کد خبر : 131849
تاریخ انتشار : دوشنبه 31 دسامبر 2018 - 8:20
-

حسن طهرانی مقدم یکی از اعجوبه‌های خط تولید آسید علی آقای لواسانی بود

حسن طهرانی مقدم یکی از اعجوبه‌های خط تولید آسید علی آقای لواسانی بود

به گزارش قائم آنلاین، شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند. «دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی

به گزارش قائم آنلاین، شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند.

«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزو‌های دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

داستان سوم

حاج حسن فقط یکی از محصولات اعجوبه‌ی خط تولیدی بود که آسید علی آقای لواسانی توی مسجد زینب کبری (س) راه انداخته بود. خط تولیدی که بچه‌های رنگ به رنگ کوچه‌ی آمیزمحمود وزیر را می‌گرفت و جوانان یک رنگ انقلابی و مذهبی بیرون می‌داد.

سال‌های ۵۱ تا انقلاب که سال‌های رونق مسجد و نوجوانی حسن روی هم افتاده بود همه جور آدمی توی مسجد رفت و آمد می‌کرد. ولی تخصص آسید علی آقا جذب بچه‌ها و جوان‌ها بود. سلسله مراتبی درست کرده بود که هر گروه سنی، معلم غیر مستقیم گروه سنی پایین ترش باشد. برای هر سنی کار و برنامه‌های توی مسجد بود و برای همین درب مسجد تمام روز به رویشان باز بود.

به تلافی تمام سال‌های قبلش که در مسجد کوچک کوچه «آمیز محمود وزیر» – واقع در محله‌ی سرچشمه‌ی تهران- حتی وقت‌های نماز هم باز نمی‌شد. متروکه بود و قبل از سال ۵۱ تمام فعالیتش میزبانی برای نماز صبح هول هولکی سوپور محله بود. آن روز‌ها که مادر و محمد آستین بالا زده بودند که مسجد کوچه شان را آباد کنند، حسن و علی هنوز بچه بودند و جلوی مسجد جای خوبی برای گل کوچک بازی کردن و مسابقه دادن با تیم‌های محله‌های دیگر بود. آن روز‌ها که مادر و محمد می‌رفتند درب خانه‌ها و قول کمک می‌گرفتند برای مسجد، هنوز همه «حسن» را به اسم «سیامک» می‌شناختند! پسر ریزنقشی که مو‌های فرفری داشت و کاپیتان تیم یاس بود و فوتبال خوب و اخلاقش او را بین بچه‌های کوچه محبوب کرده بود. آن روز‌ها که اهالی محل جمع شده بودند و یکی گچ کاری می‌کرد و یکی کاشی کاری و یک فرش می‌شست و مادر و زن‌های محل چادر و پرده می‌دوختند، سیامک و علی پول توجیبی بچه‌ها را جمع کرده بودند و همراه پول خودشان به محمد داده بودند که مسجد زودتر رونق بگیرد.

ولی مسجد به این چیز‌ها آباد نشد. رونق مسجد از روزی بود که آسید علی، پسر کوچک آیت الله لواسانی بزرگ قبول کرده بود خودش را وقف آن مسجد کوچک توی کوچه بکند. از همان موقع‌ها بود که کم کم بقال و چقّال محل مسجدی شدند و بچه‌های محله‌ای که دزد و خلافکار کم نداشت، توی چند سال شدند جوان‌های انقلابی صاحب فکر و ایدئولوژی. بچه‌ها از وسط فوتبالی که جلوی مسجد بازی می‌کردند کشیده می‌شدند توی گروه سرود. برای بهتر خواندن شعر‌های معنی داری که باید تمرین می‌کردند متوسل می‌شدند به بچه‌های بزرگتر مسجدی و از طریق آن‌ها هدایت می‌شدند سمت کلاس آسید علی آقا. با شنیدن نکته‌های سیاسی مخفی لای احکام نجسی و پاکی و آب قلیل می‌رفتند پی پخش اعلامیه‌های آقا توی مدرسه و خیابان و از آنجا هم می‌افتادند توی خط تظاهرات…

درست مثل خط تولید بود و حاج حسن یکی از اعجوبه‌هایی بود که از همین خط تولید بیرون آمده بود.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سیزده − 8 =