اقدام پلید در شرکت مرد پولدار مشهدی
به گزارش قائم آنلاین، یکی از دختران فریب خورده گفت: ساکن حاشیه شهر بودیم و از نظر مالی وضعیت مناسبی نداشتیم. از طریق یک آگهی که روی یکی از دیوارها نصب شده بود با صاحب یک شرکت آشنا شدم که دنبال منشی دختر بود. بعد از کمی صحبت، کارم را به عنوان منشی در شرکت
به گزارش قائم آنلاین، یکی از دختران فریب خورده گفت: ساکن حاشیه شهر بودیم و از نظر مالی وضعیت مناسبی نداشتیم. از طریق یک آگهی که روی یکی از دیوارها نصب شده بود با صاحب یک شرکت آشنا شدم که دنبال منشی دختر بود. بعد از کمی صحبت، کارم را به عنوان منشی در شرکت آغاز کردم.
مدتی از این ماجرا گذشت تا این که صاحب شرکت کمکم با ترفندهای خاصی به من نزدیک شد و پیشنهاد دوستی برای ازدواج داد. مرد حقه باز به من گفت که همسرش را طلاق داده است، برای همین دنبال شریک زندگی و دختری نجیب می گردد. با شنیدن این جملات شوکه شدم اما ته دلم خیلی خوشحال بودم چرا که بعد از مدت ها می توانستم از فقر و بدبختی خلاص شوم و حتی کمکی برای خانواده ام باشم. پیشنهاد وسوسه انگیزش را قبول کردم و قرار شد مدتی به صورت صیغه موقت با هم محرم شویم تا شرایط ازدواج مان فراهم شود.
من خوش خیال و زودباور که در پوست خودم نمی گنجیدم موضوع را با مادرم در میان گذاشتم. او هم با دیدن وضعیت مالی اش خوشحال شد. مرد فریبکار و به اصطلاح همسر صیغه ای ام مدتی از من سوء استفاده کرد، هر بار که به او می گفتم صیغه را محضری کنیم بهانه می آورد و از انجام این کار طفره می رفت. این تاخیر انداختن ازدواج مان ادامه پیدا کرد تا این که از طریق یکی از کارمندان شرکت متوجه یک راز دردآور شدم.
مرد حقه باز برخلاف گفته هایش زنش را طلاق نداده بود و در واقع همسرش به خاطر هوس رانی هایش او را ترک کرده و به خارج از کشور رفته بود تا تکلیف شان مشخص شود. بعد از روشن شدن ماجرا وقتی با مرد هوس ران موضوع را در میان گذاشتم او خیلی عصبانی شد و به شدت مرا کتک زد، بعد از آن هم مرا جلوی در خانه مان رها کرد.
از شدت ساده لوحی ام حالم بد شد تا این که روزی در نبود مرد حیله گر به شرکت رفتم تا از دیگر حقایق پشت پرده اش باخبر شوم. بعد از آن متوجه شدم قبل از من دخترهای زیادی به عنوان منشی از همین طریق و به بهانه ازدواج مدتی مورد سوء استفاده صاحب شرکت قرار گرفته و از ترس آبروریزی و برخورد خانواده شان دم نزده بودند.
بعد از برداشته شدن نقاب از چهره صاحب شرکت، زمانی که به آدرس محل سکونتش رفتم تا برای آخرین بار با او اتمام حجت کنم دیدم مثل پیشنهاد ازدواجش آدرس خانه اش نیز دروغ و اشتباه است و کسی هم از او خبر نداشت. بعد از این ماجرا تصمیم گرفتم برای اعاده حیثیت از این مار خوش خط و خال شکایت کنم تا قانون او را به سزای اعمال مجرمانه اش برساند
برچسب ها :حقه بازی،سناریو،ازدواج
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0