«مارکوپولو»یی که الگویش «چگوارا» بود
به گزارش قائم آنلاین ، سروش شعبانلو که خیلیها در صفحات مجازی او را با نام «مارکوپولو» میشناسند، یکی از همین آدمهاست که با موتور هندیاش به تنهایی سفر میکند و خیلی هم از سفرهایش لذت میبرد. هر چند که بارها هم ریسک کرده و با خطر مواجه شده است. «روز گردشگری» را بهانه خوبی
به گزارش قائم آنلاین ، سروش شعبانلو که خیلیها در صفحات مجازی او را با نام «مارکوپولو» میشناسند، یکی از همین آدمهاست که با موتور هندیاش به تنهایی سفر میکند و خیلی هم از سفرهایش لذت میبرد. هر چند که بارها هم ریسک کرده و با خطر مواجه شده است. «روز گردشگری» را بهانه خوبی دیدیم تا با او که دیگر یک گردشگر با تجربه شده به گفتوگو بنشینیم و او از سفرهایش برایمان بگوید.
آقای مارکوپولو! چه شد که شما فکر کردید موتورسیکلت وسیله خوب و امنی برای سفر است و آن را برای ماجراجویی انتخاب کردید؟
راستش آن زمان که تصمیم به سفر گرفتم، اتومبیل شخصی نداشتم و در عین حال عاشق موتورسیکلت هم بودم. سفر با موتور خیلی هیجانانگیز است. میدانید چرا؟ چون بین شما، جاده و طبیعت هیچ واسطهای نیست. درباره این موضوع، خیلی در اینترنت جستوجو کردم و خیلی زود به سفرنامه «چگوارا» رسیدم که با موتور سفر میکرد. با خودم گفتم که اگر چگوارا ۵۰ سال پیش میتوانسته با موتور سفر کند، پس چرا من نتوانم؟ هنوز هم که هنوز است، سفر با موتورسیکلت را به هر وسیلهای ترجیح میدهم.
از ابتدای این سفرها برایمان بگویید و اینکه سفر با موتورسیکلت را از کجا شروع کردید؟
سفرهای من با موتورسیکلت از جنوب ایران آغاز شد؛ یعنی استان کرمان و بعد استان هرمزگان. موتور را با قطار به بندرعباس بردم چون زمستان بود و هوا خیلی سرد بود و بعد با موتورم همه خط ساحلی هرمزگان را گشتم. حتی از جزیره قشم و جزیره هرمز نیز با موتورسیکلت خودم دیدن کردم. برای مردم هم دیدن کسی که با موتور سفر میکند خیلی جالب است و با مهربانی از آدم استقبال میکنند. بعد از آن هم سفرهایی به گرجستان، آذربایجان و ترکیه داشتم و برای مردم آنجا هم این موضوع خیلی جالب بود و حتی به من کمک هم میکردند. یادم میآید در سفرم به آذربایجان مردم کلاهکاسکت من را میگرفتند و با آن عکس یادگاری میانداختند و چون در کشورشان موتورسیکلت خیلی کم است این موضوع برایشان جذابیت داشت.
پس بازخوردهای خیلی خوبی از جانب مردم میگرفتید.
واکنش مردم خودمان خیلی جالبتر بود. یعنی آنها برایشان عجیب بود و مثلا میگفتند ما از تهران تا کرج هم جرات نداریم سوار موتور شویم اما خب من این کار را میکردم چون عاشق این سفرها بودم. طولانیترین سفر من با موتور سیکلت ۵۰۰۰ کیلومتر بود که همان سفر به آذربایجان، ترکیه و گرجستان محسوب میشد و سفرم به کرمان و هرمزگان نیز مسافتش ۲۰۰۰ کیلومتر بود. هرچند که سفر با موتور شهری سختیهای خودش را هم دارد.
قطعا سفر کردن با موتورسیکلت خطرات خاص خودش را هم دارد. کدام سفرها برایتان پرخطر بودند؟
در سفری که به جزیره هرمز داشتم، موتور را به خانه دوستم بردم تا یک روز بعد از ظهر در ساحلی بکر که سمت دیگر کوه بود، چادر بزنم. هیچکس آنجا نبود. به یک دو راهی رسیدم و من مسیر زیباتر را انتخاب کردم. بعد از کمی پیادهروی که هوا تاریک شد، یک صخره بلند پیدا کردم و چادر زدم. خیلی منظره زیبایی بود. وقتی هوا کاملا تاریک شد، آب همینطور بالا و بالاتر آمد. نزدیک ساعت ۸ شب آب به دو متری چادرم رسید. پشتم یک کوه صاف بود که نمیتوانستم از آن بالا بروم و دور تا دورم نیز آب بود. با دوستم تماس گرفتم و ماجرا را تعریف کردم و او گفت که من در خطرناکترین منطقه هرمز هستم و چون آنجا صخره دارد کسی نمیتواند با قایق دنبالم بیاید. دوستم گفت آب تا ساعت ۱۰ شب همینطور بالا میآید. خیلی ترسیده بودم و جز دعا کاری از دستم بر نمیآمد. ساعت ۹ شب دوستم و چند نفر دیگر آمدند دنبالم اما نمیتوانستند به سمت من بیایند. ساعت ۱۰ شب آب خیلی به من نزدیک شده بود و خب من فکر کردم که واقعا میمیرم اما دیگر آب بالا نیامد. شامم را که کنسرو ماهی بود خوردم اما تا نیمه شب از صدای برخورد آب با صخره میترسیدم و خوابم نمیبرد اما وقتی خیالم از پایین رفتن آب راحت شد، خوابیدم و صبح که بیدار شدم یک منظره شگفتانگیز مقابلم بود.
به خیال اینکه آب دیگر پایین آمده است، تصمیم گرفتم از مسیری که آمدهام، برگردم اما اشتباه کردم. چون وقتی من خواب بودم زمان پایین آمدن آب بود و درست وقتی که بیدار شدم، زمان بالا آمدن آب! در واقع من زمان جزر و مد آب را درست تخمین نزده بودم. لوازمم را روی سرم گرفتم و حرکت کردم اما کمی بعد آب بالا آمد و داشت خفهام میکرد. از کوه بالا رفتم و یک ساعتی روی یک سنگ کوچک و ناسور نشستم. از دور یک قایق ماهیگیری دیدم و کمک خواستم اما آنها من را ندیدند. یک ربع دیگر، قایق دوباره آمد و این بار پیدایم کردند. به من گفتند که خیلی خوششانسی که زنده ماندی.
شما در همه سفرهایتان چادر میزنید؟
بله؛ چادر میزنم. البته در داخل ایران خیلی از دنبالکنندگان صفحهام وقتی میبینند من به شهرشان آمدهام، معمولا لطف میکنند و مرا به خانه خودشان دعوت میکنند. مثلا یک سفر به خوزستان داشتم که در مدت ۲۹ شب سفرم، میهمان دوستانم بودم. خیلی وقتها هم وقتی مردم میبینند که من در خیابان چادر زدهام، لطف میکنند و مرا میهمان میکنند.
هیجانانگیزترین سفری که با موتور داشتید کدام سفر بوده؟
همان سفرم به جزیره هرمز. جزیره هرمز واقعا گیرایی زیادی داشت. مردمش خونگرم هستند و حس امنیت فوقالعادهای آنجا داشتم. از طرفی من هم جزء اولین کسانی بودم که با موتور به آنجا رفته بودم و این حس خوبی بود.
به غیر از سفر هرمز که خیلی هم خطرناک بود، سختترین سفری که داشتهاید، چگونه بوده است؟
سختترین روز سفرم، روزی بود که موتورم خراب شد؛ آن هم وقتی داشتم از آذربایجان به ایران میآمدم. آن روز وقتی به قزوین رسیدم در پمپ بنزین همه تعجب کردند که با طی کردن چنین مسیری موتورم خراب نشده است. ۲۰ کیلومتر از پمپ بنزین دور شدم که موتورم خاموش شد. حدود ۹ ساعت طول کشید تا موتور را پیاده به کرج بیاورم و بروم به خانه خواهرم. آن روز هم داستانهای عجیب زیادی داشت.
گرانیهای این روزها چقدر روی سفر کردنتان تاثیر گذاشته است؟
خیلی سخت شده است. تقریبا یک سال است که سفر خارجی نرفتهام.
پیشنهادتان برای کسانی که دوست دارند اینگونه سفرهایی را شروع کنند اما برایشان سخت است، چیست؟
اگر کسی عاشق سفر کردن است، خدا حتما او را کمک میکند. اصلا خداوند هم سفر را دوست دارد و در قرآن هم به آن اشاره کرده است. اگر کسی دوست دارد مثل من با موتور سفر کند، پیشنهادم این است که اول مسیرهای نزدیک را انتخاب کند. اگر از تجربههای کوچک شروع کنید، خیلی موفق خواهید بود. مثلا اگر در استان البرز زندگی میکنید، جاده چالوس پر از جذابیت است.
ایسنا – سهیلا صدیقی
برچسب ها :سفر، رویا ، دریا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0