کد خبر : 128801
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 13 دسامبر 2018 - 9:40
-

وقتی «آقازاده» خودش را پنهان کرد!

وقتی «آقازاده» خودش را پنهان کرد!

به گزارش قائم آنلاین، حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی نوشت: تابستان سال ۱۳۶۷ در یکی از ارگانها مشغول به کار بودم. رئیس واحد ما، یک آخوندزاده به تمام معنا آقازاده بود! یکی از روزها، یکی از نیروها که کلی هم سابقه جبهه داشت، وارد اتاق شد و برگه تسویه حسابش را

به گزارش قائم آنلاین، حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی نوشت:

تابستان سال ۱۳۶۷ در یکی از ارگانها مشغول به کار بودم. رئیس واحد ما، یک آخوندزاده به تمام معنا آقازاده بود!

یکی از روزها، یکی از نیروها که کلی هم سابقه جبهه داشت، وارد اتاق شد و برگه تسویه حسابش را گذاشت روی میز.
آقای رئیس نگاهی به برگه انداخت و با تکبر گفت:
– امرتون؟
طرف گفت: من درخواست انتقال از این جا به پادگان ولی عصر (عج) داده ام. این هم برگه تسویه حسابم است که همه واحدها امضا کردند و فقط مانده امضای شما.

برگه را برداشت، چشمانش را ریز کرد، همه امضاها را از نظر گذراند، آن را انداخت روی میز و گفت:
– شما تشریف ببرید، ان شاءالله شش ماه دیگه بیایید تا امضا کنم.
طرف با تعجب گفت:
– ببخشید برادر، من هیچ بدهی به این جا ندارم. اصلا در این چند سال با واحد شما کاری نداشتم. برای چی بروم شش ماه دیگه بیام؟ من باید شش ماه علاف بمانم. زندگی ام به هم می ریزد.

آقای رئیس درحالی که می رفت پشت کمدهای فلزی استراحت کند، گفت:
– باید بررسی شود. این جا که الکی نیست.
طرف، ناامید برگه را برداشت و از اتاق خارج شد.
رفتم سراغ رئیس و بهش گفتم:
– ببخشید برادر، من پرونده ایشان را نگاه کردم، نه بدهی دارد و نه هیچ مشکل دیگه. برای چی باید برود شش ماه دیگه برای امضای برگه بیاید؟
که گفت:
– اگر الان امضا کنیم، پررو می شوند. آن وقت روی واحد ما حساب نمی کنند. بگذار برود شش ماه دیگه بیاید تا بفهمد ما هم برای خودمان کسی هستیم!

به بهانه دستشویی رفتن، از اتاق خارج شدم. آن برادر را در راهرو پیدا کردم. برگه را از دستش گرفتم و چون در مواقع ضروری به جای آقای رئیس حق امضا داشتم، گفتم:
– ببین، من برگه ات را امضا می کنم، فقط خداوکیلی به گوش او نرسد. این طوری هم برای من بد می شود، هم باید بروی شش ماه دیگه بیایی برگه ات را بگیری.

دو سه سال پیش که تکفیریها به شهر داریا در سوریه حمله کردند، ایشان در مصاحبه با خبرگزاری ها ژست گرفت و گفت:
– اگر تکفیریها به حرم حضرت سکینه (س) نزدیک شوند و آن جا را تهدید کنند، من شخصا اسلحه به دست می گیرم و برای دفاع می روم سوریه!

تکفیریها شهر داریا را اشغال کرده و مرقد حضرت سکینه (س) را هم منهدم کردند.
او که در ۸ سال دفاع مقدس، یک بار هم اسلحه به دست نگرفته و جبهه نرفته بود، خودش را آفتابی نکرد تا کسی نپرسد چرا نمی روی از مراقد اهل بیت (ع) دفاع کنی؟!

امروز آن آقای رئیس، آن قدر متشرع است و در تلویزیون از تاریخ اسلام و حق الناس و … سخن می گوید که من به دین داری خود شک می کنم!

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سیزده − 7 =