مذاکره با آمریکا؛ از آنچه میخواستیم تا آنچه شد
به گزارش قائم آنلاین، در دنیای مدرن و خاصه در عرصه تجارت و کسبوکار، علمی وجود دارد به نام علم یا مهارت مذاکره. یکی از اساسیترین ایدههای مرکزی این مهارت یا علم، آن است که هرچیزی در دنیا قابل مذاکره است؛ هرچیزی. خیلیها با عطف به چنین نگاهی است که معتقدند اگر هر چیزی در
به گزارش قائم آنلاین، در دنیای مدرن و خاصه در عرصه تجارت و کسبوکار، علمی وجود دارد به نام علم یا مهارت مذاکره. یکی از اساسیترین ایدههای مرکزی این مهارت یا علم، آن است که هرچیزی در دنیا قابل مذاکره است؛ هرچیزی. خیلیها با عطف به چنین نگاهی است که معتقدند اگر هر چیزی در دنیای قابل مذاکره باشد، پس چرا رابطه ایران و آمریکا قابل مذاکره نباشد؟ به همین دلیل است که این بحث، همیشه داغ بوده و همیشه نیز گروهی بودهاند که بهصورت نظری و حتی عملی، گامهایی در این مسیر برداشتهاند تا به روایت خودشان مشکلی را حل کنند یا به روایت دیگران، شهرتی برای خود دست و پا کنند. اما ماجرای مذاکرات ایران و آمریکا، در روزگاران پس از انقلاب اسلامی ایران چگونه بوده است؟ در چه دورههایی و چگونه، زمزمههای مذاکره با آمریکا، مطرح شده و چه سرانجام یافته است؟
از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ – دولت موقت مهندس بازرگان
در بهمنماه سال انقلاب بود که مهدی بازرگان، با نظر امام خمینی(ره) مسئول تشکیل دولت موقت شد. بازرگان عضو نهضت آزادی بود و مشی ملیگرایانه داشت. این نهضت و حزب، البته هیچگاه موضع تندی نسبت به آمریکا نداشتند. از دیگر نکات جالب، این است که بهرغم پیروزی انقلاب اسلامی که درواقع انقلابی غالباً آمریکاستیزانه بود، ولی هنوز کانالهای ارتباطی ایران و آمریکا باز بود و حتی سفارتخانههای دو کشور سرگرم کار بودند. حتی طبق اسنادی، فاش شده که برخی از مقامات این حزب، در ماههای نزدیک به پیروزی انقلاب، تماسهایی نیز با دولت کارتر داشتهاند. حتی در هنگامه خروج مستشاران آمریکایی از ایران، شخص بازرگان از برخی از این آمریکاییها بهصورت خصوصی درخواست ماندن کرد. اوج این رفتارها را در ملاقات شخص بازرگان با برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا، میتوان دانست که در الجزایر اتفاق افتاد.
واکنش امام
دولت بازرگان، دولت مستعجل بود؛ چرا که هم مخالفان زیادی داشت و هم بعد از تسخیر سفارت سابق آمریکا در ایران، که بعدتر به لانه جاسوسی معروف شد، این دولت استعفا و جای خودش را به دولتهای بعدی داد. خبر ملاقات بازرگان و برژینسکی، اعتراضات زیادی را به همراه داشت. درست در اوج زمینهسازیهای این دولت برای رابطه با آمریکا بود که سفارت آمریکاییها به تسخیر دانشجویان ایرانی درآمد. بعد از این بود که قطع رابطه آمریکا با ایران و تحریمهای اقتصادی و توقیف اموال کشورمان توسط جیمی کارتر اتفاق افتاد. امام خمینی(ره) و دیگر متولیان انقلاب نیز از این حرکت خودجوش دانشجویان دفاع کردند. بازرگان استعفای خودش را تقدیم امام امت کرد و اینبار البته، استعفای او پذیرفته شد. پذیرش این استعفا، مهر تأییدی بود بر حرکت دانشجویان انقلابی و اشتباه بودن حرکت این دولت در مذاکره با آمریکا.
البته بعد از استعفای بازرگان و پایان کار دولت موقت، ماجرای گروگانهای آمریکایی همچنان ادامه داشت. مذاکرات غیررسمی دو طرف برای آزادی این گروگانها ادامه پیدا کرد و قرار بود که مرحله نهایی این مذاکرات و توافقات در الجزایر صورت بگیرد. آزادسازی داراییهای مسدودشده ایرانی در آمریکا، جزو درخواستهای طرفهای ایرانی بود. اما درست چند روز مانده به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، ایرانیان از انجام این کار منصرف شدند. علت هم به شکست کشاندن جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا بود. کارتر شکست خورد و درست پنج دقیقه بعد از مراسم تحلیف ریگان، این گروگانها آزاد شدند تا پایانی باشد بر دور اول مذاکرات غیررسمی ایران و آمریکا.
از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۵ – دولت میرحسین موسوی
این مذاکرات را با نامهای مکفارلین، ایرانگیت و ایران-کنترا نیز میشناسند؛ که همگی معطوف به یک واقعه تاریخی هستند. ایران در میانه و حتی سالهای پایانی جنگ با بعثیها بود و از حیث نظامی و بهواسطه تحریمهای صورت گرفته، در تنگنای شدیدی قرار داشت. ضمن اینکه بعد از حمله صهیونیستها به جنوب لبنان در سال ۱۹۸۲، حمله به هدفهای آمریکایی و اروپایی در لبنان نیز تشدید شده بود. حمله به مقر تفنگداران فرانسوی و آمریکایی که باعث کشته شدن صدها نیروی نظامی زبده این کشورها شده بود، شاخصترین این حرکتها بود. ضمن اینکه گروگانگیریهایی نیز در لبنان صورت گرفته بود. آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که از طریق مذاکره پنهانی و معامله با ایرانیها، میتوانند نسبت به آزادی گروگانهای خود در لبنان اقدام کنند.
ازطرفی، ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، علاوه بر انجام این کار، دنبال راهی برای کمک به کنتراها، شورشیان نیکاراگوئهای میگشت که طبق فشار محافل قانونگذاری آمریکا نمیتوانست به آنها کمک کند. روایتهای دیگر، دال بر این است که ریگان احساس کرد اگر ایران تضعیف شود، به سمت شوروی گرایش پیدا میکند که این امر، برای آنها یک شکست بزرگ خواهد بود. به همین دلیل بود که رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی را راهی ایران کرد. این حضور غیرمنتظره در ایران، البته بعدها در سپهر سیاسی کشور نیز کشوقوس پیدا کرد و طرفهای سیاسی مختلف، افراد گوناگونی را در این قضیه دخیل دانستند.
بعدتر، خبر سفر هیئت آمریکایی به ایران، از طریق نشریه الشراع لبنان رسانهای و باعث موضعگیریهای مختلفی شد. بنا به روایتهای مختلف میرحسین موسوی، حسن روحانی، هاشمی رفسنجانی و… در جریان این سفر بودهاند که هنوز ابهامهایی در این زمینه وجود دارد.
واکنش امام
در سیزدهم آبان ماه ۱۳۶۵ بود که هاشمی رفسنجانی از طرف امام مأموریت یافت تا ماجرای مکفارلین و جزئیات سفر آمریکاییها را برای مردم بازگو کند. رفسنجانی در آن هنگامه، رئیس مجلس شورای اسلامی ایران بود. وی در جمع شرکتکنندگان در مراسم سیزده آبان، بعد از تبیین نگاه استکبارستیز ایران و استیصال آمریکاییها، شرح ماوقع را بیان کرد. حضرت امام نیز در این مورد گفتند: «رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد. این متفرقهگویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفداری آمریکا، حکایت از عظمت مسئله میکند. یک مقام عالیرتبه –به قول خودشان– از آمریکا بهطور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران میشود درصورتیکه ایران نمیداند چیست. به مجردی که وارد میشود معلوم میشود که این از مقامات آمریکا است. ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار میدهد و او با هرکسی خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمیکند.»
از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۵ – دولت علیاکبر هاشمی رفسنجانی
بعد از جنگ، هاشمی رفسنجانی به ریاستجمهوری رسید. او در اندیشه بازسازی کشور بود؛ به همین دلیل احساس میکرد که باید با آمریکاییها وارد مذاکره شود. تلاش این چهره برای رابطه با آمریکا، حتی در سالهای پایانی حیات امام خمینی(ره) نیز به نوشتن نامهای بهصورت دستنویس منتهی شد؛ «من در سالهای آخر حیات امام (ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها بهصورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود… یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الآن داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.» بعدتر نیز معاون پارلمانی او، عطاءالله مهاجرانی، طی یادداشتی از رابطه مستقیم با آمریکا سخن گفت.
واکنش رهبری
علیرغم همه این تلاشها، البته هاشمی راه به جایی نبرد و به قول خودش، «میخواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که نتوانستم. نتوانستم، غیر از این است که نخواستم.» بابت این رابطه نیز طی جلسهای خصوصی با آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب، صحبت کرده و طرفین استدلالهایشان را بیان کردند، اما به اذعان خود وی، در بیانات رهبری استدلال محکمی بود که نمیشد به آن پاسخ داد. این جلسه، یکی دو ساعتی طول کشید، اما هاشمی موفق به قانع کردن رهبری نشد. استدلال رهبری نیز بر این امر استوار بود که آمریکاییها حسن نیت نداشته و خصومت دارند و با اصل نظام مخالفاند و حسن نیت خود را اثبات نکردهاند. در جریان یادداشت مهاجرانی نیز رهبری به آن رویکرد واکنش نشان دادند.
از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ – دولت سیدمحمد خاتمی
در خرداد ۷۶، سپهر سیاسی ایران شگفتزده شد؛ چراکه سید محمد خاتمی موفق شد ناطق نوری را کنار بزند و رئیسجمهور بشود. او اساساً آدم ملایم و اهل سازشی بود و به همین دلیل، بسیاری امید بستند که نسبت به رابطه با آمریکا، وضعیت تغییر کند. او از فروریختن دیوارهای بیاعتمادی سخن گفت و ایده گفتگوی تمدنها را مطرح کرد. مجلس ششم نیز همراهی بسیاری با او کرد. در این دوره، همچنین نامه ۱۲۷ نماینده مجلس به رهبری انقلاب (معروف به نامه جامزهر) و صحبتهای مأیوسانه آنها و نیز نامه پنهانی مسئولان سیاست خارجه وقت در سال ۲۰۰۳ هم نوشته شد که درست بعد از حمله آمریکا به عراق صورت گرفت.
دوره اصلاحات را میتوان دوره عجیبی در باب مذاکره و رابطه با آمریکا دانست. هم فشار از داخل حاکمیت که اصلاحطلبان بودند، وارد میشد و هم وقایع خارجی، باعث تلاطمهای عجیبی در این مسیر شده بودند. انفجار سفارت رژیم صهیونیستی در آرژانتین و نیز حادثه میکونوس در آلمان، هنوز ترکهایش بر تن جمهوری اسلامی باقی مانده بود. همزمان با سیاست تنشزدایی دولت اصلاحات، موضوع انفجار برجهای الخبر در سال ۱۳۷۵، دوباره در کانون اخبار قرار گرفت؛ افبیآی اعلام کرد که در این انفجار برجهای الخبر، ایرانیها نیز دست داشتهاند. این در حالی بود که در سایه رفتارهایی چون مصاحبه ملایم رئیس دولت اصلاحات با شبکه سیانان آمریکا، ابراز تأسف وزیر امور خارجه ایالات متحده از نقش کشورش در کودتای ۲۸ مرداد و اعلام تمایل دولت کلینتون برای نزدیکی به ایران، روابط ایران و آمریکا نزدیکتر از پیش شده بود.
از دیگر نکات جالب دوره اصلاحات، حمله آمریکاییها به طالبان در افغانستان بوده است که روایتهای مختلفی درباره مماشات ایران در این زمینه و حتی همراهی ایران برای نابودی کامل طالبان وجود دارد. هرچند آمریکاییها در این نبرد موفق بودند ولی پس از پیروزی، امتیازی به ایران ندادند.
واکنش رهبری
مذاکرات با غرب در دوره اصلاحات، از سوی دیگر با مباحث هستهای گره خورده است. در این دوره، شرایط نامطلوبی علیه ایران اعمال شد. سازمان منافقین اسناد ادعایی خود درخصوص فعالیتهای هستهای ایران را در اختیار رسانههای دنیا قرار داد که باعث افزایش فشارهای سیاسی بینالمللی شد. این فشارها باعث شد تا در مهرماه ۸۲، حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی بهعنوان مسئول ارشد مذاکره کننده هستهای انتخاب شود. البته مذاکره با آمریکا بهطور مستقیم صورت نمیگرفت، بلکه خواستههای آمریکا در قالب آژانس انرژی هستهای و نیز درخواستهای کشورهای اروپایی پیگیری میشد و حتی تا تعلیق کامل فعالیتهای هستهای ایران (البته با عنوان تعلیق داوطلبانه) پیش رفت.
درنهایت و بعد از کشوقوسها و بدعهدیهای فراوان و گاه تحقیرآمیز اروپاییها، رهبر انقلاب صریحاً و در روزهای پایانی دولت هشتم اعلام کردند که: «اگر چنانچه [غربیها] بخواهند به این روند مطالبه پیدرپی ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان میشوم» و «بایستی روند عقبنشینی متوقف و تبدیل به روند پیشروی شود، و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقبنشینی در آن دولت انجام گرفته بود».
از ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ – دولت محمود احمدینژاد
روزهای سال ۸۴ از راه رسید و یکی از عجیبترین نتایج ریاستجمهوری تاریخ انقلاب اسلامی ایران رقم خورد؛ احمدینژاد گمنام، هاشمی رفسنجانی صاحبنام و دیگران را به کناری زد و بر کرسی ریاستجمهوری نشست. احمدینژاد بهشدت نزدیک به اصولگرایان بود و با شعارهای انقلابی به میدان آمد؛ اما دوره او از داغترین دورهها در زمینه تلاش برای برقراری رابطه با آمریکا بود. او یکتنه بهاندازه رئیسجمهورهای قبلی برای آبکردن یخ رابطه ایران و آمریکا تلاش کرد و حتی به روایت برخی از همکاران سابق خود، در این کار بسیار هم عجله داشت.
در سال ۱۳۸۵ وزیر امور خارجه وقت آمریکا، طرحی را تحویل خاویر سولانا، مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا داد تا آن را به علی لاریجانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و مذاکرهکننده ارشد هستهای ایران برساند. قرار بود امتیازهایی به ایران داده شود تا این کشور نیز همکاریهایی با آمریکا داشته باشد. اما علی لاریجانی برکنار و سعید جلیلی جایگزین او شد.
خاصترین اتفاق مرتبط با مذاکره با آمریکاییها، در عمان رخ داد؛ جایی که احمدینژاد بدون هماهنگی با مقامات عالیرتبه، قصد داشت با آمریکاییها گفتوگو کند. آش به قدری شور شد که حتی وزارت خارجه عمان هم به وزارت خارجه ایران نامه نوشت تا از پشتوانه مذاکرهکنندههای ایرانی اطمینان حاصل کند. البته خود وی بعدها اذعان کرد که با این مذاکرات مخالف بوده، ولی دیگران این ادعاهایش را رد کردند و از تمایل شدید وی سخن گفتند. رحیم مشایی نیز در این مذاکرات با عنوان نماینده دولت در خلیج فارس شرکت کرده بود؛ عنوانی که مورد پذیرش کسی نبود.
در دوره احمدینژاد، چیزی که بیش از هر چیزی خودنمایی میکند، تکرر پیامها از طرف دولت ایران به طرفهای آمریکایی بوده است؛ موردی که البرادعی و موسویان و… به آن اشارات مختلفی میکنند. مشایی در این پیامها، ابراز آمادگی زیادی برای آغاز گفتوگوها کرد، هرچند که اوباما حتی خود احمدینژاد را هم به رسمیت نشناخت و مستقیم به رهبر انقلاب نامه نوشت تا نشان بدهد که با ساختار تصمیمگیری در ایران کاملاً آشناست.
واکنش رهبری
رهبر انقلاب در دیدار ماه رمضان با مسئولان، در سال ۹۴، یعنی دو سال پس از پایان دولت دهم، اشاراتی به مذاکره با آمریکا در دولت دهم داشتند: «من یک تاریخچه کوتاهی از این مذاکرات عرض بکنم. این مذاکراتی که درواقع فراتر از مذاکرات ما با پنج بهعلاوه یک است؛ مذاکره با آمریکاییها است. متقاضی این مذاکرات آمریکاییها بودند. مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن این دولت این مذاکرات شروع شد. آنها درخواست کردند، واسطهای قرار دادند و یکی از محترمینِ منطقه، آمد اینجا با من ملاقات کرد. گفت که رئیسجمهور آمریکا با او تماس گرفته و از او خواهش کرده و گفته است که ما میخواهیم مسئله هستهای را با ایران حلوفصل کنیم و تحریمها را هم میخواهیم برداریم. دو نقطه اساسی در حرف او وجود داشت: یکی اینکه گفت ما ایران را بهعنوان یک قدرت هستهای خواهیم شناخت؛ دوّم اینکه گفت ما تحریمها را در ظرف ششماه بهتدریج برمیداریم. بیایید بنشینید مذاکره کنید، این کار انجام بگیرد. من به آن واسطه محترم گفتم که ما به آمریکاییها اطمینانی نداریم، به حرف اینها اطمینانی نیست. گفت حالا امتحان کنید؛ گفتیم خیلی خب، این دفعه هم امتحان میکنیم. مذاکرات اینجوری شروع شد…» رهبری در این سخنان، دست ایران در این مذاکرات را بهواسطه رسیدن جوانان کشور به غنیسازی بیست درصد، آنهم علیرغم امتناع غربیها و آمریکاییها از در اختیار گذاشتن این دانش، پر دانستند و آمریکاییها را متهم به بدعهدی و تهدیدهای مختلف و… کردند.
از ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۷ – دولت حسن روحانی
در مذاکرات با غربیها و آمریکا، نام حسن روحانی بسیار به چشم میخورد؛ مکفارلین، پرونده هستهای و بعدتر در کسوت ریاستجمهوری. سال ۹۲ روحانی با رأیی لرزان، موفق به ورود به ساختمان ریاستجمهوری شد. او یک فرد میانهرو محسوب میشود و معتقد است که رابطه با آمریکا، پیچیدگیها و دشواریهای خاص خودش را دارد و البته هرگونه ارتباطی هم، باید همراه با احترام متقابل و حفظ منافع باشد. بهمحض اینکه روحانی رئیسجمهور شد، تیمی قدیمی مسئولیت وزارت خارجه را برعهده گرفت و مذاکرات هستهای با اروپاییها و همچنین آمریکا شروع شد.
در سال ۱۳۹۲ بود که روحانی راهی مجمع عمومی سازمان ملل شد. البته قبلتر نیز اوباما نامهای به او نوشته و پاسخی نیز دریافت کرده بود. روحانی طی مصاحبهای با شبکه ان.بی.سی آمریکا، لحن این نامه را مثبت و سازنده دانسته بود. ظاهراً همه منتظر یک دیدار بیسابقه بودند؛ دیدار روحانی و اوباما. طی همین سفر بود که وزیر خارجه ایران نیز با جان کری دیدار کرد؛ اولین دیدار وزیران امور خارجه دو کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی. روحانی در حین بازگشت از این سفر بود که در مسیر فرودگاه، با تماس تلفنی اوباما روبهرو شده و طرفین با هم گفتوگو کردند. این اتفاقی بود که در دوره هیچ رئیسجمهوری نیفتاده بود.
نزدیکی طرفین کماکان ادامه داشت و از صحنههای قدم زدن کری و ظریف، در میان حامیان روحانی بهعنوان یک افتخار دیپلماتیک نام برده میشد. البته بحثهای سیاسی در درون کشور داغ بود؛ ازجمله اینکه روحانی همه چیز را در سبد برجام و مسائل هستهای گذاشته و این، کار عاقلانهای نیست. در جریان این رفتوآمدهای دیپلماتیک، دیدار و دست دادن ظریف با اوباما و کری، در هفتادمین دوره مجمع عمومی سازمان ملل نیز اتفاق افتاد که در نوع خودش و در تاریخ انقلاب اسلامی بیسابقه بود. آزادی نظامیان آمریکایی دستگیر شده در آبهای خلیجفارس طی تماس تلفنی کری و ظریف و نیز آزادی دوطرفه تعدادی از زندانیان سیاسی و دو تابعیتی، بخشهای دیگری از سرگذشت روابط دو کشور در این دوره بود.
رفتوآمدها ادامه یافت و سرانجام برجام، در میان هورا کشیدنهای دولت و طرفدارانش به امضا رسید؛ قرار و مداری که طبق آن، ایران امتیازهایی در زمینه هستهای میداد و بخشهای قابل توجهی از فعالیتهای هستهایاش را کم، متوقف یا تعطیل میکرد و به نظارت منظم و سرزده آژانس تن میداد تا درنهایت، از زیر بار تحریمهای شورای امنیت، اتحادیه اروپا و آمریکا بیرون بیاید. اما با فاصله چند روز از اجرایی شدن برجام، اوباما دست به تکرار تحریمهای ایران زد.
روحانی و اطرافیانش البته آنچنان که انتظار داشتند از مواهب برجام استفاده نبردند. در ژانویه ۲۰۱۷ ترامپ رئیسجمهور آمریکا شد. او هم از راه نرسیده، راه روسای جمهور پیشین آمریکا را ادامه داد و فرمان عدم صدور ویزا برای کشورهای مسلمان، ازجمله ایران را امضا کرد تا نشان بدهد که چندان هم نمیشود به آمریکاییها اعتماد و اعتبار کرد. اقدامات ترامپ به تحریمهای مکرر محدود نماند و او بعد از چندین بارا صحبت و انتقاد از برجام، خروج یکطرفه آمریکا از این قرارداد بینالمللی را اعلام کرد؛ تا این پیام را بدهد که هیچ نیازی به ارتباط با ایران و دولت روحانی ندارد.
واکنش رهبری
در تصویب برجام، هم مخالفان و هم موافقان به جملهها و گفتههای رهبر انقلاب اشاراتی میکردند. البته رهبر انقلاب بارها (قبل و در هنگام انجام مذاکرات) به بیاعتمادی خودشان نسبت به آمریکاییها اشاره کرده بودند ولی با این حال به دستگاه سیاست خارجه نیز این اختیار را دادند که نسبت به مذاکرات اقدام کنند؛ البته بااحتیاط کامل. این، همان نگاهی بود که جان کری، وزیر سابق امور خارجه آمریکا نیز به آن اشاره کرده و گفته است: «شرایط بسیار متزلزل است. اینیک وضعیت بسیار خطرناک با یک پتانسیل واقعی برای درگیری است. ایران بهسادگی نمیتواند بنشیند و ببیند که چگونه توسط طرفهای دیگر این توافق مورد حمله قرار میگیرد. مقصر این اوضاع رئیسجمهور آمریکا است که همه این آتشها را به پا کرده. وی همه نوع امکان و فرصت برای شروع مذاکرات با ایران را داشته. حالا دیگر ایرانیها این کار را انجام نمیدهند. از نظر آنها ترامپ نشان داد که نمیتوان با آمریکا معامله کرد. این یکی از غمانگیزترین قسمتهای ماجرا است. همه آنچه که رهبر انقلاب اسلامی درباره آمریکا از آن ابراز نگرانی میکرد ترامپ با رفتارهایش تأیید کرد.» رهبر انقلاب بعد از خروج آمریکا از برجام، دستور آغاز مجدد فعالیتهای هستهای در چارچوب برجام و رسیدن به ۱۹۰ هزار سو را صادر کردند؛ کاری مشابه آنچه در روزهای پایانی دولت اصلاحات و برای خروج ایران از بنبست انجام داده بودند تا بندهای پیشرفت از پای این صنعت پیشرو برداشته شود.
برچسب ها :انقلاب اسلامي،زمزمه، آمریکا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0