رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا
به گزارش قائم آنلاین، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در ادامه بحثهای خود درباره ” رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت” آورده است: از آغاز ماه مبارک رمضان روایتی از حضرت امام رضا (ع) را محور بحث قرار دادیم که میفرمود: «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ
به گزارش قائم آنلاین، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در ادامه بحثهای خود درباره ” رمز و راز عبادت؛ مراتب عبادت” آورده است:
از آغاز ماه مبارک رمضان روایتی از حضرت امام رضا (ع) را محور بحث قرار دادیم که میفرمود: «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .»[۱] عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، عبادت تنها و تنها به تفکر در امر خدای عزیز و بزرگ است.
در شمارههای قبل به عبادت و مراتب آن اشاره کردیم و از امروز به تبیین فراز نهایی روایت که «تفکر در امر خدا» است، میپردازیم.
نکته اول:
آنکه: «امر» در ادبیات عرب دارای دو معنی اصلی است. مرحوم آخوند خراسانی آن دو معنی را، یکی «طلب کردن» و دیگری معنایی که بهترین معادل آن در فارسی «چیز» است، بر میشمارند. [۲] جالب آنکه با بررسی ادبیات فارسی هم، همین دو معنی را به عنوان معانی اصلی امر مییابیم، چنانکه دهخدا، «فرمان» و «کار» را به عنوان معانی اصلی امر معرفی میکند. [۳] امر اگر به معنای دستور باشد، جمع آن «اوامر» است در حالی که امر به معنای «چیز» به «امور» جمع بسته میشود.
در قرآن «امر» در این دو معنی استعمال شده است در سوره یس میفرماید: «إنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ .»[۴] و در موارد بسیار دیگر مثل «و کان امر الله مفعولاً» [۵] «امر الله» به معنای «کار خدا» به کار رفته است.
توجه کنیم که بسیاری از بزرگان برای امر معانی مختلفی ذکر کردهاند که میتوان گفت آن معانی، معنای لغت امر نیستند بلکه مصداق آن هستند. برای توضیح مطلب مناسب است که به نکتهای اشاره کنیم: اگر ما بگوئیم «انسان آمد» و مرادمان آن باشد که «علی آمد»، در اینجا معنای لغت انسان، علی نیست بلکه لفظی که معنای کلّی دارد را در مصداقش استعمال کردهایم، دقیقاً همین گونه است که وقتی در قرآن میفرماید: «حتی جاء امر الله» [۶] و مراد «مرگ» است، معنای «امر»، مرگ نیست، بلکه مصداقی از مصادیق کارهای خدا، «مرگ» است. یا وقتی میفرماید: «ظهر امر الله» [۷] و مراد «ظهور» دین» میباشد. در حقیقت خدای سبحان، دین را به عنوان کار خویش دانسته است.
نکته دوّم:
آنکه؛ چنانکه در بخشهای نخستین همین نوشتار آوردیم- حضرت رضا (ع) با آوردن کلمه «انّما»، فقط و فقط عبادت را تفکّر در امر خدا بر میشمارند. مرحوم ملاّ صالح مازندرانی در شرح اصول کافی [۸]، مینویسد که «عبادت جز با تفکّر حاصل نمیشود و کسی که تفکر کند، حق را مییابد».
سابقاً در تشریح این مطلب نوشتیم که چون رکن عبادت «اخلاص» و «به جای آوردن عمل به خاطر خدا» است، لذا بدون «شناخت»، اصلاً این امر محقق نمیشود و به همین جهت گفتیم که ارزش یک عبادت، با بالا رفتن شناخت، زیاد میشود و به همین جهت است که یک ضربه شمشیر علی (ع) چون همراه با بالاترین حدّ از شناخت است، با عبادت همه مردمان برابری میکند.
نکته سوّم،
اشاره به منزلت بالای تفکر در معارف دینیمان است. مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء روایتی را از یکی از زنان پیامبر (ص) نقل میکند که آن بزرگوار یک شب، چنان در سجده گریست که زمین خیس شد، سپس به پهلو دراز کشید، تا آنکه بلال برای اذان گفتن وارد شد و پیامبر را در آن حالت دید، بلال از حضرت پرسید که شما چرا گریه میکنی در حالی که خدای متعال همه گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده است، پیامبر (ص) رو به بلال کرده و فرمودند: چرا نگریم در حالی که امشب این آیه نازل شده است که در خلقت آسمانها و زمین برای خردمندان نشانههاست، سپس رسول خدا فرمود وای بر کسی که این آیه را بخواند و درباره آن نیاندیشد. [۹]
همچنین امیرالمومنین (ع) در وصیت به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی (ع) میفرماید که من هر چند به اندازه همه کسانی که پیش از من بودهاند، زندگی نکردهام، امّا در کارهای آنها اندیشیدهام، به اندازهای که گویی یکی از ایشان شدهام، بلکه به آن اندازه کارهای آنها را برانداز کردهام که گویی عمری به اندازه زمان اولین تا آخرین آنها داشتهام. [۱۰]
هم ایشان در نهج البلاغه در عبارتی بسیار تکان دهنده گویند: «خدا رحمت کند کسی که بیاندیشد و عبرت گیرد و بینش یابد .»[۱۱] و در تعریف انسان بصیر میفرمایند: «او کسی است که میشنود و فکر میکند، میبیند و خوب مینگرد و از عبرتها نفع میبرد .»[۱۲] و در فرازی دیگر میفرماید: «اندیشه آئینهای است شفاف» [۱۳] و جالب آنکه در عبارتی میفرماید: «چقدر عبرتها فراوان هستند و عبرت گیرندگان کم .»[۱۴] و میفرماید: «اگر اندیشه خودتان را به کار گیرید، در کارهای گذشتگانتان، مایههای هشدار و در سرگذشت پدرانتان درسهای بسیار است .»[۱۵]
در فراز دیگر میگویند: «عارف راستین کسی است که عقل خود را زنده کرده است و نفس خود را کشته است .»[۱۶] و خطاب به امام مجتبی (ع) میفرماید: «ارزشمندترین بی نیازی، خرد است و بزرگترین فقر، بیخردی است، هولناکترین تنهایی، خودپسندی است و گرامیترین مقام، نیک خویی است» [۱۷] و در جای دیگر اشاره میکنند که: «هیچ مالی سودمندتر از عقل و خرد نیست .»[۱۸]
مرحوم طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ» [۱۹] (و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم) مینویسد عقل به معنای دانشی است که آدمی مستقلاً از آن بهره میبرد و سمع به معنای ادراکی است که با کم گرفتن از امور دیگر، از آن بهره مند میشود. [۲۰] و با این بیان معلوم میدارد که مراد از عقل در آیه شریفه، «مستقلّات عقلی» است که بینیاز از هر قانون شرعی، کارآمد است.
سخن را با فرموده مولی الموحدین (ع)، به پایان میبریم که فرمود: «خدا به وسیله چیزی بهتر از خرد، بندگی نشد و خرد کامل نمیشود، مگر اینکه چند خصلت در انسان باشد: مردم از بدی آدمی در امان باشند، به خوبی او امیدوار باشند، خردمند زیادت مال خود را ببخشد، زیادی گفتارش را نگه دارد، تا زنده است از دانش سیر نشود، «ذلّت با خدا» را از «عزّت بی خدا»، بیشتر دوست داشته باشد، اندک خوبی دیگران را بزرگ شمارد، خوبیهای زیاد خود را کم به حساب آورد، همه مردم را بهتر از خود بداند و خود را از همه بدتر شمارد.» [۲۱]
[۱]. کلینی، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیة)، ج ۲، ص ۵۵.
[۲]. کفایة الاصول، ص ۶۱.
[۳]. دهخدا، ماده امر
[۴]. یس/۸۲. [البته ممکن است در همین آیه هم، امر را به معنای کار ترجمه کنیم.]
[۵]. نساء/۴۷.
[۶]. حدید/۱۴.
[۷]. توبه/۴۸
[۸]. ج ۸، ص ۱۷۱.
[۹]. محجة البیضاء، ج ۸، ص ۱۹۴.
[۱۰]. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
[۱۱]. همان، خطبه ۱۰۲.
[۱۲]. همان، خطبه ۱۵۲.
[۱۳]. همان، کلمات قصار.
[۱۴]. همان، کلمات قصار.
[۱۵]. همان، خطبه ۹۸.
[۱۶]. همان، خطبه ۲۱۰.
[۱۷]. همان، کلمات قصار.
[۱۸]. همان، کلمات قصار.
[۱۹]. ملک/۱۰.
[۲۰]. المیزان، ج ۲، ص ۲۵۰.
[۲۱]. کافی، ج ۱، ص ۱۸.
رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا
روز گذشته به توضیح مختصری درباره «تفکّر در امر الله» اشاره کردیم و فضیلت تفکّر را با هم مرور نمودیم، امروز بحث را از زاویه دیگری درباره شناخت «امر الله» و معنای تفکّر در آن پی میگیریم، قبل از ورود به بحث لازم است اشاره کنیم که دیروز گفتیم «امر الله» گاه به معنای دستور خدا است و گاه به معنای «کار خدا»، و به همین جهت ممکن است «امر الله» در عبارت روایت به معنای «فرمان و دستور خدا» باشد و ممکن است معنای دیگری داشته باشد، اگر مراد معنای اول باشد، معنای روایت آن میشود که «عبادت جز با تفکّر در دستور خدا ممکن نیست» و اگر مراد معنای دیگری باشد، معنای روایت آن میشود که «عبادت جز با تفکّر در کار خدا ممکن نیست» و آنگاه با این سوال مواجه میشویم که «تفکّر در دستور خدا و یا تفکر در کار خدا» چه معنایی به همراه دارد؟
برای بازشناسی این مطلب، مناسب است ابتدا اندکی درباره «تفکّر» سخن بگوئیم و سپس به این سوال بپردازیم که تفکّر در دستور یا کار خدا به چه معنایی میتواند باشد؟
خواجه عبدالله انصاری مینویسد: «تفکر عبارت است از اینکه بصیرت را در خویش جستجو کنی تا مطلوب را به دست آوری» [۱]
حضرت امام در چهل حدیث مینویسند که: «مطلوب دل، معارف است» [۲] و دل آدمی به دنبال یافتن دانش است با این حساب معلوم میشود که تفکّر، تلاش برای یافتن حقایق جهان است. و چون حقایق جهان، هم مربوط به عالم وجودی است و هم مربوط به عالم نفس، چنانکه این حقایق هم با عالم ماده در ارتباط است و هم با عالم بالاتر، در نتیجه روح انسان به دنبال بازشناسی جهان خارج و شناخت جان و روح خویش است.
و به همین جهت است که تفکّر گاه «تفکّر در ذات خدا» است و گاه «تفکّر در مخلوقات خدا» که این بخش، خود به دو قسمت، «خارج از نفس و روح» و «جان و روح انسان» تقسیم میشود. درباره نوع اوّل که همان تفکّر در ذات خدا باشد، اختلافات بسیاری در کلمات عالمان دینی وجود دارد. برخی بنا به ظاهر روایاتی که از «تفکّر در ذات خدا» منع کردهاند (کنز العمال از پیامبر (ص) نقل میکند که در همه چیز بیاندیشید ولی در ذات خدا نیاندیشید) [۳] آن را ممنوع دانستهاند امّا برخی اساساً تفکّر در ذات خدا را «محال» میدانند و میگویند اصلاً چنین چیزی ممکن نیست. در این میان حضرت امام بین تفکّر درباره ذات خدا به این معنی که آدمی سعی در شناخت خدا و نحوه وجود واجب داشته باشد با تلاش برای درک «کُنه ذات» فرق میگذارند. ایشان تفکّر در ذات را نه تنها ممنوع بر نمیشمارند بلکه آن را برای صاحبان اندیشه لازم میدانند و استشهاد میکنند که مهمترین برهان برای اثبات وجود خدا که همان برهان صدّیقین است از مسیر شناخت الهی، ممکن میشود.
ایشان در این باره مینویسند: «جاهل گمان [می] کند که تفکر در ذات ممنوع است (به حسب روایات)، و نداند که آن تفکّر که ممنوع است، تفکّر در اکتناه ذات [و کُنه آن] و کیفیت آن است (چنانچه از روایات شریفه استفاده میشود) و گاهی [جاهلان] نیز غیر اهل را منع کردند از [اینکه] نظر به بعضی معارف که مقدمات دقیقه داشته [باشند]، (چنانچه حکماً نیز در هر دو مقام موافق اند. و استحاله اکتناه ذات [شناخت کُنه ذات] در کتب آنها [فلاسفه] مبرهن است، و منع از تفکّر [در] آن، نزد جمیع مسلّم) [است].
و اما نظر در ذات برای اثبات وجود و توحید و تنزیه و تقدیس آن، غایت [و هدف] ارسال [و فرو فرستادن] انبیا و آمال [و آرزوهای] عرفا بوده، و قرآن کریم و احادیث شریفه مشحون [و مملوّ] از علم به ذات و کمالات و اسماً و صفات ذات مقدس است، و ملحدین اسماً را حق تعالی تعییر فرموده [و عار داشته است]. و هیچ کتابی از کتب حکماً و متکلّمین بیشتر از کتاب کریم الهی و کتب معتبره اخبار، مثل اصول کافی و توحید شیخ صدوق، غور در اثبات ذات و اسماً و صفات ننمودند [و کتابهای روایی بیش از کتابهای فلاسفه درباره ذات سخن گفته است]. و فرق بین مأثورات از انبیا [که به صورت روایت وارد شده با] کتب حکماً فقط در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است [به این معنی که کتابهای فلاسفه همان معارف آیات و روایات را به طور مفصّل و با اصطلاحات خاص، توضیح داده است]، (چنانچه فرق بین فقه و اخبار راجعه به فقه [روایاتی که مربوط به فقه است]، در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است، نه در معنی.) لیکن مصیبت در آن است که در لباس اهل علم، بعضی از جاهلان پیدا شده در قرون اخیر، (که ندیده و نسنجیده و از کتاب و سنّت عاری و بری بوده، مجرّد جهل خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته [اند])، برای رواج بازار خود، نظر در معارف را، که غایت مقصد انبیا و اولیا، سلام الله علیهم، است و سر تا پای کتاب خدا و اخبار اهل بیت، سلام الله علیهم مشحون از آن است، حرام شمرده و هر ناسزایی و تهمتی را از اهل آن دریغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقه کلمه و شتاب [و پراکندگی] جمعیت مسلمین گردیده [اند]، و از او اگر سوال شود که این همه تکفیر و تفسیق برای چیست، متشبّث شود به حدیث «لا تتفکّروا فی ذات الله». [در حالی که] این بیچاره جاهل [که به این روایت تمسک کرده] از دو جهت در اشتباه و جهالت است: یکی آنکه گمان کرده حکماء، تفکّر در ذات میکنند، با آنکه آنها تفکر در ذات را و اکتناه آن را ممتنع میدانند [و اصلاً آن را ممکن است نمیدانند تا بخواهند چنین کنند]، و این خود یکی از مسائل مبرهنه آن علم [فلسفه] است. و دیگر آنکه معنی حدیث را ندانسته، گمان کرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نباید اسمی برده شود.» [۴]
چنانکه گفتیم حضرت امام در ادامه مینویسند که برهان صدّیقین که قویترین برهان برای اثبات وجود خداست وابسته به همین «تفکّر در ذات» است. [۵]
در توضیح این مطلب، میتوان گفت که گاه ما تلاش میکنیم که کُنه ذات و حقیقت آن را بشناسیم که این محال است ولی گاه نمیخواهیم به آن مرتبه دست یابیم بلکه میخواهیم اصل وجود ذات را بشناسیم و نحوه تجلّی آن و صفات و ویژگیهایش را بیابیم، این شناخت، پایه اصلی معرفت دینی است، توجه کنیم که آنچه امام به عنوان برهان صدّیقین به آن اشاره میکند با توجه به شناخت «وجوب وجود» ممکن میشود (مرحوم میرزا مهدی آشتیانی ۱۹ تقریر از این برهان ارائه داده است که البته برخی از آنها بسیار به دیگری نزدیک است .)[۶] اصل این برهان بر بازشناسی معنای «وجوب وجود» استوار است و لذاست که امام آن را از مصادیق تفکّر صحیح و ممکن در مورد ذات خدا میدانند.
سخن را فردا درباره انواع دیگر تفکّر، پی میگیریم.
[۱]. منازل السایرین، ص ۴۱.
[۲]. چهل حدیث، ص ۲۱۳.
[۳]. کنزالعمال، ۵۷۰۴.
[۴]. همان، ص ۲۱۵.
[۵]. همان.
[۶]. ن ک: تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، ۴۸۸.
رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا / تفکّر در مصنوعات الهی
روز گذشته گفتیم که تفکّر گاه درباره ذات خداست و گاه درباره مخلوقات خدا؛ و تفکّر در مخلوقات خدا هم، گاه تفکّر در جهان خارج از نفس ماست و گاه تفکّر در نفس و روح خودمان.
در قرآن، قرین ساختن «جهان بیرون» و «جهان درون» و اینکه در هر دو این عوالم میتوان نشانههای خدا را یافت و باید در هر دو این عوالم، نظر کرد و درباره آن اندیشید، مورد اشاره است، چنانکه در سوره ذاریات میفرماید: «وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ .»[۱] (و روی زمین برای اهل یقین نشانههایی [متقاعدکننده] است. و در خود شما پس مگر نمیبینید.)
البته گاه تنها به تفکّر در جهان بیرون اشاره رفته است، چنانکه در سوره روم [۲] میفرماید: «أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» «آیا در زمین سیر نکردند و ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه شد؟، آنها نیروئی بیش از اینان داشتند، و زمین را (برای زراعت و آبادی) دگرگون ساختند، و بیش از آنچه اینان آباد کردند، عمران نمودند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم میکردند.»
«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ .»[۳]( قطعاً پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است)
حضرت امام در چهل حدیث، پی آمد تفکّر در مخلوقات الهی را «علم به مبدء کامل و صانع حکیم» بر میشمارند و این نوع استدلال را عکس برهان صدّیقین میخوانند. [۴] برخلاف برهان صدّیقین که برای اثبات وجود حق تعالی، از مرتبه واجب الوجود بحث را شروع میکنیم، در این برهان از ممکنات و معلومات حق تعالی به سمت واجب الوجود استدلال میکنیم.
نکتهای که در اینجا لازم است مورد اشاره قرار گیرد، توجه به مفهوم «تفکّر» است تفکّر به معنای حرکت ذهن از معلومات خویش به سمت مجهولات است و لذا با «شناخت اجمالی مجهول» شروع میشود و سپس به شناخت تفضیلی آن منجر میگردد. به این معنی که تا انسان نداند که نمیداند، سعی نمیکند تا از معلومات خویش برای رهایی از ندانستن استفاده کند. و از طرفی هر چقدر معلومات ما بیشتر شود توان تفکّر ما برای زدودن مجهولات، بیشتر میشود البته این «سیر از معلوم به مجهول»، برای اینکه یک سیر کامل و صحیح باشد محتاج رعایت ضوابطی است و به همین جهت «علم منطق» پایه گذاری شده است؛ پس «جهل» اگرچه شرط تفکّر است ولی با تفکّر صحیح باید آن را زائل کنیم. و این به شرطی حاصل میشود که انسان «بداند که جاهل است» و «بخواهد که جاهل نباشد» به همین جهت اگر انسان از جهل خویش غفلت داشته باشد و یا با جهل خود «خوش» باشد و نخواهد آن را رها کند، تفکّر شکل نمیگیرد.
شاید این آیه شریفه قرآن که میفرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ .»[۵] (و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم [چراکه] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آری] آنها همان غافلماندگانند.)
ناظر به «غفلت از جهل» باشد، چنانکه شاید آیه بعد ناظر به «رضایت به جهل» باشد: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِین .»[۶] (به زودی کسانی را که در زمین بناحق تکبّر میورزند از آیاتم رویگردان سازم [به طوری که] اگر هر نشانهای را [از قدرت من] بنگرند بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند.)
بر آنچه گفتیم میتوان این نکته را هم اضافه کرد که رضایت به جهل، گاه به سبب «نادانی» است و گاه به سبب «کبر و غرور» است یعنی آدمی گاه علیرغم اینکه میداند که در اشتباه است ولی حاضر نیست دست از «باطل» خود بشوید، خدا در سوره غافر درباره این گروه میفرماید: «انَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ .»[۷] (در حقیقت آنان که در باره نشانههای خدا بیآنکه حجّتی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند در دلهایشان جز بزرگنمایی نیست [و] آنان به آن [بزرگی که آرزویش را دارند] نخواهند رسید پس به خدا پناه جوی زیرا او خود شنوای بیناست)
و گاهی نیز «رضایت به جهل» به سبب تعصبهای بی جاست، مثلاً کسانی که بی دلیل و فقط به جهت اینکه گذشتگان آنها دارای سنّتی خاص بودهاند، به آن تن میدهند در حقیقت به جهل خویش تنها به دلیل تعصّب راضی شدهاند. قرآن درباره ایشان میفرماید: «بلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ .»[۸] ([نه] بلکه گفتند ما پدران خود را بر آئینی یافتیم و ما [هم با] پی گیری از آنان راه یافتگانیم. و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده ای نفرستادیم مگر آنکه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آئینی [و راهی] یافته ایم و ما از پی ایشان راهسپریم)
سخن را در این قسمت با این فرمایش مولی الموحدین (ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه پایان میدهیم که میفرماید: «من اندیشیدم، و یکی از مردمان را در عالم نیافتم که درباره چیزی تعصّب داشته باشد، مگر اینکه تعصّب او ناشی از علّتی باشد که آن علت باعث به خطا افتادن افراد جاهل میشود .»[۹] جالب آنکه، حضرت حتی تعصّب در امور خوب را هم مدح نمیکنند بلکه میفرمایند: «اگر چارهای نیست جز آنکه باید تعصّب داشت، پس تعصب را به خاطر خصلتهای خوب انسانی، کردار پسندیده داشته باشد .»[۱۰]
فردا درباره موانع تفکّر صحیح سخن خواهیم گفت.
[۱]. ذاریات/۲۰.
[۲]. آیه ۵
[۳]. آل عمران/۱۳۷.
[۴]. چهل حدیث، ص ۲۲۰.
[۵]. اعراف/۱۷۹.
[۶]. اعراف/۱۴۶.
[۷]. غافر/۵۶.
[۸]. زخرف/۲۲-۲۳.
[۹]. خطبه ۱۹۲.
[۱۰]. همان.
رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا / موانع تفکّر صحیح
روز گذشته گفتیم که تفکّر برای «نفی جهالت» است و لذا اگر کسی به جهالت خویش راضی است و یا خود را اساساً جاهل نمیداند، به سوی تفکّر راه نمییابد.
پس شرط اولیه «تفکّر» آن است که ما خود را جاهل بدانیم و از جهالت خویش در رنج باشیم و سعادت را در «علم» بدانیم چنانکه امام صادق (ع) میفرماید: «کسی که بهرهای از علم ندارد، نباید سعادتمند دانسته شود» [۱]
امروز به موانع یک تفکر صحیح اشاره میکنیم، به این معنی که اگر کسی عزم «تفکّر» داشته باشد، باید چه شرایطی را رعایت کند تا به یک تفکّر صحیح دست یابد.
از زمره مهمترین شرایط یک تفکّر صحیح، دوری از هوای نفس است؛ چراکه «نفس آدمی» حتی به صورت ناخودآگاه، امور را آنگونه که به نفعش باشد تنظیم میکند، به همین جهت رعایت تقوی، شرط اصلی در رسیدن به «نتیجه صحیح» است، توجه کنیم که موضوعی که ما در آن تفکّر میکنیم، گاه هیچ ارتباطی با ما ندارد، در این صورت نفس در آن، بی طرف است ولی اگر به هر دلیل نفس آدمی منافع خود را در نوعی خاص از نتیجه گیری بداند، حتماً در مسیر فکر آدمی دخالت کرده و آن را از نیل به نتیجه سالم باز میدارد. بی طرف ماندن نفس، در تلاش برای رسیدن به نتیجه صحیح، «عدالت در خردورزی» است که از اقسام «عدالت» است. قرآن دقیقاً به همین مسئله اشاره کرده و مینویسد: «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ .»[۲] (پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که فقط هوسهای خود را پیروی میکنند و کیست گمراهتر از آنکه بی راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند بی تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایی نمیکند.)
یا میفرماید: «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَی» [۳] ([آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروی نمیکنند با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.)
پس رعایت «تقوی» تنها در حوزه رفتار نیست، بلکه چنین تقوایی، در حوزه فکر و اندیشه هم بسیار مهم است، چنانکه عدالت تنها به کردار آدمی محدود نمیشود بلکه در افکار ما هم راه دارد؛ انسان نمیتواند «بدون نفی پیش فرضهایی که منافع او را تأمین میکند یا ضررهایی را از او باز می دارد»، به دنبال حقیقت باشد.
توجه کنیم که این سخن ما درباره آن دسته از تلاشهای عقلی نیست که به دنبال یافتن «بهترین راه تأمین منافع» است و به آن «عقل معاش» گفته میشود، بلکه درباره آن تلاشهای عقلی است که به دنبال یافتن «حقیقت» است و به آن «عقل نظری» اطلاق میشود.
مرحوم طباطبایی همین مطلب را به صراحت در تفسیر المیزان مورد تاکید قرار داده است [۴] و در این باره به آیات ذیل استناد میکند: «وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ .»[۵] (جز آن کس که توبه کار است [کسی] پند نمیگیرد)
«وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا .»[۶](و هر کس از خدا پروا کند [خدا] برای او راه بیرونشدنی قرار میدهد.
«ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی .»[۷]
(این منتهای دانش آنان است پروردگار تو خود به [حال] کسی که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسی که راه یافته [نیز] آگاهتر است)
دراین باره میتوان به روایاتی نیز استشهاد کرد چنانکه امیرالمومنین (ع) میفرماید: «هر که درخت تقوی بکارد، میوههای هدایت می چیند» [۸]
و یا میفرماید: «اهل تقوی در مسیر رستگاری گام بر میدارند و از فساد دوری میکنند» [۹] (این فراز را هم میتوان به رستگاری اخروی حمل کرد که به فرموده امام رضا (ع) از تفکّر میگذرد و هم به رستگاری در نتیجه گیرهای دنیوی.)
البته باید توجه داشت که همانطور که تفکّر صحیح وابسته به دوری از هوای نفس و «کشتن منافع نفسانی» است، دوری از هوای نفس هم وابسته به تفکّر است و این همان فراز مهم از روایت امام هشتم (ع) است.
پس ما همواره با تفکر خویش، شناخت بیشتری از حقایق عالم پیدا میکنیم و با شناخت، عبادت کاملتری مییابیم و در نتیجه تقوای بیشتری را تحصیل میکنیم و همین کمک میکند تا بیشتر تفکّر کنیم. پس همواره در این «تسلسل مبارک» سیر میکنیم و همین است که مسیر تکامل را از محدودیت خارج میکند.
البته شرط دیگر یک تفکّر صحیح، رعایت اصول حاکم بر تفکّر است. این اصول که یک دسته آنها اصول شکلی هستند در علم منطق بیان میشود و قواعدی را بیان میکند که به وسیله آن آدمی بتواند اشتباهات ساختار ذهن خویش را باز شناسد و دسته دیگر مربوط به «جهات قضیههای مورد استدلال» میباشد. این بحث البته نسبت به هر علم مختلف است و برخی از علوم به قضایای ظنّی بها میدهند و برخی آن را ناصحیح میدانند. در علم اصول بحث مفصّلی است که گزارهای ظنّی را از راه یابی به طریقه استدلال باز میدارد.
امّا در کنار این امور، نوعی دیگر از تفکّر است که با ریاضت حاصل میشود و محتاج خلوص است در این نوع «تعلّم»، آدمی هر چه بیشتر قلب خویش را از زنگارهای دنیوی پاک کند به حقایل عالم بیشتر نائل میشود. این تعلّم که البته مربوط به علوم تجربی نیست، و گاه با عنوان شهود از آن یاد میشود، در بسیاری از اوقات راهگشای تفکرات منطقی هم بوده است.
[۱]. تحف العقول، ۳۶۴.
[۲]. قصص/۵۰
[۳]. نجم/۲۳
[۴]. المیزان، ج ۵، ص ۲۶۷.
[۵]. غافر/۱۳
[۶]. طلاق/۲
[۷]. نجم/۳۰.
[۸]. بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۹۰.
[۹]. غررالحکم ۷۳۵۷
رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا
در شمارههای قبل این نوشتار گفتیم که پیش نیاز یک تفکّر، آن است که آدمی بپذیرد جاهل است و از جهل خویش نیز راضی نباشد، و شرط اصلی یک تفکّر صحیح، رعایت «عدالت در خردورزی» است به این معنی که آدمی تنها در صورتی میتواند از معلومات خویش برای زدودن مجهولات استفاده کند که علاوه بر رعایت قواعد منطقی و مبانی استدلال، خود را «بی طرف نسبت به موضوع» قرار دهد و این جز با «عبور از منیّت» ممکن نیست، چراکه با وجود «من» که به دنبال «منافع خویش» است، لاجرم استدلال به سمتی کشیده میشود که نتیجه آن به «نفع من» باشد.
و این همان است که میتوان از آن با عنوان «تقوی شرط تفکّر صحیح» یاد کرد، اکنون با توجه به این بحث، به سوالی باز میگردیم که در چند جلسه قبل مطرح کردیم، و گفتیم مراد از «تفکّر در امر الله»، آیا تفکّر در دستورات و فرامین خداست و یا تفکّر در کارهای حق تعالی است؟ و هر کدام از این دو به چه معنی است؟
در پاسخ باید گفت که روایت حضرت امام رضا (ع) که محور نوشتار امسال بود، در منابع مختلف روایی نقل شده است که در همه آنها این فراز به صورت مطلق آمده است: «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .»[۱]
و تنها در کتاب «فقه الرضا» که قدیمی تر از بقیه کتابها میباشد این روایت همراه با فراز دیگری نقل شده که اگر روایت را بپذیریم میتواند معنای «امر الله» را تا حدودی معلوم کند.
«از حضرت پرسیدم درباره معنای اینکه فرمودهاند: یک ساعت فکر کردن، بهتر است از یکسال عبادت»، ایشان گفت: «تَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ وَ بِالدِّیَارِ الْقِفَارِ فَتَقُولُ أَیْنَ بَانُوکِ أَیْنَ سُکَّانُکِ مَا لَکِ لَا تُکَلِّمِینَ وَ لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا.» [۲] آدمی بر خرابهها بگذرد و بر شهرهای خشک (بی سکنه)، پس بگوید سازندگان شما کجا هستند، چرا سخن نمی گوئید؛ عبادت به زیادی نماز و روزه نیست فقط و فقط به تفکّر در امر خداست.
در اینجا ذکر این نکته لازم است که احتمال تداخل دو روایت در کتاب فقه الرضا وجود دارد، چراکه در کتابهای روایی دیگر، فراز نخستین که مشتمل بر سوال از معنای روایت نبوی و پرسش از سرزمینهای خراب است، به صورت روایت مستقل و از امام صادق (ع) نقل شده است [۳]
امّا در هر صورت میتوان روایت را با هر کدام از معانی «امر»، تبیین کرد.
اگر گفتیم «امر الله»، به معنای «کار خدا» است، روایت چنین معنی میدهد که، آدمی برای اینکه عبادت کاملی داشته باشد هم باید خدا را بشناسد و هم نسبت خود را با خدا بداند. آدمی تا به این درجه از شناخت دست نیابد که خود را در مقابل عظمت الهی «هیچ» به حساب آورد، به کمال عبادت، رهنمون نمیشود، به همین جهت انسان باید در سرگذشت پیشینیان که همانند ما بودند، درنگرد، آنها را که از قدرت و شوکت برخوردار بودند، ببیند. چه عظمتها که امروزه پوچ شده است و چه هیمنه ها که هیمه آتش گردیده است. انسان کوچکتر از آن است که در مقابل خدا برای خویش استقلالی تصویر کند و حتی اگر نبود آنکه آدمی را مجاز دانستهاند که با حضرت حق سخن بگوید و همانند پدر او را یاد کند، [۴] همین قدر از تخاطب هم ممکن نبود. پس آدمی با تفکّر در جهان هستی، به کوچکی خویش و زوال عالم ماده و عظمت خالق آن پی میبرد و در مییابد که تنها راه نجات برای او «استغراق در رحمت الهی» است و این ممکن نیست جز با خضوع بیشتر و خشوع فزون تر که همان عبادت و بندگی است.
پس درک اینکه «ما هیچ هستیم» همه هویت عبادت است و این جز با تفکّر در امر خدا حاصل نمیشود. حضرت امام در این باره میفرمایند: «خداوندا ما هیچ ایم، هیچ! هر چه هست از تو و به سوی توست، ما به قدرت مطلق تو امیدواریم و از تو استمداد میطلبیم، اگر تو با مایی، شکست و پیروزی را به پشیزی نمیشناسیم» [۵]
خداوندا، ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم و هر چه هست تویی، ما اگر چنانچه خلاف میکنیم، نادانیم، تو بر ما ببخش، تو ما را به این ماه رمضان وارد کن به طوری که با رضای تو وارد بشویم در او. خدایا تو ما را لیاقت ده که در این مهمانی که از ما کردی، به طور شایسته وارد بشویم .»[۶]
در اینجا مناسب است به آیه ۱۲ سوره طلاق هم اشاره کنیم که میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا.» خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید فرمان [خدا] در میان آنها فرود میآید تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است.
پس همه جهان برای آن خلق شده است که ما بدانیم خدا بر همه چیز تواناست و ما «هیچ» هستیم.
این بخش را با توضحی درباره روایت فقه الرضا به پایان می بریم، در فراز نخستین این روایت، حضرت از همه میخواهند که بر خرابهها بگذرند و دو سوال را مطرح کنند، یکی از اینکه سازندگان شما چه کسانی هستند؟ و دیگر اینکه چرا پاسخ نمیدهید؟
سوال اوّل این هشدار را به آدمی میدهد که بداند «روزی ما هم می رویم» و آنچه به آن دل بستهایم را رها کرده و تن به خاک میسپاریم، چنانکه میفرماید: «کفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظا» [۷] مرگ برای مردم بهترین پند دهنده است، همین یک پند برای اینکه آدمی به راه راست هدایت شود کافی است.
امّا سوال دوم مطلبی دیگر را همراه دارد و به ما میگوید این عالم ماده، بی جان است، نمیتواند سخن بگوید و بی ارزش تر از آن است که به آن طمع بندید و آن را وجهه همت خویش قرار دهید، اینها نباید آمال و آروزی ما باشد. اگر امروز پا برجاست، روزی فرو میافتد و خرابه میشود. پس دوستی آن را از دل بیرون کنید، چنانکه از امام صادق (ع) روایت است که: «دوستی دنیا، سرمنشأ هر گناهی است» [۸] پس دنیا را مزرعه آخرت بدانیم و بس. [۹]
فردا درباره احتمال دوّم معنای «تفکّر در امر خدا» سخن می گوئیم.
[۱]. کلینی، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیة)، ج ۲، ص ۵۵./ تحف العقول، ص ۴۴۲ و۴۸۸ [که البته تحف العقول دو بار این حدیث را نقل کرده است و یک بار آن را به امام رضا (ع) و یک بار به امام هادی (ع) نسبت داده است.)
[۲]. فقه الرضا؛ ص ۳۸۰.
[۳]. محاسن / برقی، ج ۱، ص ۲۶.
[۴]. بقره / ۲۰۰
[۵]. صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۴۵.
[۶]. صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۴۸۱.
[۷]. کافی، ج ۲، ص ۸۵.
[۸]. کافی، ج ۲، ص ۳۱۵.
[۹]. میزان الحکمه، ج ۴، ص ۱۶۹۰.
رمز و راز عبادت؛ تفکر در امر خدا
پیش از این گفتیم که درباره «تفکّر در امر خدا» (در روایت «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .»[۱] عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، عبادت تنها و تنها به تفکر در امر خدای عزیز و بزرگ است) دو احتمال وجود دارد. احتمال اول را روز گذشته مورد بررسی قرار دادیم و امروز به احتمال دوّم اشاره میکنیم. دوّمین احتمال آن است که بگوئیم مراد از تفکّر در امر خدا آن است که آدمی در دستورات و فرامین خدا، تأمّل کند و فلسفه آن را بیابد و بدون توجه به حکمت آن فرامین، اقدام به عمل نکند.
به عبارت دیگر، حضرت رضا (ع) میفرماید انسان وقتی به عبادت بر میخیزد، باید بداند که «چرا چنین می کند»، باید بداند که معنای این ایستادن و نشستن چیست، باید بداند که چرا یک ماه باید روزه بگیرد. پس اینکه چشم بر حقایق این عبادات ببندیم و تنها قیام و قعود کنیم، عبادت نیست.
حضرت امام در مقدمه آداب الصلوة با اشاره به همین مطلب مینویسد: «اکتفا نمودن به صورت [ظاهری] نماز و قشر [و پوسته] آن، و محروم ماندن از برکات و کمالات باطنیه آن-که موجب سعادات ابدیه، بلکه باعث جوار ربّ العزّة [و همسایگی رحمت الهی] و مِرقاة [و نردبان] عروج به مقام وصول به وصال محبوب مطلق، که غایت آمال [آرزوهای] اولیا [است] و منتهای آرزوی اصحاب معرفت و ارباب قلوب، بلکه قرّة العین [چشم روشنی] سیّد رسل (ص) است [محروم ماندن از برکات باطنیه نماز] از اعلا مراتب خسران و زیانکاری است که پس از خروج از این نشأه و ورود در محاسبه الهیه، موجب حسرتهایی است که عقل ما از ادراک آن عاجز است.» [۲]
حضرت امام سپس به همین نکته اشاره میدهند که باید هدفی که واقعیت نماز را در خود پنهان دارد، شناخته شود و اگر چنین نباشد، فردای قیامت، ما با اعمالی به محضر خدای متعال وارد میشویم که از حقیقت و واقعیت تُهی است و به همین جهت است که غرق در حسرت میشویم و: «کدام حسرت و ندامت و زیان و خسارت بالاتر از آن است که چیزی که وسیله کمال و سعادت انسان و دوای درد نقایص قلبیه [و بیماریهای جان و روح] است و در حقیقت صورت کمالیه انسانیه است، [و با آن انسان میتوانست به کمال راه یابد و به حقیقت انسانیت رهنمون شود] ما پس از چهل- پنجاه سال تعب [و رنج] در راه آن [به این معنی که عمری نماز ظاهری خواندیم]، از آن به هیچ وجه استفاده روحیّه نکرده [ایم بلکه] سهل است [که] مایه کدورت قلبیه [و سیاهی دل] و حجابهای ظلمانیه شود، و آنچه قرّة العین [و چشم روشنی] رسول اکرم (ص) است موجب ضعف بصیرت ما گردد «یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ» [۳]
پس معلوم شد که «تفکّر در امر خدا»، به معنای آن است که عبادت را به ظاهر آن خلاصه نکنیم. عبادت به این ظاهر نیست، بلکه انسان باید به روح آن و هدف آن و حقیقت آن توجه کند و آن را دریابد، عبادتی که به یک عادت تبدیل شده است و یک «مسئولیت بی روح» است و برای «از سرباز کردن تکلیف» واقع شود عبادت نیست.
حضرت امام به همین جهت به آدابی اشاره میکنند که لازم است در تمام عبادات و اعمال دینی و مناسک شرعی مراعات شود، ایشان این امور را چنین بر میشمارند: نخست توجه به اینکه خدا عزیز است و ما ذلیل هستیم و هرچه است از اوست. حضرت امام مینویسند: «قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر [و توجه] است.» [۴] و اضافه میکنند: «بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است .»[۵]
پس اولین شرط، رسیدن به عبادت کامل، عبور از «حجاب منیّت» است، «پس هر سالک که با قدم انانیّت و خودبینی و در حجاب انّیت و خودخواهی طیّ منزل سلوک کند، ریاضتش باطل، و سلوکش الی اللَّه نیست، بلکه الی النفس است» [۶]
ایشان سپس به روایت امام صادق (ع) که میفرماید «باطن بندگی، ربوبیّت است» اشاره میکنند و مینویسند: «کسی که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.» [۷]
حضرت امام در ادامه به روایت پیامبر (ص) که فرمودهاند: «خدایا، اشیا (و امور) را آنچنانکه هستند به من نشان بده» [۸] توجه میدهند و میفرمایند در این روایت پیامبر (ص) از خدا میخواهد که به ایشان نشان دهد که همه موجودات عالم ذلیل اند و روشن است که اگر کسی چنین نظری به عالم داشته باشد، در مقابل خدا، تن به هیچ امر دیگری نمیدهد. [۹]
نکته مهمی که امام در ادامه آن را طرح میکنند آن است که میگویند برای یک عبادت کامل، «علم به حقایق جهان» لازم است، ولی کافی نیست چراکه اگر سالک به علم خویش مغرور شود، حجابی جدید برای خویش بافته است و لذا باید انسان تلاش کند تا آنچه درباره ذلّت و کوچکی عالم و بزرگی خدا میداند را از ذهن به قلب ببرد و در مرتبه بعد آن را به «اطمینان» تبدیل کند، چنانکه حضرت ابراهیم در پاسخ خدا که از او می پرسد آیا ایمان نداری، میفرماید میخواهم که قلبم مطمئن شود (أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی. [۱۰])
و البته این نیز پایان مسیر تفکّر نیست و بعد از آن باید تلاش کرد که، آن حقیقت را مشاهده کرد، که بیان دیگری را میطلبد.
شرط دیگر برای اینکه «عبادت کامل» شود نیز آن است که با «تفکّر» به مقام خشوع و خضوع دست یابیم. [۱۱] در این باره سخن را باید به زمان دیگر ارجاع داد، چراکه ایام این ماه رو به پایان است و سخن از خشوع حق، بی پایان.
امّا به طور خلاصه میتوان گفت خشوع به معنی حضور قلب همراه با تواضع و ادب و احترام نسبت به حق تعالی است و این مقام با خوف و رجاء نسبتی عمیق دارد که باید مستقلاً آن را باز شکافت. و شرط دیگر برای نیل به کمال اینکه باید عبادت را با طمأنینه و آرامش قلب به جای آورد. [۱۲]
حضرت امام در کتاب سرّالصلوة نقل میکند که حالات یک نمازگزار را تشریح میکند: «از کتاب فلاح السّائل نوشتۀ عارف سالک مجاهد ابن طاووس رضی الله عنه منقول است که در آن گفته: حدیث شده رزام، غلام آزاد شدۀ خالد بن عبدالله، که از اشقیا بود، در حضور ابوجعفر منصور (دوانیقی) از امام جعفر بن محمد (الصادق) علیهماالسلام درباره نماز و حدود آن پرسید. آن حضرت علیه السلام فرمود: «نماز را چهار هزار حد است که تو (حتی) یکی از آن حدود را تمام نتوانی کرد». رزام گفت: «مرا خبر ده از آنچه که ترک آن جایز نیست و نماز جز بدان تمام نمی گردد».
فرمود: «نماز به کمال نمیرسد جز برای کسی نمازگزاری که دارای طهارتی همه جانبه و تمامیتی رسا باشد؛ نه دیگران را اغوا کند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسلیم فرود آورده استقامت و ثبات در پیش گیرد؛ بین نومیدی (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و میان شکیبایی و بیتابی ایستاده باشد، گویی وعده نیکویی خدا (ثواب و پاداش) برایش عملی شده و وعده عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع خود را (در راه خدا) بذل نموده و هدف خود را (از عبادت) پیش رو قرار داده و در راه خدا خون خود ارزانی کرده و در راه به سوی خدا از ماسوای او روی گردانده؛ در بینی بر خاک نهادن (در سجده) هیچ ناخوشایندی و کراهتی در دل ندارد؛ رشتههای پیوند را به غیر آن کس که او را قصد کرده و به سویش روانه شده و از او عطا و یاری طلبیده گسسته است؛ پس چون چنین نمازی به جای آورد، این همان نمازی است که از فحشاء و منکر باز میدارد .»[۱۳]
سخن را در شب سالگرد رحلت امام عزیز با مقدمه ایشان بر کتاب سرّالصلوة پایان می بریم، باشد که خدای سبحان رضوان خویش را بر امام بزرگوار و فرزند عزیز ایشان –که مخاطب این کلمات هستند. نازل فرماید و ما را از آنچه در این ماه مبارک عرضه داشتیم، بی بهره نگرداند.
امام مینویسد: «وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوی سرای جاوید میرود با دست خالی از حسنات و نامهای سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت الله و رجاء به عفو الله است به فرزندی جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی (که خداوند به لطف بی کران خود هدایتش فرماید) یا خدای ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید).
فرزندم، کتابی را که به تو هدیه میکنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوی اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف میکنم که آنچه نوشتهام از حدّ الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تاکنون به بارقهای از این شمّه دست نیافتم.
پسرم، آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مأیوس شویم که او جلّ و علا دستگیر ضعفا و معین فقراء است.
عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است، تا حدّ فناء مطلق که در سجدۀ اول حاصل شود، و فناء از فناء که پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن الله و الی الله. و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن.
پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت میکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند.
فرزندم، از خودخواهی و خودبینی به درآی که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفّی او جلّ و علا سرباز زد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیۀ شریفۀ و «قاتِلُوهُمْ حَتّی َلاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لله» در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس برای رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه کس اصلاح میشود.
پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن. همّت کن و از هواهای نفسانیه، که حدّ و حصر ندارد، بکاه؛ و از خدای متعال جلّ و علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقّق یک رکعت آن و مشاهدۀ انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خویش، شمّه ای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دور نمایی از صلاة معراج سیّد انبیا و عرفاء علیه و علیهم و علی آله الصّلاة و السّلام را مشاهده کردیم؛ که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان؛ و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست جلّ و علا شامل شود و دستگیری کند.
عزیزم، از جوانی به اندازهای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از دست میرود، حتّی توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعدۀ صلاح و اصلاح در زمان پیری میدهد تا جوانی با غفلت از دست برود؛ و به پیران وعده طول عمر میدهد. و تا لحظۀ آخر با وعدههای پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز میدارد تا مرگ برسد؛ و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، میگیرد. پس در جوانی که قدرت بیشترداری به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جلّ و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر اگر پیوندی داری محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن، و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او جّل و علا سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیلۀ شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و خود را لا شیء میدیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات میشمردند. پسرم، هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او جلّ و علا بیشتر شود.
در نماز، این مرقاة وصول الی الله، پس از هر ستایش «تکبیر» ی وارد است؛ چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، ولو اعظم آنکه نماز است. و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال میرساند. چه می گویم، کی توصیف کند! و چه توصیف کند! و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است؛ و هیچ از هستی مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازۀ او جلّ و علا، شاید هیچ یک از اولیا سخنی از او نمیگفتند؛ در عین حال که هر چه هست سخن از او است لاغیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر ذکر او است: و قَضی ربُّک اَلاّ تَعْبدُوُا اِلاّ اِیّاه؛ و ایّاک نعبد و ایّاک نستعین که شاید از لسان حق خطاب به همۀ موجودات است. و اِنْ مِن شَی ءٍ اِلاّ یُسبِّحُ بحمدهِ ولکن لا تَفقهونَ تَسبیحَهُم این نیز به لسان کثرت است، و گرنه او حمد است و حامد است و محمود: اِنَّ ربَّک یُصلّی؛ الله نورُالسّموات والاَرض.
پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منّت بر ما دارند، که وسیلۀ خدمت به او جلّ و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیلۀ شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفع تر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جلّ و علا است. پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها یکی از نامههای اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضای او جلّ و علا است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقی، چرا خود چنین نیستی؛ که من خود می دانم که به هیچیک از صفات اهل دل موصوف نیستم؛ و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است، اگر چه به قلم مثل منی که از خصلتهای شیطانی دور نیستم. و به خدای تعالی در این نفسهای آخر پناه می برم و از اولیای او جلّ و علا امید دستگیری و شفاعت دارم.
بارالها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعۀ خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده. «[۱۴]
[۱]. کافی، ج ۲، ص ۵۵.
[۲]. آداب الصلوة، ص ۷.
[۳]. همان.
[۴]. همان، ص ۱۱.
[۵]. همان،
[۶]. همان.
[۷]. مصباح الشریع، ص ۷.
[۸]. رسائل الشریفالمرتضی، ج ۲، ص ۲۶۱
[۹]. آداب الصلوة، ص ۱۶.
[۱۰]. بقره / ۲۶۰.
[۱۱]. آداب الصلوة، ص ۱۸.
[۱۲]. همان، ص ۲۳
[۱۳]. سرّ الصلوة، ص ۹.
[۱۴]. مقدمه سرّ الصلوة، ص ۲۷.
برچسب ها :نماز ، روزه ،اصول کافی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0