواست در بیمارستانهای بهداری کارشکنی کند.
اما به لطف خداوند نتوانست این هدف خود را محقق کند. مشکلاتی که جنگ برای وزارت بهداری به وجود آورد بسیار زیاد بود و امروز که من به آن دوران فکر میکنم میبینم اداره وزارت بهداری در دست من نبود و من کاری انجام ندادهام، تنها لطف خداوند بود که در آن شرایط وزارت بهداری با مشکل مواجه نمیشد.
فارس: لطفا کمی بیشتر توضیح دهید؟
منافی: زمان جنگ واقعاً شاهد اتفاقات عجیبی بودم که یکی از آنها حضور اکثر پزشکان در جبهه بود من خودم زیاد موافق این امر نبودم و اعتقاد داشتم که برخی نیز باید برای ارائه خدمت به مردم در شهرها بمانند و یا پشت خط به اداره امور بپردازند و تا حد توان این کار را انجام دادیم اما واقعاً شاهدم که پزشکان باکمال صداقت در جنگ مستقر شدند و بهکرات معجزه میدیدم بهنحویکه رزمندگان زخمی پس از ساعتها به یک بیمارستان میرسیدند یادم هست در آن زمان بیمارستانهای خصوصی ۱۰ درصد هزینه را دریافت میکردند اما دکتر شیبانی که در بیمارستان مهر مشغول بودند میگفت مجروحان را به اینجا منتقل کنید و بالفور با امکانات مداوا میکرد و پس از پایان دوره درمان یک بلیت برای آنها گرفته و به شهرشان باز میگشتند علت را جویا میشدیم و میگفت تا اقدامات اداری انجام شود تخت اشغال میشود و نمیتوانیم بیماران و یا مجروحین بعدی را پذیرش کنیم.
البته یک کار اشتباهی هم کردم آنهم این بود که قانون را با این عنوان که هر پزشکی یک ماه باید به جبهه برود و تصویب شد و حین مشکلاتی را ایجاد کرد البته هدفم این بود که این اقدام فقط از سوی عدهای صورت نگیرد و جامعه پزشکی در این خصوص نقشآفرینی کند و اینجا بهاشتباه هم اعتراف میکنم اما در آن مقطع پزشکان فداکاریهای زیادی کردند و شهامت به خرج دادند.
فارس: با توجه به اینکه در آن زمان نیز تحریمهایی علیه ایران اعمال میشد مشکلات دارویی را چگونه حلوفصل میکردید؟
منافی: خوشبختانه در آن ایام نه دارو کمیاب شد و نه گران اما همانطور که گفتم اوضاع در زمان جنگ فقط با امدادهای الهی حلوفصل میشد.
فارس: از حاج احمد آقا چه خاطرهای دارید؟
منافی: مهمترین ویژگی حاج احمد آقا و شهید مصطفی این بود که تابع امام بودند و از این لحاظ واقعاً نمونه و الگو هستند و من در تمام معاشرتها مدام این احترام و توجه حاج احمدآقا به امام را میدیدم.
فارس: یک سری اسامی روی تابلو نوشتهاید که نام افرادی نظیر مرحوم آیتالله مهدوی کنی، رازینی و … نوشتهشده است دلیل خاصی دارد؟
منافی: نه به این دلیل که اسامی را فراموش میکنم مثلاً درباره بهزاد نبوی: از طریق رجایی با ایشان آشنا شدم که باهم همبند بودند آقای رجایی به وی اعتقاد داشت خیلی در آن ایام خدمت کرد و مایحتاج مردم را تهیه کرد.
*میرحسین موسوی در مجلس علیه من لابی کرد
فارس: درباره همسر آمریکایی که به شما نسبت دادند بفرمائید هیچگاه در این باره موضعگیری نکردهاید؟
منافی: بههرحال اگر قرار به انگ زدن باشد هرکس از یک موضوعی استفاده میکند همسری داشتم که ایرانی بود در آمریکا درسخوانده اما پاسپورت و تابعیت آمریکایی ندارد و انقلابی بود ۳ تا هم فرزند از ایشان دارم از همسرم اولم هم پسری داشتم که شهید شد. این شایعه را یک عده از نمایندگان باهدف حمایت از میرحسین موسوی مطرح کردند چون در آن ایام مواضع بنده با نخستوزیر وقت در یک راستا نبود و من از زمان شهید رجایی در این سمت بودم لذا زمانی که مقرر شد مهندس موسوی دولت خودش را تشکیل دهد از من خواست استعفا دهم که این درخواست موردپذیرش من قرار نگرفت چون بر این عقیده بودم که اگر با من موافق نیستید مرا معرفی نکنید که میرحسین موسوی گفت من نمیتوانم من هم گفتم خوب من هم استعفا نمیدهم درنتیجه به دلیل نظر مثبت امام به بنده، علیه من لابی کرد که این مسئله در کتاب خاطرات آقای هاشمی هم ذکرشده و ایشان از این مطلب که بنده به دلیل یک رأی مخالف از وزارت بازماندم اظهار تعجب میکند زیرا تا آن زمان چنین سابقهای وجود نداشت.
فارس: پس این موضعگیری آقای موسوی در آن مقطع با شعارش که در مناظره گفت ادب مرد به ز دولت اوست تناقض دارد.
منافی: دقیقاً، موسوی میگفت من بودجه وزارت بهداری را نمیدهم چون تو وزیر هستی! من هم گفتم بودجه را که به من نمیخواهی بدهی، این بودجه برای مردم است و تو اگر با من بد هستی من را وزیر قرار نده اما چرا بودجه نمیدهی؟ چرا داروی مملکت را قطع میکنی؟ این نادانی مطلق بود.
* آیتالله منتظری انسان خوبی بود اما خیلی سادهاندیش بود
فارس: درباره بیت آیتالله منتظری خاطرهای دارید بفرمائید.
منافی: برخی از مسائلی که امروز از زبان آقای منتظری مطرح میشود را به او بستهاند؛ چراکه او هیچگاه به این صراحت وارد سیاست نشده بود و بعضاً زندگی طلبگی خود را داشت.
در آن زمان هفتهای دو بار با آیتالله منتظری نهار میخوردم و درباره مسائل گوناگون با او صحبت میکردم؛ او هیچگاه اعتقادی به کارهای منافقین نداشت و بههیچوجه موافق کشتار بیرحمانه توسط منافقین نبود. سعهصدر زیادی داشت و صد در صد حرف را گوش میداد. انسان خوبی بود اما خیلی سادهاندیش بود، یادم میآید یکبار یکی از پزشکان که بهصورت غیرقانونی مریضخانهای را راه انداخته بود و در آن تنها مردم را سرکیسه میکرد من در دوره وزارت آنجا را تعطیل کردم و صاحبش شکایت مرا به آیتالله منتظری برد و ایشان بدون هیچ تحقیقی حرف او را قبول کرده بود اما هنگامیکه من شرایط را برایش توضیح دادم متقاعد شد و گفت که اگر اینچنین بوده پسکار شما صحیح است.
اگر امروز حرفی از زبان آیتالله منتظری مطرح میشود امکان دارد که او گفته باشد اما امکان ندارد اعتقاد قلبی او باشد چراکه نزدیکان منتظری بهراحتی او را تحت تأثیر قرار میداده و از او میخواستند صحبتهایی بکند.
منتظری حتی خودش هم راضی نبود که قائممقام امام خمینی (ره) باشد و حتی بارها میگفت من اصلاً به دنبال این سمت نیستم اما برخیها تلاششان این بود که وی قائممقام بشود. برخلاف اینکه مرجع تقلید بود اما سادگیهای خاص خودش را داشت و به درد سیاست نمیخورد و خودش هم میگفت که اینکاره نیستم.
فارس: از فرزند شهیدان محمد آقا بگوئید. (متأثر میشود)
منافی: به محمد گفتم برویم خدمت آقای واعظ طبسی که در آن زمان تولیت آستان مقدس رضوی بود که در آنجا صحبت شد و من گفتم که محمد برای خداحافظی آمده است و میخواهد برود حرفی هم در خصوص موافقت یا مخالفتم مطرح نکردم که آقای طبسی خطاب به محمد گفت برای جبهه رفتن خیلی کوچک هستی محمد هم در جواب گفت چرا نروم اگر احتیاجی به رفتن نیست اعلام کنید که نیرو زیاد است پسازآن خدمت آقای خامنهای رفتیم محمد علاقه زیادی به ایشان داشت و صحبتهایی در این خصوص بین ما ردوبدل شد آقای خامنهای به او گفتند با یک پیازچه میشود فقط یکلقمه خورد اما وقتی پیاز بشود، میشود با آنیک دیگ غذا پخت. محمد گفت اگر این پیازچه قبل از اینکه تبدیل به پیاز شود خشکید و از بین رفت تکلیف چیست و باید چهکار کنیم؟ که ایشان پاسخی ندادند تا اینکه درنهایت محمد کار خودش را کرد.
فارس: شایعهای در خصوص فعالیت ایشان علیه نظام جمهوری اسلامی و وساطت شما در این خصوص نزد امام مطرحشده است
منافی: کاملاً دروغ است محمد همراه با من و یا تنهایی خدمت امام میرفت و به دلیل تکلیف شرعی به جبهه رفت.
برچسب ها :وزیر بهداری، دفاع مقدس،سیر و سلوک
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0