بوی پیراهن یوسف در خیابان کلاهدوز
به گزارش قائم آنلاین، هشت سال دفاع مقدس یادآور دلاور مردیها و رشادتهای مردانی است که با گذشتن از جان خود امنیت و آسایش امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را خلق کردند. اگر شهیدان با تأسی از اعمال و رفتار امام حسین(ع) درس فداکاری، ازخودگذشتگی، شجاعت و ایثار آموختند و در راه دفاع از
به گزارش قائم آنلاین، هشت سال دفاع مقدس یادآور دلاور مردیها و رشادتهای مردانی است که با گذشتن از جان خود امنیت و آسایش امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را خلق کردند.
اگر شهیدان با تأسی از اعمال و رفتار امام حسین(ع) درس فداکاری، ازخودگذشتگی، شجاعت و ایثار آموختند و در راه دفاع از اهداف مقدس اسلام با اثبات این آموزهها حماسهای جاوید آفریدند، بیشک آموزگاری داشتهاند بهنام «مادر» که در دامان پرمهر و در کلاس درس او، بهاین مقام رسیدند.
سردار شهید یوسف کلاهدوز یکی از افتخارآفرینان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است که چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن با فعالیتها و اقدامات خود توانست همچون ستارهای در آسمان تاریک بدرخشد و نام و یادش را سالها در ذهنها باقی گذارد.
عزیزه حسینزاده فیروزی یکی از این مادران شهداست که فرزندی همچون یوسف کلاهدوز را پرورش داد، بنابراین، برای اینکه لحظاتی از زندگیمان را پای صحبتها و درد و دلهای این مادر شهید بنشینیم، هماهنگیهایی را انجام داده و آدرس منزل شهید را گرفتیم.
منزل مادر شهید در مشهد بود، بنابراین راهی این شهر مقدس شدیم تا مادر شهید را در آدرسی که بهما داده بودند در خیابان هاشمیه ملاقات کنیم، نکته جالب در این میان این بود که وقتی بهدرب منزل قائممقام سپاه پاسداران در دوران جنگ رسیدیم، برخلاف دیگر منازل شهدا خبری از تابلوی معرفی منزل شهید نبود و این برای بچههای گروه خبری بسیار تأملانگیز شد.
یک نامه نوشت و گفته بود که مادر نگران من نباشید، من دیگر تنها فرزند شما نیستم، من فرزند وطن شدهام، بنابراین، زیاد جوش نزنید، گریه نکنید و ناراحت نباشید، گاهی میآیم و گاهی نمیآیم، اما نامه مینویسم. ما هم سنگ صبوری دست گرفتیم.
وقتی درب منزل را زدیم، با وجود اینکه خواهر شهید کلاهدوز نیز در منزل حضور داشتند خود مادر شهید بهاستقبال ما آمد و آنچنان گرم خوشآمد گویی کرد که انگار چندین سال است ما را میشناسد. گفتگوی صمیمانه ما را با مادر شهید کلاهدوز در زیر آمده است:
فارس: شما اصرار بهحضور آقا یوسف در جریانات انقلاب داشتید یا خودشان وارد این جریانات شدند؟
ما از هیچچیز خبر نداشتیم، وقتی از قوچان دیپلم گرفت، گفت میخواهم پلیس بشوم، بنابراین با پسر فرماندار قوچان عازم تهران شدند تا آزمایش بدهند، اما دیر رسیدند و با دربهای بسته مواجه شدند، یکی از آشنایان گفته بود بروید ارتش، آنها هم رفتند آزمایش ارتش را بدهند که یوسف در ارتش قبول شد و دوستش هم برای دریانوردی.
وقتی وارد ارتش شد از ما جدا شد، آن موقع تلفنی وجود نداشت، اما یک نامه نوشت و گفته بود که مادر نگران من نباشید، من دیگر تنها فرزند شما نیستم، من فرزند وطن شدهام، بنابراین، زیاد جوش نزنید، گریه نکنید و ناراحت نباشید، گاهی میآیم و گاهی نمیآیم، اما نامه مینویسم. ما هم سنگ صبوری دست گرفتیم، یوسف هر چه فعالیت داشت از همان ارتش شروع شد و بعدها نیز با شهید اقارب پرست دوست شدند، کتاب میخواندند، جلسه میرفتند و تا وقت شهادت از هم جدا نشدند.
فارس: در صحبتهایتان نام شهید اقاربپرست را آوردید، از رابطه شهید کلاهدوز با این شهید بگویید؟
شهید اقاربپرست داماد بنده است، این دو باهم در دانشگاه دوست شدند و همهجا باهم بودند حتی یکخانه گرفتند، یوسف که درسش تمام شد رفت خارج، وقتیکه برگشت هیچکدام از اینها ازدواجنکرده بودند، شهید اقارب پرست جلوتر از یوسف پیشنهاد ازدواج را داد و بعد با دخترم ازدواج کرد، بنابراین، از آن یوسف هم با دخترخاله دامادم ازدواج کرد و تا زمانی که پسر شهید بهدنیا آمد اینها کنار هم بودند و حتی در تهران در یک ساختمان زندگی میکردند تا وقت شهادت یوسف که از هم جدا شدند، شهید اقاربپرست بعد از شهادت یوسف خیلی گریه میکرد و میگفت، چرا یوسف رفته و من ماندهام و آرزوی شهادت داشت که بعد از سه سال او هم بهآرزوی خودش رسید.
فارس: حاج خانم چهکار کردید که چنین فرزند بزرگی را تربیتکرده و درراه خدا دادید؟
اول لقمه حلال و بعد صبر و مهر مادری روی رفتارش تأثیر گذاشت و اینگونه پرورش یافت.
فارس: حاج خانم چه کسی خبر شهادت را برای شما آورد؟
من بههمراه سه فرزندم و دامادم قوچان بودم و دختر دیگرم هم مکه بود، یک روز دیدم حالم خیلی بد است، عصر بود، ناراحت بودم، مدام با خودم میگفتم، چرا این حال را پیدا کردم، رفتم خانه خواهرم دیدم آنجا هم آرام نمیگیرم، برگشتم خانه و هر جور بود خوابیدم، بعد نماز صبح تلفن زنگ زد، بهدخترم گفته بودند که آقای کلاهدوز مجروح شده و بیمارستان هستند، اگر میخواهید بهتهران بیایید و گفتند که بهپدرشان هم خبر بدهید.
من گفتم باور نمیکنم مجروح شده باشد، حتماً شهید شده است، پدرش مشهد بود ماهم راهی مشهد شدیم، وقتی رسیدیم، دیدم درب خانه باز و همسایهها جمع شدند، چون در گذشته، سپاه خبر را آورده بود، همه دور من جمع شدند و گریه میکردند، بهآنها گفتم گریه نکنید چون فرزندم بهآرزویش رسید و با همان حالت ملتهب روی پلهها نشستم.
نزدیک ظهر بود نتوانستیم بلیت هواپیما بگیریم برای همین من و دامادم و حاجآقا با قطار بهتهران رفتیم، اول برای تشییع بهدانشگاه رفتیم و بعد از آن در بهشتزهرا(س) تدفین کردند.
فارس: اولین حرفی که بهشهید بعد از شهادتش گفتید چه بود؟
وقتی فرزند آدم از دست میرود مشخص است، حال درستوحسابی نداریم، اما بهاو گفتم خوش بهحالت که رفتی، خدا از سر تقصیرات ما هم بگذرد.
فارس: حاج خانم یکی از بهترین خاطراتی که با آقا یوسف دارید چیست که هیچگاه از ذهنتان نمیرود؟
بهترین خاطرات در آخرین وقتی بود، من تهران بودم و یوسف میخواست مأموریت برود، من را خیلی بغل کرد، بعد گفت مادر من میروم خداحافظ، من هم گفتم بهسلامت مادر جان، چون همیشه بهاو میگفتم مادر جان یا داداش؛ آنها بهمأموریت رفتند، من هم بهقوچان برگشتم که بعد از یک هفته خبر شهادتش را آوردند، این بهترین خاطره برای من بوده چون همیشه حس میکنم بغلم کرده است.
فارس: دلتان برای شهید تنگ میشود، با او حرف میزنید؟
مگر میشود دلم برای فرزندم تنگ نشود، وقتی مقابل عکسش قرار میگیرم نمیتوان حرف خاصی بزنم و فقط میگویم مادرت بمیرد که رفتی و من ماندم.
فارس: بهعنوان مادر شهید یوسف کلاهدوز مهمترین صفت یا ویژگی خاصی که بخواهید از وی بگویید، چیست؟
خیلی مهربان و دلسوز بود، همه را بهیک چشم و یکسان میدیدید، در دوران تحصیل و دبیرستان هم یک شاگرد ممتاز بود.
فارس: مادر شهیدی به بزرگی کلاهدوز چه حرفی با جوانان نسل امروز دارد؟
راه راست را بروند، حرف خدا را گوش بدهند، راهی که خدا و پیغمبر(ص) پیش پای ما گذاشتهاند را دنبال کنند، بهاین فرقهها توجهی نداشته باشند، چون فقط برای گول زدن است، بهترین راه، راه راست است.
فارس: چه آرزویی دارید؟
آرزویم این است که جوانان خوشبخت شوند، همه بیماران و من شفا پیدا کنند و سلامتی بهدست آوردند و در آخر هم من خوب بمیرم.
فارس: اگر بخواهید بهعنوان مادر یک شهید والامقام درسی برای پیمودن راه و رسم شهدا بدهید، چیست؟
پدران و مادران در خانه رفتار خوبی داشته باشند تا فرزندان از آنها الگو بگیرند، نسبت بههم محبت زیادی داشته باشند، طبیعتم قبول نمیکند از کسی انتظار داشته باشم، اما مسؤولین هم باید بهفکر این مردم باشند.
فارس: حاج خانم قبل مصاحبه یک خوابی را از شهید تعریف کردید، امکانش است دوباره آن را بیان کنید؟
خواب دیدم یوسف با یک جیپ بهخانه آمده است، آمد داخل اتاق و گفت مادر اگر میروی بیا برویم، من هم گفتم بله مادر جان میآیم، آماده شدم که بروم، اما از خواب بیدار شده و بهپای ماشین نرسیدم.
فارس: حرف پایانی؟
خدا بههمه سلامتی بدهد و عقل و ایمان را هم قوی کند.
فرصت خوبی بود تا از خواهر شهید یوسف کلاهدوز هم چند سؤال کوتاه بپرسیم چون این خواهر شهید از نظر روحیات خیلی شبیه شهید بود.
فارس: به عنوان خواهر شهید کلاهدوز، تا چه اندازه باکار و فعالیتهای این شهید آشنا بودید؟
برادرم همیشه میگفت، هرکس برای خدا کار کند تنها خدا باید بداند چهکاره است و هیچ موقع توضیحاتی درباره کار خود نداد، سال ۶۰ که قصد سفر حج را کردیم از برادرم هم خواستیم که با ما بیایند و بعد بهمأموریت برود، شهید گفت، اگر من در این سفر شهید شوم پیش خدا میروم، اما در مکه خانه خدا را زیارت میکنم و در همین سفر هم برادرم شهید شدند.
یوسف در تشکیل سپاه خیلی مؤثر بود و حتی طرح لباس سپاه را از برادرم الگو گرفتند و خیلی این لباس را دوست داشتند، همهجا از آن استفاده میکردند و کمتر لباس دیگری میپوشیدند.
فارس: چرا هیچ نام و نشانی یا تابلویی سر درب منزل وجود ندارد که مشخص باشد اینجا خانه سردار شهید یوسف کلاهدوز است؟
این وظیفه سازمانها و ارگانهاست که چنین تابلویی سر درب منزل شهید نصب کنند، اما تاکنون هیچ مسؤولی نیامده تا تابلویی هم نصب شود.
یکی از بستگان، شهید را خوابدیده بود، شهید گفته بود راهی که ما رفتیم نتیجهاش این نبود و بهنوعی اظهار نارضایتی کردند، جوانان باید کاری کنند که مدیون خون شهدا نشوند، مسؤولان هم باید راه شهدا رو ادامه دهند، شهدا برای چه رفتند و پرپر شدند، برای ایمان و پیروی از ولایتفقیه، این فرقههایی که به وجود آمده شهدا را اذیت میکند.
فارس: مهمترین ویژگی یا شاخصهای که یوسف کلاهدوز را بین دوستان و آشنایان زبانزد کرده، بگویید؟
علاوه بر آنکه مهربان بود و احترام میگذاشت، در راهنماییها بهصورت مستقیم مشاوره نمیداد، یعنی طوری صحبت میکرد که نتیجه قطعی را طرف مقابل بگیرد و عقیده خودش را تحمیل نمیکرد.
فارس: برای شهید دلتنگی میکنید و از وی درخواستی داشتهاید؟
دلم برای برادرم خیلی تنگ میشود و میگویم که شهدا زندهاند پس کمکمان کن و همیشه صبر خواستم که به این درخواست رسیدم.
برچسب ها :شهید، سپاه،انقلاب اسلامی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0