وی ادامه داد: به مقصد رفتیم و بارگیری شد، استراحت کردیم و صبح زود حدود ساعت پنج یا پنج و نیم بود که به سمت تهران پرواز کردیم.
مهدوی خاطر نشان کرد: موقع فرود همه چیز عادی بود و نرمال نشستیم، طبق دستور العمل های نرمال فرودگاه را دیدم و نشستیم.
وی ادامه داد: یک لحظه دیدیم آخر باند است و سرعت زیاد بود و یک لحظه قبل از برخود دیگر هیچ چیزی یادم نیست، دیگر هیچ چیزی نفهمیدم تا دیدم که دود همه جا را گرفته، یک نفر با لباس سفید زیر من افتاده بود و یک نفر با لباس مشکی روی من افتاده بود.
این مهندس پرواز عنوان کرد: بین دو نفر گیر افتاده بودم و دیدم آتش به من نزدیک می شود و آهن بین لباس هایم گیر کرده بود و همان لحظه دیدم جوانی آنجا ایستاده و داد زدم، کمک! نمی دانم صدای من شنیده می شد یا نه؟ اینکه چگونه صدای مرا شنید از امدادهای الهی بوده.
وی همچنین بیان کرد: لحظه آخر حادثه که متوجه شده بودم دیگر امکان عکس العملی نداشتیم، خیلی ناگهانی پیشرفت، زنده ماندن من یک معجزه است و احساس مرگ به من دست داد و مانند فیلم ها به فکر کار انجام نشده ای هستم که به خاطر آن زنده ماندم.
مهدوی تاکید کرد: ما هم وارد این راه شدیم که به ملت ایران خدمت کنیم و هر وقت لازم شد، جان خود را فدا کنیم و نیاز به تقدیر و تشکر نداریم و عاشقانه کار می کنیم، عاشقانه خدمت می کنیم و عاشقانه هم می میریم.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0