شلوغبازی برای نویسندهای با ریش توپی!
به گزارش قائم آنلاین، ریش مُد شده! یعنی دیگر ریش نماد یک طبقه اجتماعی دارای باورهای مذهبی نیست و تبدیل به تیپی شده که ممکن است کسی حتی باورهای مذهبی هم نداشته باشد ولی ریش توپی و پری گذاشته باشد. البته طرف دیگر قضیه هم صادق است که کسی ممکن است باورهای مذهبی داشته باشد
به گزارش قائم آنلاین، ریش مُد شده! یعنی دیگر ریش نماد یک طبقه اجتماعی دارای باورهای مذهبی نیست و تبدیل به تیپی شده که ممکن است کسی حتی باورهای مذهبی هم نداشته باشد ولی ریش توپی و پری گذاشته باشد. البته طرف دیگر قضیه هم صادق است که کسی ممکن است باورهای مذهبی داشته باشد ولی مزین به ریش محرابی نباشد و با یک تَه ریش روزگار بگذراند. پس دیگر نمیتوان گفت اگر کسی ریش دارد مذهبی است یا برعکس!
حالا این همه صغری و کبری ردیف کردم تا چه نتیجهای بگیرم؟ روز گذشته مراسم دیدار مخاطبان کتاب «سربلند» خاطرات شهید محسن حججی با نویسنده آن، محمدعلی جعفری، در غرفه نشر شهید کاظمی بود. نویسندهای با ریش توپی و گرد که نشسته بود تا با مخاطبان رو در رو حرف بزند. نویسندهای که طبق مُد پیش نمیرود و ریشی که گذاشته ریشه در باورش دارد. اگر با او دمخور باشید، میبینید که چطور از رفقای شهیدش یاد میکند و چطور بعد از شهادت آنها سعی میکند جاماندگی خودش را با نوشتن از آنها پر کند. «عمار حلب»، «سربلند» و … کتابهایی است که او به یاد رفقای شهیدش نوشته است.
یک ساعت زودتر از موعدی که قرار بود جعفری بیاید به غرفه نشر شهید کاظمی رفتم. همینجا در پرانتز بگویم که این نشر چند سالی است در حوزه کتاب، خوب فعالیت میکند و توانسته در زمینه انتشار خاطرات شهدا به ویژه خاطرات شهدای مدافعان حرم موفق ظاهر شود. تصور نمیکردم که یک ساعت زودتر هم غرفه شهید کاظمی شلوغ باشد. این شلوغی زمانی بیشتر به چشم آمد که غرفههای همسایه این ناشر نسبتا خلوت تر بود و ازدحام مقابل غرفه شهید کاظمی بیشتر به چشم میآمد. دختر و پسرهای دهه ۷۰ و ۸۰ بیشترین طیف مخاطبان مقابل غرفه شهید کاظمی را تشکیل میدادند. جوانهایی که دیگر نمیتوان به آنها لقب نوجوان داد؛ چون پا به سن و سال جوانی گذاشتهاند و حالا خودشان مشغول انتخاب یک محصول فرهنگی هستند.
برای اینکه زمان بگذرد مدتی را مقابل برخی غرفههای خلوت با کتابها سرگرم شدم تا اینکه متوجه شدم محمدعلی جعفری در غرفه شهید کاظمی نشسته و مشغول گپ و گفت با مخاطبان کتاب سربلند است. «سربلند»ی که خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و دست به دست شد. در این میان نشر شهید کاظمی یک کتاب دیگر از شهید حججی را هم به نمایشگاه آورده بود و عدهای از جعفری میخواستند که آن را برایشان امضا کند، ولی جعفری توضیح میداد که این کتاب برای او نیست، ولی با این حال برخی اصرار داشتند او این کار را انجام دهد.
البته مجوعه داستان «عروسی لاکچری» هم تازهترین کتاب جعفری بود و آنهایی که کتاب قبلی را با امضا یا بیامضای نویسنده خوانده بودند این یکی را برای امضا گرفتن به او میرساندند تا برایشان امضا کند. سوالاتی که گاهی جعفری پاسخ میداد و گاهی از پاسخ میماند!
ولی این تمام اتفاقاتی نبود که در غرفه نشر شهید کاظمی روی داد. بخش جالب ماجرا عکس یادگاری بود. چهرههایی که در بیرون شاید اینطور قضاوت شوند که تناسبی با شهدا و آرمان آنها ندارند، ولی کتاب خاطرات شهید حججی را تهیه کرده بودند و میخواستند با نویسنده آن عکس یادگاری هم بگیرند. حتی همین طور که بیرون ایستاده بودم میدیدم برخی خجالت میکشیدند که نزدیک شوند؛ زیرا احتمالا از ترس قضاوت شدن پا پیش نمیگذاشتند.
دخترها و پسرهایی که در دهه پنجم انقلاب اسلامی علیرغم تنگناها و فشارها هنوز دنبال خواندن از شهدا هستند. برخلاف تصورات و پروپاگاندای عمومی که گفته میشود جوانان نسل امروز نسبت به آرمان شهدا بیتفاوت شده اند و به افکار عمومی تزریق میکنند که دیگر آرمان شهدا روی زمین مانده، باید گفت بهتر است سری به غرفه نشر شهید کاظمی یا روایت فتح و قس علیهذا بزنید تا ببینید برنده واقعی کیست؟
به هر حال هرچه بود عصر روز جمعه که سومین روز نمایشگاه کتاب در مصلی رو به پایان بود، جوانان برای دیدن نویسندهای که قلمش از شهدا نوشته صف ایستاده بودند و شلوغ کرده بودند. نویسندهای با ریش پُر و توپی!
برچسب ها :نویسنده ، شهید،نمایشگاه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0