سبک رهبری در مدیریت چالشها
به گزارش قائم آنلاین، تبیین سیره نظری و عملی رهبری دینی در دورههای زمانی و موضوعات حساس و مهم ضمن آنکه عقلانیت دینی را در جامعه ارتقاء میدهد فضائل و ظرفیتها و کارکرد رهبری دینی را در مقایسه با رویکردهای رقیب برای مدیریت جامعه آشکارتر میسازد. تجربه انقلاب اسلامی که قابل ردیابی تا عصر حضور
به گزارش قائم آنلاین، تبیین سیره نظری و عملی رهبری دینی در دورههای زمانی و موضوعات حساس و مهم ضمن آنکه عقلانیت دینی را در جامعه ارتقاء میدهد فضائل و ظرفیتها و کارکرد رهبری دینی را در مقایسه با رویکردهای رقیب برای مدیریت جامعه آشکارتر میسازد. تجربه انقلاب اسلامی که قابل ردیابی تا عصر حضور معصوم (ع) نیز هست نشان میدهد که معیار کانونی برای همه تصمیمگیریها و سیاستگذاریها، رشد و ترتیب جامعه بوده است.
به نظر میرسد امام خمینی با شروع بسیار پرقدرت انقلاب در اوایل دهه چهل و نقشآفرینی فداکارانه مردم و خلق حماسه پانزدهم خرداد ۴۲ دریافتند که هنوز ظرفیت جامعه به لحاظ نظری و عملی در حد جابجایی نظام نیست، استدلالهای امام نیز برای مبارزه با پهلوی متناسب با سطح عقلانیت و حضور آن روزگار جامعه بود، مثلاً بیشتر تأکید امام بر اجرای قانون اساسی و … بود و معلوم بود و هست که تا چه اندازه با چارچوب نظری امام که بعدها خود را نشان داد تفاوت اساسی داشت. مسأله این بود که امام میخواست با حل مستمر مسأله مردم به وسیله مردم و در نتیجه رشد مردم، پروژه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی دینی خود را به پیش ببرد. این رویکرد با توجه به همه ابعاد موضوع و همه ظرفیتهای اجتماعی آن روزگار قابل توضیح دادن است.
در اوایل دهه چهل امام از میان دو کانون علمی کشور با محوریت روحانیت، جامعه ایرانی را به سمت اهداف الهی رهبری میکرد. اما بعدها با حضور شاگردان امام به عنوان استاد و دانشجو در دانشگاهها و ارتباط گسترده شاگردان امام با دانشگاهیان اتفاق بسیار مؤثر اجتماعی یعنی همگرایی و همراهی و همگامی روحانیت و دانشگاهیان برای پیروزی نهضت اسلامی به وقوع پیوست. از آن پس بود که استاد و طلبه حوزههای علمیه با استاد و دانشجوی دانشگاهها در کنار هم در زندان، در مسجد، در مدرسه، در دانشگاه و بر سر دار بودند.
به نظر میرسد که انرژی حاصل از این رشدیافتگی همه ظرفیت نخبگی کشور را در اختیار نهضت امام قرار داد که اگر امام شتابزده عمل میکرد، از چنین سرمایهای محروم بود و مهمتر از آن چنین انسانهای بزرگی از فرصت تربیت و رشد در بستر تحقق امامت دینی نابرخوردار بودند. آنگاه بود که انقلاب با همراهی و همگامی روحانیون و دانشگاهیان گامهای پیروزی را برمیداشت. با این رویکرد تحلیلی میتوان همه سیره و سنت رهبری امام را توضیح داد.
یکی از نقاط عطف دیگر جنگ تحمیلی بود، اما جنگ را بیش از آنکه از منظر یک رئیس پرقدرت و محبوب یک نظام سیاسی اداره کند از منظر یک معلم، مربی و در یک کلمه امام جامعه اداره کرد. وقتی که جنگ آغاز شد فرمود ظرفیتهایی در انسان وجود دارد که جز در متن جهاد به فعلیت نمیرسد به همین دلیل بود که جنگ به دانشگاهی تبدیل شد که مجاهدان و رزمندگان بیش از مجاهدت و رزم برای دفاع از کشور در حال رشد و تربیت بودند. رزمندگان و یا همان بهترین شاگردان مدرسه امام به خوبی به یاد دارند که بیشتر نه برای جنگ بلکه برای رشد و تعالی وجودی خویش در میدانهای رزم حضور پیدا میکردند این منظر تا بدانجا بر آنان مسلط شد که یکی از بدترین اتفاقات این بود که جنگ حتی با پیروزی مطلق ما تمام شود! با اینکه از نگاه نظامی، دفاعی و امنیتی مگر غیر از پیروزی در جنگ میتوان هدف دیگری هم داشت؟
یکی از نقاط حساس و مهم دیگر رهبری امام موضوع ریاست جمهوری بنیصدر بود. امام نه با ریاست جمهوری بنیصدر موافق بود و نه به او رأی داده بود و هم بر هزینههای ریاست جمهوری او بر کشور واقف بود اما برای اینکه مردم به تصمیم صحیح برسند علاوه بر ریاست جمهوری فرماندهی کل قوا را نیز به او سپرد، نامهربانی و حتی ظلم بر بسیاری از دوستان خود و مردم را از سوی بنی صدر پذیرفت تا مردم به تجدیدنظر در مورد او برسند. اما در همه این موارد اگر نظام و جامعه به سمت گسیختگی یا فاصله اساسی و جهتدار با مبانی اسلامی حرکت میکرد و در مردم نیز زمینه لازم را بوجود آورده بود، نقش طوفانی و بازدارنده خود را ایفاء میکرد، در همه جریانهای انقلاب حتی نظیر موضوع بنیصدر همین گونه عمل کرد. این رویکرد در مواجهه با جریان آقای منتظری آشکارتر شد.
امام با رهبری آقای منتظری به دلیل ناتواناییهای گوناگون ایشان مخالف بود اما سازوکارهای مبتنی بر رأی مردم در نظام(خبرگان) به آقای منتظری رسیده بود، پس از آن با تمام وجود خود، حتی با ارجاع برخی از امور مربوط به رهبری به وی برای رشد و تعالی او تلاش کرد تا یا او به سطح مطلوب رهبری نظام ارتقاء یابد یا آنکه انتخاب کنندگان به اصلاح تصمیم خود باور پیدا کنند، اما همه این موضوعات تا آستانه شکنندگی نظام و مردم تحمل میشد.
جانشین شایسته امام در تداوم سیره عملی و نظری امام که همگی در ادامه سیره نظری و عملی امامت شیعی است تمام طول دوره رهبری خود را در تمام گستره جغرافیایی نفوذ آن به مدرسه عظیمی برای تعلیم و تربیت و رشد همه افراد جامعه تبدیل کرده است.حزبالله در لبنان و … بیش از آنکه محصول مدیریت مستقیم ـ به معنای مصطلح ـ نظام و رهبری باشد محصول تربیت این مدرسه الهی است به نحوی که آنان تصمیماتی میگیرند که خودش همان تصمیمات را میگرفت، اگر در آن عرصهها حضور مستقیم می داشت. حزبالله بیش از آنکه پیروان او باشند شاگردان مدرسه او هستند و در این مکتب اساساً پیروی به معنای شاگردی است.
در دوره زعامت او همه حوادث و برههها با این منطق رهبری شده است. تفاوت دولتها فرصتی بوده است تا ابعاد متفاوتی از مبانی و معارف دینی و نیز تصمیمگیری رهبری الهی به عنوان جلوه ربوبیت الهی خود را نشان دهد.
ظهور خاتمی در سیمای سیاست در ایران ظرفیت مردمپایگی نظام اسلامی را با یک مشارکت انتقادی اما با رهبری نظام اسلامی به خوبی فعلیت بخشید. بالاخره مردم بر آن شده بودند که آزادیهای اجتماعی به دلیل نگرانیها و آرمانهای فرهنگی و نیز لزوم اجرای مدیریت شده برنامههای اقتصادی توسط رئیس جمهوری که خود مشروعیت خود را از اصل انقلاب گرفته و در نتیجه تمایلی و یا ضرورتی برای استمزاج همیشگی خواستههای رنگ وارنگ را مردم ندارد، جامعه را به سمت یک محدودیت برده بود. محدودیتی که نقد حکومت و دولت و دولتمرد به مثابه نقد دین و انقلاب و همه مقدسات بود.
رهبری حکیم انقلاب اسلامی در دوران دولت سازندگی تلاش کرد این فضای بسته را به وسیله طرح بحث امر به معروف و نهی از منکر و نیز با بیانات نمادینی چون خدا لعنت کند کسی را که نمیخواهد دانشجو و دانشگاه سیاسی باشد و … باز کند. مردم این راه را با کمک او در دوم خرداد باز کردند و با همه مشکلات اقتصادی نشان دادند که حل این مشکلات را در فضای بسته سیاسی نمیخواهند.
در دوره دولت اصلاحات، رهبری انقلاب اسلامی با مساعدت نظری خود در چارچوب نظریههایی چون مردمسالاری دینی و ایدههایی چونان اینکه اهداف اسلام نیز با آزادی مردم بیشتر محقق میشود و … و نیز مساعدتهای عملی در حمایت حداکثری از دولت و شخص رئیس جمهور جامعه را برای حرکت به سمت اهداف الهی به پیش برد و درست در همین زمان بود که با تعریف اصلاحات به مبارزه با فقر، فساد و تبعیض تلاش کرد که دولت اصلاحات را به جای ظاهرگرایی افراطی و روزمره برای اصلاحات به سمت اصلاحات عمیق و بنیادین در جامعه بکشاند تا موانع رشد فردی و اجتماعی از پیش پای مردم برداشته شود. اما بیتوجهی به آن از سوی دولت اصلاحات و توجه مردم به آن سبب شد که احمدینژاد برای پاسخگویی به همین ضرورت از سوی مردم در رقابت با دولت اصلاحات در تیر ۸۴ به پیروزی سیاسی رسید. اما به تدریج مردم بر آن شدند که احمدینژاد با همه تلاشهایش به دلیل محدودیتهایی که داشت نتوانست ظرفیت سیاست خارجی را به نفع مصالح جامعه مدیریت کند، مردم با برگزیدن دولت فعلی تلاش کردند که این مشکل را حل کنند.
رهبری الهی با ایجاد فرصت برای دولت و مردم و طراحی شرایط ، زمینه را برای پیروزی مردم در هر صورتی فراهم کردند. زیرا یا این مسیر دولت فعلی برای تعامل غرب، نتیجه میداد و یا نمیداد، اگر نتیجه میداد که بهتر و اگر هم نمیداد ـ که نداد ـ مردم و دولت گامهای جدید و جدی را برمیداشتند.
امروز کشور این مسیر را تجربه کرده است، تجربهای که یک بار دیگر ضرورت تداوم مسیر انقلاب اسلامی را به رخ همگان کشید. در شرایط حساس کنونی که عدم توفیق در سیاست خارجی منجر به آسیبهای اجتماعی و اقتصادی شده است. برای مردمی که فکر میکردند همه چیز با ارتباطات با خارجیها حل میشود یا میبینند که همه مشکلات به خاطر همین نوع از تلقی به وجود آمده است و یا هنوز بر آن نیستند، بنابراین باید به مردم فرصت داد تا به کمک تجربه به این نتیجه برسند، مردم باید با تجربه مناسبات خود را با چنین شرایطی به درستی رقم بزنند، حال آیا بجاست که مردم خود تصمیم بگیرند و نتیجه را نپذیرند؟ آیا بجاست که به خاطر مسئلهی هرچند مهم تورم همه داشتههای بسیار مهم خود را نبینند یا آسیب بزنند؟ و … به علاوه چرا باید دولت منتخب مردم نتواند اهداف مردم را محقق کند؟ رهبری حکیم انقلاب اسلامی زمینه را فراهم کرد، تا مردم تجربه کنند و فکر کنند و ظهور و بروزهای جمعی داشته باشند در کنار این کمک میکند تا دولت منتخب مردم برای تحقق خواست مردم تلاش کند و… ولی هیچگاه از گفتن حقایق و اعمال قدرت برای تحقق این همه کوتاه نیامده است.
بنابراین جوش و خروش اجتماعی تا آنجا که به روند کلی پیشرفت امور ـ که مهمترین آن ارتقاء سطح عقلانیت مردم و منتخبان مردم است ـ آسیب اساسی نزند در حالیکه سکان کار در دست سکانداری الهی است به همین نحو به پیش میرود. مردم و دولت باید بیاموزند، باور کنند. تصحیح کنند و… ولی اگر این روند به نقطه تعیین نزدیک شود و آبهای زلال خواست مردم از جویبارها خارج شود و به ویرانگری برسد و دولت نتواند آن را به سرانجام مقصود برساند، آنگاهست که چونان همه نقاط تعیین گذشته این نقطه عطف نیز رقم خواهد خورد. اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ به نحو بسیار گویایی نتیجه بخشی این سبک اداره جامعه را نشان داد.
رهبری الهی، جامعه را به مثابه مدرسهای که با گفتن و شنیدن تلخ و شیرین با هم و به هم، با حضورهای متفاوت و از منظرهای مختلف در خیابان و… به سمت نتیجهگیری رهنمون شد. رهبری در مقابل آنان که بر آن بودند تا با جدیت بیشتر باید موضوع جمع شود با نظر و عمل خود نشان دادند که تنها راه آن است که مردم با گفتوگو و تعامل به نتیجه برسند، و هر کاری هم باید انجام بگیرد باید از طریق نهادهای رسمی و بدون نقش آفرینی مستقیم رهبری انجام گیرد تا هم سیستم و هم مردم با تجربه بیاموزند و همین رویکرد بود که بسیار کم هزینه موضوع را به سمت پایان خود هدایت کرد. هزینههایی چنین رو یکردی قطعاً از هزینه رویکردهای رقیب که مداخله مستقیمتر است کمتر خواهد بود بر همین اساس و با توجه به سیره نظری و عملی گذشته رهبری دینی، همه این معیارها نشان میدهد که اگر روزگاری در چنین شرایطی آنچه که از منظر اجتماعی به دست میآید از آنچه که از منظر اجتماعی از دست میرود کمتر است نقطه عطف دیگری با نقشآفرینی مستقیم تر رهبری رقم خواهد خورد.
برچسب ها :جغرافیا،مدرسه،امام
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0