موضوع اعتیاد او را تحمل می کردم اما نمی توانستم زن دیگری را در زندگی خودم بپذیرم به همین دلیل اختلافات ما با مشاجره و قهر آغاز شد و در نهایت پس از شش سال زندگی با سیروس مهر طلاق در حالی بر شناسنامه ام خودنمایی کرد که به همراه پسر چهار ساله ام راهی منزل پدرم شدم. یک سال بعد از این ماجرا بود که باز هم حرف های پدرم درباره آشنایی های خیابانی را نادیده گرفتم و با «ایوب» ارتباط برقرار کردم.
او جوانی ۲۶ ساله بود که در یک کافه سنتی کار می کرد. خلاصه مدتی بعد از این ارتباط های خیابانی، او در حالی با وجود مخالفت های هر دو خانواده از من خواستگاری کرد که شرط گذاشت من به تنهایی وارد زندگی اش شوم! به همین دلیل پسرم را به مادرم سپردم و با «ایوب» ازدواج کردم.
هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترکمان نگذشته بود که فهمیدم او نیز به مصرف شیشه اعتیاد دارد، وقتی به همسرم اعتراض کردم ناگهان تیغه چاقویش بر بازویم فرود آمد و مرا وادار به سکوت
کرد.
به دلیل ترس از سرزنش پدر و مادرم این موضوع را پنهان کردم تا این که شش ماه بعد همسرم از کافه اخراج شد و با خودروی پدرش مسافرکشی می کرد در این میان با جوان دیگری که او نیز معتاد بود آشنا شد و بدین ترتیب رفت و آمد خانوادگی ما شکل گرفت ولی زمانی فهمیدم که دوست سابقه دار همسرم یک سارق حرفه ای است که دیگر دیر شده بود. آن شب من و همسرم سوار بر خودرویی بودیم که دوست شوهرم در اختیار ما گذاشته بود.
زمانی به خود آمدم که خودروی گشت پلیس آژیرکشان ما را تعقیب می کرد. همسرم برای فرار از چنگ پلیس به سوی جاده قدیم قوچان پیچید ولی با شلیک چندین گلوله به ناچار متوقف شد و ماموران بعد از دستگیری اعضای دیگر باند، مقدار زیادی لوازم سرقتی نیز کشف کردند.
حالا هم مانده ام و گذشته تلخ و آینده ای تاریک…
شایان ذکر است اعضای این باند سرقت با دستور سرهنگ توفیق حاجی زاده (رئیس کلانتری الهیه) به مراجع قضایی معرفی شدند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0