کد خبر : 123095
تاریخ انتشار : یکشنبه 18 نوامبر 2018 - 9:30
-

ردی که از مواد مذاب هم جان سالم به در برد + عکس

ردی که از مواد مذاب هم جان سالم به در برد + عکس

به گزارش قائم آنلاین، معرفی و خاطره‌گویی کتاب «سرباز کوچک امام(ره)» با حضور فاطمه دوست‌کامی، نویسندۀ کتاب و مهدی طحانیان در محل اتحادیۀ جامعۀ اسلامی دانشجویان برگزار گردید. فاطمه دوست‌کامی در ابتدای این نشست گفت: «کارکردن با آزادگان ویژگی‌های خاص خودش را دارد. برای کتاب سرباز کوچک امام ۱۶۱ جلسه مصاحبه و ۳۵۰ ساعت صوت

به گزارش قائم آنلاین، معرفی و خاطره‌گویی کتاب «سرباز کوچک امام(ره)» با حضور فاطمه دوست‌کامی، نویسندۀ کتاب و مهدی طحانیان در محل اتحادیۀ جامعۀ اسلامی دانشجویان برگزار گردید.

فاطمه دوست‌کامی در ابتدای این نشست گفت: «کارکردن با آزادگان ویژگی‌های خاص خودش را دارد. برای کتاب سرباز کوچک امام ۱۶۱ جلسه مصاحبه و ۳۵۰ ساعت صوت گرفتیم که وقتی مکتوب شد، حدود هفت‌هزار صفحه شد. گاهی آقای طحانیان می‌خواندند و می‌گفتند اصلاً این‌جور نبوده و کار باب میل ایشان نمی‌شد. از جلسه ۳۰ به بعد مسئولین مربوطه گفتند دیگر فرصت نیست و باید کار زودتر جمع شود. سختی‌های کار زیاد بود؛ اما چیزی که سختی‌ها را قابل تحمل می‌کرد، یکی صبوری آقای طحانیان بود و دیگری تازگی و ناب‌بودن خاطرات ایشان بود.»

نویسندۀ کتاب «سرباز کوچک امام» افزود: «جدای این، تحقیقات میدانی هم داشتیم. مثلاً آقای طحانیان در یکی از اردوگاه‌ها رابط چهار خواهر آزاده‌ای بودند که در اردوگاه بودند. چون ایشان به لحاظ سن و سال کوچک بودند و ذکاوت بالایی هم داشتند، توانسته بودند این کار را انجام دهند. گاهی افراد در گفتن خاطراتشان برای جلوگیری از خودستایی بعضی چیزها را نمی‌گویند؛ در نتیجه خودسانسوری رقم می‌خورد. لذا باید برخی مسائل را از زبان دیگران بشنویم. برای رفتن نزد برخی از این دوستان مثل خانم آزاد یا خانم بهرامی و… یک سال طول کشید تا موفق به دیدار با آن‌ها شوم.»

دوست‌کامی در ادامه در پاسخ به این سؤال که جذاب‌ترین بخش خاطرات برایش کدام قسمت بوده است گفت: «وقتی خاطرات را می‌شنوی و با شخصیت همراه می‌شوی، کلیت همراهی با خاطرات است که برای شما جذاب می‌شود. با هوشی که آقای طحانیان داشتند و نظری که خداوند به ایشان داشت، اصلاً در شرایط سخت دوران اسارت دچار استیصال نمی‌شدند. حتی ایشان را شش‌ساله معرفی می‌کردند و می‌گفتند خمینی چون سرباز ندارد، از مهدکودک این بچه را دزدیده‌اند و به جبهه آورده‌اند. یا پاسخ دندان‌شکن ایشان به عدنان خیرالله، وزیر جنگ صدام که موجب رسوایی او در مقابل تمام فرماندهان جنگی می‌شود خواندنی است. اگرچه تمام خاطرات از جذابیتی برخوردارند که خوانندگان با داستان همراه می‌شوند.»

مهدی طحانیان در ادامۀ برنامه گفت: «وقتی برای گفتن خاطرات جنگ یاد آن حادثۀ عظیم می‌افتم، می‌بینم با بوستانی بزرگ و گل‌های بسیار زیبا و متنوعی طرف هستم که تنها چند گل از آن‌ها را می‌توانم بچینم و تقدیم کنم. همه تلاششان این بود که در دوران اسارات شرایط را به‌گونه‌ای رقم بزنند که فقط شاهد ذلت و خواری ما باشند. اما موفق نمی‌شدند. وقتی می‌گویند مهماتی که صدام در یک سال جنگ علیه ما استفاده کرد به اندازۀ جنگ جهانی دوم بوده است، متوجه ابعاد عظیم این جنگ و دشمنی‌ها می‌شویم. اما چگونه توانستیم پیروز شویم؟ اسلام به ما این قدرت‌ها را داد. اسلام به جوان‌های ما جسارت و شهادت‌طلبی داد. این پیروزی‌ها ثمرۀ این اسلام بود.»

این آزادۀ دوران دفاع مقدس در ادامه عنوان کرد: «اما امروز متأسفانه می‌بینیم که خیلی از جوان‌ها غافل‌اند. خیلی بد است که شعار می‌دهند جمهوری ایرانی. نمی‌دانند با جمهوری ایرانی حتی یک لحظه هم در مقابل این هجمه‌ها نمی‌توانید دفاع کنید. دین و ایمان است که انگیزۀ شهادت می‌دهد چون نهایت کار انتخاب میان دو حسن (اهدی الحسنیین) است. این است که هر توطئه‌ای علیه ما می‌کنند، محکوم به شکست است. دشمنان امروز دارند با تمام قوا علیه ولایت فقیه و … عمل می‌کنند و یک سراب دارند ترسیم می‌کنند. این همه رسانه‌های ماهواره‌ای به زبان فارسی و با بهترین کیفیت می‌خواهند زرق و برق دنیا را در دل جوان‌های ما القا کنند. باید این عرصه را از دشمن بگیریم.»

طحانیان سپس گفت: «باارزش‌ترین و نفیس‌ترین دستاوردهایمان در دوران دفاع مقدس را باید به جوانانمان بفهمانیم تا بدانند اگر عزت و شرف می‌خواهیم و دلمان برای فرزندانمان می‌سوزد، باید به اسلام عزیز چنگ بزنیم. در سایۀ این اسلام می‌توانیم پشت هر دشمنی را به خاک بمالیم. به برکت تفکر ازخودگذشتگی، جوانان ما تمام سختی‌ها را تحمل کردند. اگر این تفکر را داشته باشیم، حتی اگر اسیر دشمن باشیم، پیروز جنگ ما هستیم. در دوران اسارت بدترین نیروهای صدام به ما می‌گفتند شما مافوق انسان هستید و ما اسیر شما هستیم. این‌ها را من تجربه کردم. شما زبانتان گویاتر است. این‌ها را به جامعه منتقل کنید که در پناه اسلام می‌توانیم به همۀ خواسته‌هایمان برسیم. اگر با انگیزه و روحیه‌ای که در دفاع مقدس داشتیم امروز هم ظاهر بشویم، دیگر دشمن طمع نمی‌کند که ما را تحریم کند و برای ما بازی‌های مختلف از جمله گزینه‌های روی میز دربیاورد.»

این رزمندۀ دوران دفاع مقدس در ادامه در پاسخ به سؤال یکی از حضار دربارۀ بخشی از کتاب درخصوص نقشۀ به‌شهادت‌رساندن خود نیز گفت: «عراقی ها طمع این را داشتند که ما را به خط مقدمشان ببرند و به سربازانشان نشان دهند که سربازان خمینی همگی همین طور کم سن هستند و خمینی نیرویی ندارد. هزاران بلا بر سر ما آوردند. من را خیلی تهدید می‌کردند که اگر این بار دست از پا خطا کنی، چنین می‌کنیم و چنان. یک بار دست و پای من رابستند و به کنار کاتیوشا بردند. کاتیوشا شروع به شلیک کرد و از همان ابتدا صدای زیاد و حجم آتش زیاد آن باعث شد زمین زیر پای من بلرزد؛ کاتیوشایی که از دور هم سربازان گوششان را می‌گیرند؛ از بس صدای آن زیاد است. گویی من را در مواد مذاب گذاشته بودند و دائم بر سرم می‌کوبیدند. اما بالاخره گلوله‌ها تمام شد و باز هم زنده ماندیم.»

وی افزود: «جاهای مختلفی مرا می‌بردند. مترجمی که همراه من بود، مدام می‌گفت اینجا دیگر نمی‌توانی از آن حرف‌ها بزنی. هرچه گفتند، بگو چشم و صحبت اضافی نکن. در اتاقی رفتیم که تمام فرماندهان عراقی از جمله عدنان خیرالله در آن اتاق در پشت یک میز بزرگ نشسته بودند. عدنان خیرالله تا من را دید، شروع به خندیدن کرد و به سمت من آمد. به تدریج بقیۀ فرماندهان هم شروع به خنده کردند. به قدری گلی و خاکی شده بودم که من را بردند برای شست‌وشو و حتی حین شست‌وشو از فرط تشنگی آب‌هایی را که بر سرم می‌ریختند می‌خوردم.»

طحانیان اضافه کرد: «بعد من را برگرداندند و از من پرسید که چند سال داری؟ گفتم ۱۳ سال. گفت تو شش سال هم نداری. گفت تو با این سن کم نترسیدی به جنگ با عراق به این عظمت آمده‌ای و شروع کرد به گفتن از عظمت عراق. اما ما به برکت اسلام روحیۀ عجیبی داشتیم و همین روحیه باعث می‌شد هیچ چیزی از دشمن، ما را تحت تأثیر قرار ندهد. لذا در پاسخ به او گفتم اینجا که میدان کشتی نیست. میدان جنگ است. ما چون کوچک هستیم، شما نمی‌توانید ما را بزنید؛ اما شما چون درشت هستید، ما راحت شما را هدف گلوله قرار می‌دهیم. تمام فرماندهان خجالت‌زده شدند و نمی‌خواستند به روی خودشان بیاورند. در همین حال مترجم دست مرا کشید و گفت دیگر تو را می‌کشند با این حرفی که زدی. اما آن روحیه باعث می‌شد که از خوشحالی اصلاً به این مسائل توجه نکنم و بسیار خوشحال بودم که توانستم این حرف‌ها را بزنم.»

وی ادامه داد: «اگر دنیا را هم به ما می‌دادند، ما حاضر نبودیم حتی یک کلام بگوییم که دشمن را شاد کند. ما دوست داریم وقتی این خاطرات و حقایق را می‌شنوید، به مکتب اسلام‌آفرین بگویید که می‌تواند چنین عظمتی بیافریند. خطبۀ متقین نهج‌البلاغه را بخوانید. با یکی از صفاتی که علی(ع) در این خطبه می‌فرمایند، می‌توان شگفتی‌های زیادی را رقم زد.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

هجده − دو =