کد خبر : 128260
تاریخ انتشار : سه‌شنبه 11 دسامبر 2018 - 8:45
-

حس و حال یک کارتن خواب در سوز سرمای زمستان

حس و حال یک کارتن خواب در سوز سرمای زمستان

به گزارش قائم آنلاین، گوشه پتویی که زیرش مچاله شده بودم و وقتی بالا زدم سوز سرما را تا بن دندان احساس کردم، نیمه شب بود و خیابان ها خلوت بود و توی اون نم نم بارون هر از گاهی خودرویی با سرعت رد می شد و آرامش شب رو در هم می شکست و

به گزارش قائم آنلاین، گوشه پتویی که زیرش مچاله شده بودم و وقتی بالا زدم سوز سرما را تا بن دندان احساس کردم، نیمه شب بود و خیابان ها خلوت بود و توی اون نم نم بارون هر از گاهی خودرویی با سرعت رد می شد و آرامش شب رو در هم می شکست و بعد از رفتنش دوباره سکوتی غریب فضای خیابان را پر می کرد.

یادمه قبل تر ها عاشق بارون بودم و موقعی که بارون می بارید از پشت پنجره به تماشای باران می نشستم و با نوشیدن فنجانی چای داغ از بارش باران لذتی چند برابر می بردم؛خلاصه اینکه بارون همیشه اتفاق شیرین و جذابی است که در هزار توی خاطرات من نقش بسته و فرامش شدنی نیست.

دوباره پتو رو رو سرم کشیدم و مچاله تر از دفعه قبلی چشمامو بستم و سعی کردم از بارش باران و سکوت خیابان لذت ببرم اما سوز سرما نمی گذاشت که این گونه شود؛ خیلی دوست داشتم بلند می شدم و چند تا لحاف گرم رو خودم می کشیدم و یا کنار شومینه دراز می کشیدم و توی یه جای گرم و نرم چشمامو رو هم می گذاشتم و یه دل سیر می خوابیدم.

افسوس که همه این ها رویایی بیش نبود و خیلی وقت بود که دیگه خواب راحتی به چشمام نیامده بود و لذت نوشیدن یک چای داغ رو نچشیده بودم.

نمی تونم کسی رو سرزنش کنم چرا که خود کرده را تدبیر چیست، چرا که زندگی خوبی داشتم و خدم ندانسته آتش به زندگیم زدم و همه اون رویاهام رو تبدیل به کابوسی بغرنج کردم؛ کابوسی که انگار تمام شدنی نیست و لحظه لحظه با من همراه است.

کبریت این آتیش خانمانسوز موقعی زده شد که برای اولین بار یکی از دوستان نزدیکم که یه جورای با هم ندار بودیم درست توی همان روزهایی که پر از غرور و سرمست از خوشی های زندگی بودم به من مواد مخدر تعارف کرد و من هم ندانسته قبول کردم و بعد از آن روز به روز این آتش نامبارک شعله ور تر شد و دست آخر همه زندگیم رو به خاکستر تبدیل کرد.

حالا مدتهاست که کارتن خواب شده ام و زیر پل ها و گوشه خیابون ها می خوابم و همه زندگی من چند تکه لباس پاره پوره کثیف و یه پتوی کهنه است که با هاش سرمای زمستان رو سر می کنم .

از من که گذشت ولی دوست دارم همه دنیا صدای شکستن غرور منو بشنوند و بدبختی منو ببینند و باور کنند که نباید فریب مار خوش خط و خال اعتیاد را خورد چرا که پایانی جز تباهی وبدبختی و کارتن خوابی ندارد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

3 × چهار =