آنها که چگونه مردن را آموختند
به گزارش قائم آنلاین، علی فریدونی از جمله عکاسان جنگ تحمیلی است که به واقع اگر نبود نگاه هنری و تیز بینانه اش، بخش مهمی از وقایع دفاع مقدس برای همیشه در تاریخ این سرزمین گم میشد. او در گفتوگو با گروه حماسه و مقاومت ماجرای ثبت برخی از عکسهایش را روایت کرده و می گوید:
به گزارش قائم آنلاین، علی فریدونی از جمله عکاسان جنگ تحمیلی است که به واقع اگر نبود نگاه هنری و تیز بینانه اش، بخش مهمی از وقایع دفاع مقدس برای همیشه در تاریخ این سرزمین گم میشد. او در گفتوگو با گروه حماسه و مقاومت ماجرای ثبت برخی از عکسهایش را روایت کرده و می گوید: دوبار حادثه کربلا در دفاع مقدس برایم تداعی شد که یکی از آن دو مرتبه در عملیات رمضان اتفاق افتاد. آنچه خواهید خواند گویا سازی تعدادی از عکسهایش است که در همین عملیات به ثبت رسانده.
در مرحله سوم عملیات بعد از تجدید قوا، نیروهای اسلام به میدان مین برخورد کردند که دستور عبور از آن داده شد. عبور از میدان مین از دو محور بود که یک سمت سپاه و بسیج بودند و سمت دیگر دست ارتش بود. ۱۵۰ نفر از بچههای سپاه و بسیج بعد از شنیدن دستور عبور از میدان مین داوطلب شدند تا قلت بزنند روی مین تا معبری باز شود و دیگران رد شوند، (من در سنگر فرماندهی بودم که فرماندهان اصلی آنجا بودند، از قبل پنهان شده بودم تا آنها مرا نبینند اما صدایشان را میشنیدم.) از بیسیمها صدای “الله اکبر” گفتن رزمندهها میآمد و بعد صدای انفجار مین شنیده میشد. در آن سوله یک طرفه فرماندهان سپاه و یک طرف فرماندهان ارتش بودند. بچههای سپاه میدان میان را رد کردند اما نیروهای مقابل از این دستور سر باز زدند و به این دلیل که آنها عبور نکردند. زمان گذشت و هوا روشن شد. عراقی ها متوجه شدند و بچههای سپاه بسیجی را قیچی کردند، عده زیادی قتل عام شدند و عدهای دیگر راه برگشت را گم کردند. هنگام برگشت از جادههای “رملی” آنقدر خسته شده بودند که اسلحه و لباس خود را زمین انداخته بودند.
فضا واقعا وحشتناک و دلخراش بود. اولین آمبولانس که آمد من با خواهش به همراه بچههای تخریب رفتم جلو. وسط میدان مین جنازههای زیادی بود. یکی از عکسهایی را که از آن صحنه گرفتم از بس دلخراش بود سال گذشته با نام “صحرای کربلا” اجازه انتشار گرفت. رزمندهها با حالتهای زیبایی به شهادت رسیده بودند. یکی از آنها با مشت گره شده شهید شده بود و این نشان از تعصب او داشت، دستش خشک شده بود و مجبور شدند استخوانش را بشکنند بعد او را دفن کنند. یکی دیگر از شهدا به حالت سجده افتاده بود. یکی از شهدا “آرپیجی” اش را به حالتی بغل کرده بود که انگار معشوقاش را در آغوش گرفته است. دیدن این صحنه برایم بسیار سخت و تلخ بود. من در طول عمرم دوباره صحرای کربلا را درک کردم که یک دفعه در این روز بود.
عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی رمضان۲۷ تیر ۱۳۶۱
عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی رمضان۲۷ تیر ۱۳۶۱
عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی رمضان۲۷ تیر ۱۳۶۱
عراق، شرق بصره، منطقه عملیاتی رمضان۲۷ تیر ۱۳۶۱
برچسب ها :سجده،کربلا، آمبولانس
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0