کد خبر : 137532
تاریخ انتشار : شنبه 26 ژانویه 2019 - 16:40
-

حماسه ۶ بهمن؛ حرکت ماندگار مردم آمل در تاریخ انقلاب

حماسه ۶ بهمن؛ حرکت ماندگار مردم آمل در تاریخ انقلاب

به گزارش قائم آنلاین،  لحظه به لحظه نظام جمهوری اسلامی‌ پر شده از حماسه‌های ماندگاری که با رحمت خدا و حضور پرشور مردم در تاریخ این انقلاب جاودانه شده است. یکی از این واقعه‌ها حماسه ششم بهمن سال ۱۳۶۰ است، حماسه‌ای از جنس نبرد حق علیه باطل که آنچنان ضربه‌ای بر پیکر بی جان اتحادیه

به گزارش قائم آنلاین،  لحظه به لحظه نظام جمهوری اسلامی‌ پر شده از حماسه‌های ماندگاری که با رحمت خدا و حضور پرشور مردم در تاریخ این انقلاب جاودانه شده است.

یکی از این واقعه‌ها حماسه ششم بهمن سال ۱۳۶۰ است، حماسه‌ای از جنس نبرد حق علیه باطل که آنچنان ضربه‌ای بر پیکر بی جان اتحادیه کمونیست‌ها وارد آورد که علاوه بر اینکه آن را متلاشی نمود آمل را به عنوان شهر هزار سنگر در تاریخ انقلاب اسلامی‌ جاودانه ساخت.

در واکاوی اینکه چرا این افراد آمل را انتخاب کردند اینگونه می‌توان پاسخ گرفت که آمل به عنوان یک شاهراه ارتباطی به پایتخت و دیگر استان‌ها به شمار می‌آمد و کمونیست‌ها با این نگاه که اگر آمل را تسخیر کنیم می‌توانیم به راحتی به پایتخت حمله و دیگر شهرهای مجاور را نیز از آن خود کنیم پا به عرصه گذاشتند.

اسماعیل سیاحی از نخستین بنیانگذاران سپاه ناحیه آمل در سال ۵۸ است و در زمان حادثه ششم بهمن که از ابتدا تا انتها در این عملیات حضور موثر داشت، در این خصوص می‌گوید «در سال ۵۸ که انقلاب شد، می‌توان آن را یک معجزه نامید، امام لشکری نداشت. استبداد شاه در آن زمان بی نهایت بود و ساواک بر مردم ظلم می‌کرد. مردم به این حرف که در هرخانه دیوار دارد و دیوارش موش دارد و موش هم گوش دارد اعتقاد داشتند و این نشات گرفته از ظلم و فشار ساواک بود و کسی جرات حرف زدن نداشت.

وی معتقد بود که قبل از انقلاب دنیا به شرق و غرب خلاصه می‌شد، شوروی و آمریکا که بر دنیا سلطنت می‌کردند که در این بین انقلاب ظهور کرد و ادامه می‌دهد «در این بین غرب تصمیم گرفت که این انقلاب را به جای درس تبدیل به عبرت برای دیگر کشورها کند و این یک تصمیم و توافق جهانی بین شوروی و آمریکا بود که می‌توان به جریان کردستان و نفاق و سربداران و وقوع جنگ اشاره کرد که فشار غرب و شرق به جمهوری اسلامی‌ برای نابود کردن آن بود.

شرایط سیاسی کشور

سردار سیاحی ادامه می‌دهد« در این فضا حضرت امام به صحنه وارد شد و تمام معادلات آنها را به هم ریخت و این امر در زمانی اتفاق افتاد که نیروهای امام همگی جوان بودند اما انقلابی و عاشق امام و خط و مشی او گرچه این تازه کاری به همراه خود کارنابلدی را در بعضی موضوعات نیز با خود به همراه داشت اینکه برخی از طرف غرب تحت عنوان نفوذی عمل می‌کردند. در این شرایط کشور، دشمن با یک حساب و کتاب دقیق به این جمع بندی رسید که می‌توانند در همان سال ۶۰ و کمتر از چندماه انقلاب را نابود کنند اما هرچه می‌گذشت نقشه‌های آنها خنثی می‌شد؛ نخست دولت موقت جای خودش را به حکومت داد و مجلس شورای اسلامی‌ و مجلس خبرگان شکل گرفت که آنجا انگار به این نتیجه رسیدند که این آخوندها در کارشان جدی هستند»

وی عنوان کرد: در آن بازه زمانی با وقوع جنگ صدام هم در مصاحبه ای عنوان کرده بود که خیلی زود در تهران با خبرنگاران مصاحبه می‌کند که این نشات گرفته از شرایط سیاسی کشور بود و پس از شهادت شهید بهشتی در ۷ تیر و ترور مقام معظم رهبری و شهیدرجایی جریانات سیاسی کشور کمی‌پیچیده شد.

این فرمانده جبهه و جنگ معتقد بود که برای کمونیست‌ها ماندن در جنگل هیچگاه اصل نبود و آنها به دنبال این نبودند که در جنگل بمانند و مقربزنند و ادامه می‌دهد «وقتی دیدند در آمل مکان مناسبی وجود ندارند در جنگل ماندند اما نکته مهم‌تر این است که آنها فکر می‌کردند انقلاب و نظام در چندماه برچیده می‌شود و پیش خود می‌گفتند حالا که در این نظام جایگاهی نداریم در نظام بعدی به دنبال جایگاهی باشیم که حمله و تسخیر آمل و پس از آن دیگر شهرها موجب خواهدشد تا در نظام بعدی جایگاهی برای خود داشته باشند و باور داشتند کار جمهوری تمام است اما یک اشتباه استراتژیک آنها این بود که اخبار را سانسور شده و از یک مسیر خاص می‌شنیدند و فکر می‌کردند مردم ناراضی هستند.

نکته بسیار مهم در این بین این است که کمونیست‌ها هیچگاه به این مهم دقت نکردند که آمل تنها شهری در کشور بود که قبل از اینکه نظام دیکتاتوری شاه برچیده شود آنها آمل را از دست نظامیان و ساواک آزاد کردند؛ سردار سیاحی در این خصوص می‌گوید« به جرات می‌توان گفت که مردم آمل هیچگاه در هیچ بازه زمانی نسبت به مسائل کشور و سیاسیت بی‌توجه نبودند و همیشه سراغ حق را گرفتند»

وی در خصوص حماسه ششم بهمن اینگونه ادامه می‌دهد «در تابستان سال ۶۰ از بندرترکمن به آمل برگشتم و سردار شعبانی فرمانده سپاه آمل بود و در آن زمان جانشین فرمانده و فرمانده عملیات بودم. در دهه سوم مهر خبرهایی رسید که عده‌ای در جنگل مسلح هستند. در آن زمان ما ذهنمان درگیر جنگ بود و ترور نیز در آمل وجود داشت و خانه‌های تیمی‌ کشف می‌کردیم و تحلیل نظامی‌مان هم این نبود که عده‌ای در جنگل باشند و غافل کامل بودیم و خبری نداشتیم. نخستین بار برادر محمد رنجبر این افراد را دید و در جنگل آنها را رصد کرد و خبر را آورد»

طبق برآورد اولیه آنها تعداد کمونیست‌ها باید ۲۰ نفر باشند چون حضور بیش از این تعداد برای دراز مدت در جنگل‌های شمال کشور عقلانی نیست، سردار سیاحی در این خصوص می‌گوید «پنجشنبه ۱۸ آبان شد. هماهنگ کردیم تا از شهرهای دیگر پاسداران به آمل بیایند تا به جنگل برویم و به آنها حمله کنیم. به آنجا که رسیدیم درگیری ایجاد شد و چند شهید دادیم و در نهایت دستور عقب نشینی دادند که از این تاریخ به اصل قصه پی بردیم که موضوع فرای چیزی است که فکر می‌کردیم.

وی افزود: ۲۲ آبان با ۴۰ نیرو به آنجا رفتیم و حمله کردیم که ۱۱ شهید دادیم و برگشتیم. پس از این تاریخ قصه عوض شد. در آن زمان فرمانده کل سپاه اقای محسن رضایی به آمل آمدند و ۲ دستور دادند نخست قرارگاه عملیاتی حضرت ابوالفضل برای کل جنگل‌های شمال کشور تشکیل شود و دیگری اینکه به جنگل حمله نکنیم. بچه‌های زبده و نترس را دورهم جمع کردیم و رزم در جنگل به آنها اموزش دادیم و تصمیم گرفته شد که دور آنها هم محاصره شود و ورودی جنگل پایگاه بزنیم.

پس از تمامی‌این اتفاقات ۳ پایگاه در جنگل احداث شد و در جاده هراز گشت مخفی و علنی برقرار شد اما مهم ترین نکته را در این بین سردار سیاحی عنوان می‌کند«تا قبل از ۲۲ آبان مردم با این افراد همکاری می‌کردند که نشات گرفته از دلسوزی بود اما از بعد ۲۲ ابان وقتی ۱۱ شهید دادیم و مردم فهمیدند که این افراد کمونیست هستند و برای مبارزه با امام و انقلاب آمدند دیگر ورق برگشت و همکاری سازمانی‌ها به اتمام رسید»

وی می‌گوید«پس از این اقدامات منتظر ماندیم تا جنگل لخت شود، زمستان بیاید و همه جا سفید شود تا راحت‌تر بتوانیم ردپای انها را بزنیم. اول بهمن برف زیادی بارید و قرارگاه حضرت ابولفضل که مسول این ماموریت بود به جنگل حمله کرد و دقیقا همان زمان کمونیست‌ها از غرب جنگل به شرق جنگل آمدند و این در حالیست که آنها نیت ورود به شهر داشتند. صبح ۵ بهمن آنها وارد آمل شدند و یک شب را در آمل خوابیدند و در زمان ورود آنها به شهر، ما در جنگل دنبال آنها می‌گشتیم»

کمونیست‌ها در اسپه کلا مستقر شدند و خواستند نقشه‌های خود را عملی کنند، به بسیج و سپاه و فرمانداری حمله کردند و چند تیر زدند ولی جایی را تصرف نکردند، سردار در این خصوص ادامه می‌دهد« از فرمانده کمونیست‌ها پرسیدم که چرا شما به زندن حمله نکردید تا آنها را با خودتان یار کنید و دیگری اینکه باید سپاه را می‌گرفتید تا خشاب کافی داشته باشید. در بهترین حالت شما آمل را تسخیر می‌کردید بعدش چه خواهدشد که او پاسخ داد که برنامه‌ها تسخیر آمل بود نه به صورت نظامی‌ بلکه این نگاه را داشتیم که اگر چند بسیجی را اعدام کنیم ترس مردم می‌ریزد و آنها با ما همراه می‌شوند و در این حالت به کمک مردم سپاه را تسخیر می‌کنیم و پس از ان به راحتی مازندران را تسخیر می‌کنیم که گفتم شتر در خواب بیند پنبه دانه … که مابقی داستان مشخص است که با آنها در روز درگیر شدیم و آنها از شهر خارج و به روستاها پناه بردند که در نهایت به گزناسرا رفتند و ان اتفاقات افتاد.

سردار سیاحی در این لحظه چشمانش را می‌بندد، گویی به ۳۰ سال پیش بازگشته، می‌گوید «می‌توانم شهادت بدهم جز چندخانه ای که برای آنها هماهنگ شده بود حتی در یک خانه بر روی کمونیست‌ها باز نشد و یک خانه هم به سوی مدافعان شهر و پاسداران بسته نشد. شاید دردناک‌ترین لحظه در حماسه ششم بهمن برای رزمندگان این بود که ما حتی وقت خداحافظی با دوستانمان که شهید شدند را هم نداشتیم و تنها نگاه کردیم.

البته خاطره جالبی هم در این بین تعریف می‌کند «همسرم خاطره ای را تا به حال برای من تعریف نکرده بود، یک روز که در درمانگاه بود و کمونیستی را آورده بودند شخصی به او اطلاع می‌دهد که شوهرش که بنده باشم شهید شدم. او هم در همان لحظه گریه می‌کند اما چون پرستار است سر شغلش باز می‌گردد.حین درمان فرد کمونیست، ان شخص به او می‌گوید که چرا گریه می‌کنی؟ که او گفت شوهرم را دوستان شما شهید کردند. همان لحظه آن شخص کمونیست گفت پس چرا من را درمان می‌کنی و امپول هوا به من نمیزنی؟ که همسرم بغض کرد و گفت من پرستارم و شغل من شغل حضرت زینب(س) و مقدس است و امیرمومنان فرموده با اسرا با مدارا رفتار کنید که همینجا شخص کمونیست به گریه افتاد و همگی گریه کردند.

علاالدین علایی که در زمان حماسه ششم بهمن رییس مخابرات آمل بود، در این خصوص می‌گوید «می‌توان گفت که کمونیست‌هایی که در جنگل بودند دارای اندیشه و انگیزه‌ای بیمار بودند و به راحتی جذب و حرف‌های غیرواقع شدند و تحت فرماندهی نفس اماره خود حرکت می‌کنند به گونه‌ای که تا روز محاکمه هم تصور می‌کردند که حق با آنها است و مردم با آنها هستند و اینگونه که شما می‌گویید نیست و در روزی که قرار بود یکی از سران کمونیست‌ها را در استادیم شهید چمران آمل اعدام کنند وی باور نداشت که شعار ” استقلال آزادی جمهوری اسلامی” که به گوشش می‌رسد صدای مردم باشد و معتقد بود صدای رادیو و نوار است که در نهایت وقتی چشمانش را باز کردیم و جمعیت را دید به اشتباهش پی برد و گفت فریب خوردیم.

وی در خصوص شب حادثه ششم بهمن می‌گوید « ۱۱ شب ۵ بهمن سال ۶۰ بود که صدای آرپیچی به گوشم رسید، از قبل به گوشم رسیده بود که عده‌ای در جنگل‌ها مسلح هستند و برادران پاسدار به دنبال آنها هستند اما فکر نمیکردم که به این زودی دست به کار شوند که این اتفاق هم بخاطر سرمای بیش از حد هوا بود. وقتی این صدا را شنیدم سریعا به سپاه زنگ زدم که آنها هم تایید کردند. بعد از نماز صبح به سمت سپاه رفتیم که در آن زمان هر دو پل آمل توسط این افراد تسخیر شده اند و با تیربار پل را بسته‌اند. به انتهای چاکسر رفتیم و تصمیم گرفتیم که از آب رد شویم که در آنجا بیل مکانیکی وجود داشت و مارا به آن سمت رودخانه برد که وجود بیل مکانیکی در آنجا جز خواست خداوند نبود.

این رزمنده ادامه می‌دهد «در آن زمان من مسول مخابرات شهرستان آمل بودم، به اداره مخابرات که رسیدم دیدم نگهبان با سلاحش نیست که بعدا متوجه شدیم کمونیست‌ها وی را بردند. به پشت بام مخابرات آمل رفتیم و از آنجا شهر را رصد کردیم.

از پشت بام مخابرات شهر به خوبی معلوم بود و می‌توان مکان دقیق کمونیست‌ها را رصد کرد که همین کار را کردیم و مکان کمونیست‌ها را به پاسداران گرا می‌دادیم که در نهایت به رضوانیه رفتند پس از ان به باغ پیرزاد پناه بردند و سپس از شهر خارج و در نهایت به روستای گزناسرا رفتند که پاسداران انقلاب به آنها حمله کردند و تار و مار شدند.»

این پاسدار انقلاب می‌گوید «پس از اینکه دستگیر شدند و چند روز در زندان بودند اعتراف کردند که در دروغی که به آنها گفته شده بود غرق شده بودند و اخبار را اشتباه به گوش آنها رسانده بودند.

کمونیست‌ها فکر می‌کردند که اگر روز در آمل باشند مردم آمل از آنها استقبال می‌کنند اما درست نقطه مقابل این موضوع اتفاق افتاد و مردم آمل گوشه به گوشه این شهر را سنگر ساختند بگونه ای که بعد آن آمل شهر هزار سنگر شد و اگر به جای ۱۰۰ کمونیست صدها کمونیست هم به آمل حمله می‌کردند مردم دیار علویان هیچگاه پا پس نمی‌کشیدند.

آمل شهر دیارعلویان، شهر هزار سنگر، شهر ۸ شهید مدافع حرم و صدها شهید هشت سال دفاع مقدس و ۴۱ شهید حماسه ششم بهمن است.

در صفحات تاریخ را که مرور کنیم حماسه همانند واقعه ششم بهمن را کم می‌توانیم پیدا کنیم که اینگونه با از جانفشانی مسیر انقلاب را هموارتر کنند که همین موضوع سبب شد تا نام آمل در وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام قرار گیرد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

پنج × 3 =