سیدرضا کشتیگیری که از خاک به افلاک رسید
به گزارش قائم آنلاین، در ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ رژيم بعثی عراق با تصميم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عيار را عليه ايران اسلامی آغاز کرد. از اینرو ۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع
به گزارش قائم آنلاین، در ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ رژيم بعثی عراق با تصميم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عيار را عليه ايران اسلامی آغاز کرد. از اینرو ۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است و تا ۶ مهر ادامه دارد.
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میداندار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ میسپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است.
در آستانه فرا رسیدن هفته دفاع مقدس به سراغ یکی از خانوادههای شهدا در مرکز مازندران رفتیم و پای درددل و صحبتهای این خانواده معظم نشستهایم.
فخرالسادات عمادی مادر شهید محمد رضا قریشی که به گرمی پذیرای ما بود در ابتدای این دیدار عکس فرزندش را در آغوش میگیرد و اینگونه شهیدش را معرفی میکند: رضای من متولد مهرماه ۱۳۴۷ بود که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ و در آستانه ۱۹ سالگی به مقام شهادت نائل آمد.
سیدرضا اول دبیرستان بود که به جبهه رفت
وی با بیان اینکه سید رضا اول دبیرستان بود که به جبهه رفت، میگوید: سید رضا بهعنوان بسیجی در سال ۱۳۶۵ برای مدت دو ماه در پادگان گهرباران ساری دوره آموزش را گذراند و سپس بعد از تقریبا دو ماه برای ۶۰ روز به کردستان رفت و سپس به دلیل بیماری برگشت.
مادر شهید قریشی اظهار کرد: سید رضا سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۶ نیز ابتدا به هفت تپه اعزام و سپس به بانه کردستان رفت. برای مرتبه بعدی که نزدیک به دو ماه در شلمچه بود، از آنجا که یک آرپیچی زن خوب بود، به پیشنهاد فرماندهاش دوباره به کردستان بازگشت و به ما طی یک تلگراف اطلاع داد که روانه بانه میشود.
از سر گذشتن سرگذشت ماست
خانم عمادی خاطرنشان کرد: در بانه در یک درگیری، یکی از همسنگرانش هدف گلوله قرار میگیرد و سید رضا که برای بردنش میرود مورد اصابت گلوله توپخانه دشمن قرار میگیرد و بخشی از صورتش رفت و به شهادت میرسد.
این مادر شهید با بیان اینکه فرزندم در مورخه هفتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ که مصادف با ایام ماه مبارک رمضان بود با زبان روزه به شهادت رسید، گفت: یک هفته بعد یعنی در چهاردهم اردیبهشت ۱۳۶۶ فرزندم تشییع و در ملامجدالدین ساری دفن شد.
با دیدن جمعیت متوجه شهادت سید رضا شدم
وی در خصوص نحوه اطلاع از خبر شهادت فرزندش به ما میگوید: چند نفر به منزل ما آمدند اما نتوانستند موضوع شهادت فرزندم را مطرح کنند و سپس به منزل عموی سید رضا رفتند و به آنها اطلاع دادند که سپس آمد و رفت خانوادههای فامیل به خانه ما زیاد شد، اما کسی چیزی نمیگفت. من با دیدن این آمد و رفتها دلم شک زد و به پایگاهی واقع در میدان ساعت که خبر از مجروحین و شهدا میداد مراجعه کردم، آن زمان چهل سالم بود، دقیقا ۳۷ سال پیش؛ آنها از من پرسیدند کسی به شما مراجعه نکرده، خبری نداده است؟ و پس از شنیدن پاسخ نه، آنها هم چیزی به من نگفتند و من روانه خانه شدم که در نزدیکی خانه و با دیدن جمعیت متوجه شهادت فرزندم شدم.
از من میخواست برای رزمندگان شال و کلاه ببافم
این مادر شهید در ادامه به بیان خاطرات این شهید بزرگوار پرداخت و بیان کرد: هر بار که میخواست به جبهه اعزام شود برایم مقداری کاموا میآورد و به من میگفت: برای رزمندگان کلاه و شال بباف و من میدوختم و بسته بندی میکردم و به من میگفت: من جبهه هم هستم شما بدوزید و برای رزمندگان ارسال کنید و برای رزمندگان بفرستید.
برای نماز اول وقت کلاس درس را ترک کرد
خانم عمادی ادامه میدهد: سید رضا از کوچکی مظلوم بود. همیشه با پدرش به مسجد میرفت. یک بار کلاس پنجم بود. با شنیدن صدای اذان به آرامی از کلاس خارج شد و وضو گرفت و در گوشهای از حیاط مدرسه مشغول نماز شد؛ در این میان، معلم مدرسه متوجه غیبت او شد و او در جواب گفت: پدرم به من گفته باید نمازت را در اول وقت بخوانی و او در آن سن، کلاسش را برای اقامه نماز ترک کرد.
لباس نو را اول به دوستانش میداد بعد خودش میپوشید
مادر شهید قریشی عنوان کرد: هر بار که لباس نویی میخرید، اول به دوستانش میداد و سپس خودش میپوشید و هر وقت از او میپرسیدم لباس تازهات کو؟ میگفت: دوستانم ندارند و من خجالتم میآید جلوی آنها پوشاک نو بپوشم، ابتدا به آنها دادم که بپوشند و بعدا خودم میپوشم.
هر وقت ناراحتم به خوابم میآید
وی اضافه کرد: زمانی که میخواست عازم جبهه شود، من هیچ مخالفتی نکردم و افتخار میکنم که پسرم شهید شد. او هر بار که من ناراحتی دارم، به خوابم میآید و در زمان قید حیات پدرش هم وقتی پدرش مریض بود، به خوابش میآمد.
پشت انقلاب هستیم و هرگز پشیمان نمیشویم
مادر شهید با بیان اینکه طی این سالها هیچ کمکی از ارگانی نگرفتیم، میگوید: برادرشهید هم مستاجر است و هم شغل آزاد دارد، دو خواهرش هم با وجود آنکه فوق لیسانس دارند بیکارند، مراجعه هم کردیم، پاسخی نگرفتیم؛ در زمانی که پدر مرحوم شهید بیمار بودند نیز کمک خاصی به ما نشد، با همه اینها ما انتظاری نداریم، پشت انقلاب هستیم و هرگز هم پشیمان نمیشویم.
آدم خجالت میکشد در خیابانهای شهر قدم بزند/ خون شهدا را پایمال نکنید
خانم قریشی با اشاره به وضعیت کنونی جامعه میگوید: فرزندم زمانی که میرفت گفت: من برای ناموسم میروم و حال آدم خجالت میکشد در خیابانهای شهر قدم بزند. فرزندان ما زحمت کشیدند، رشادت کردند، از جان خود گذشتند؛ نباید خون آنها پایمال شود. جوانان و مسئولان ما باید چون رزمندگان ما در زمان جنگ قوی و استوار باشند.
مسئولان کشور بهحق رفتار کنند
این مادر شهید تصریح کرد: مسئولان کشور باید به حق رفتار کنند تا مردم برقرار باشند. به جوانان توجه کنند، به مشکلاتشان توجه کنند، جامعه متاسفانه پر از فساد شده است، گرانی داد مردم را در آورده است، به اقتصاد مردم توجه کنند؛ مردم ما انتظار زیادی از آنها ندارند.
آدم برای وطنش میجنگد نه چیز دیگر…
حمید برادر کوچکتر رضا که در آن زمان بهدلیل سن کمش و علیرغم میل و تلاشش نتوانست روانه جبهه شود، درباره برادرش میگوید: طی این سالها، هیچ کمکی به ما نکردهاند و ما هم دنبال آن نبودهایم.
وی افزود: پدرم که در ۱۳ خرداد سالجاری فوت کرده است در کارخانه سیمان نکا کار میکرد و پس از شهادت برادرم، از طریق جهاد او نیز به جبهه رفت و اصلا به دنبال سابقه یا کارت و نامهای نبود و میگفت: آدم برای وطنش به جبهه میرود نه چیز دیگر.
برادر شهید قریشی بیان کرد: پدرم همواره به ما سفارش میکرد: نماز بخوانید، قران بخوانید و لقمه حلال به فرزندانتان بدهید.
وی یادآور شد: سید رضا بچه محل و همرزم شهیدانی چون شهید مجتبی و مصطفی علمدار، شهید کاکویی، شهید دانش، شهید شاکری، شهید سلطان تویه و شهید سالیانه بود و وقتی برای اول بار میخواست به جبهه برود، به من گفت: من عازم جبهه هستم و وقتی عازم شدم آن وقت به خانواده اطلاع بده.
سید رضا قهرمان کشتی بود
برادر کوچکتر شهید قریشی در مورد براردش میگوید: سید رضا کشتیگیر بود. او یکبار در نوجوانان استان در رشته فرهنگی دوم شد، در جام شهدا هم دوم شد، در جام اموزشگاههای کشور نیز هم مقام سوم و هم مقام دوم را بدست آورد، بعد از شهادتش تا چند سال کشتیگیران به خانه ما میآمدند و عزاداری میکردند؛ یک سالن ورزشی هم به نام او افتتاح شد.
وی در بخش پایانی سخنانش یک خاطره دیگر از برادرش را بیان میکند و با زبان خنده میگوید: یک بار برای مسابقات کشتی آموزشگاهها به گرگان رفتیم، ۱۸ نفر از مازندران بودیم که همه مان تصمیم گرفتیم برای صبحانه به کلهپزی برویم، رفتیم و یک دل سیر خوردیم؛ اما جالب آنکه هر ۱۸ نفرمان باختیم و کسی مدال نگرفت.
ضرورت تکثیر فرهنگ شهادت در میان مردم و مسئولان
در راه بازگشت به صمیمت و صفای این خانواده میاندیشم، به نوجوانانی که با اعتقادی مثال زدنی، روانه جبههها میشدند؛ به خانوادههایی که پای اعتقاداتشان حتی به قیمت از دست دادن فرزندانشان ایستادهاند، به ارزشهایی که جوانانمان را از سکوی قهرمانی کشتی به سکوی افتخار شهادت میکشاند، به خانوادههایی که هنوز که هنوز است انتظاری از این جامعه و انقلاب ندارند و علیرغم کاستیها، استوارتر از گذشته پای این انقلاب و نظام ایستادهاند و ما امروز در این روزها باید چون جمله این مادر شهید همچون رزمندگان قوی و استوار باشیم، مسئولانمان باید مخلصانه برای این مردم و نظام کار کنند، باید فرهنگ شهادت در جای جای این کشور و در تمام ردههای مدیریتی و اقشاری مردم ساری و جاری باشد.
آری، هفته دفاع مقدس، فرصتی است که بار دیگر دل و جانمان را به شهدایی گره بزنیم که به ما درس آزادگی، رشادت، توانستن، ایمان، وطنپرستی، حفظ ناموس و ولایتمداری دادند.
آری، ما از همین نسلیم، نسلی که عزت، سربلندی و افتخارش را مرهون ولایت، اعتقاد، دینداری، اراده، خداپرستی و تلاش بیامانش دارد.
برچسب ها :شهدا،ولایتمدار، وطنپرست
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0