تعریف روز غدیر از زبان کودکان روستای شیخ زهراب
به گزارش قائم آنلاین، در خبر آمده بود محل برگزاری مسابقات شتر سواری روستای «حلاف شیخ زهراب» است (مسیر خسرج) برای رفتن به این روستا باید از حمیدیه و از مسیر اصلی جاده پادگان میگذشتیم اگر چه هوا به شدت گرم و طاقت فرسا بود اما برگزاری چنین مسابقاتی آن هم در منطقهای که چند
به گزارش قائم آنلاین، در خبر آمده بود محل برگزاری مسابقات شتر سواری روستای «حلاف شیخ زهراب» است (مسیر خسرج) برای رفتن به این روستا باید از حمیدیه و از مسیر اصلی جاده پادگان میگذشتیم اگر چه هوا به شدت گرم و طاقت فرسا بود اما برگزاری چنین مسابقاتی آن هم در منطقهای که چند ماه گذشته به دلیل سیلاب دستور تخلیه آن صادر شده بود جذابیت حضور را دو چندان کرده بود.
از تردد ماشینهایی که راه خود را به سمت روستا منحرف میکردند تا در مسابقات شترسواری شرکت کنند، متوجه میشدی که استقبال خوبی از مسابقات شده است.
به خیال اینکه مسابقات داخل خودِ روستا برگزار میشود از راننده خواستم در ورودی روستا نگه دارد اما اهالی که متوجه حضور ما شدند ما را به کمی آن طرفتر روستا راهنمایی کردند؛ به سنت منطقهای به نام «چبسه» که حرکت کردیم جاده کاملاً خاکی بود اما تا چشم کار میکرد اطراف جاده را زمینهای زراعی گرفته بود؛ هر چه ماشین سرعتش را بیشتر میکرد خاک بیشتری بلند میشد.
هنوز یک کیلومتر از مسیر چبسه را نگذراندیم که ۴ پسر بچه قد و نیم قد با اشاره دست ماشین ما را نگه داشتند راننده از آنها سوال کرد کجا میخواهید بروید؟ و همه باهم گفتند “میخواهیم برویم مسابقات شترسواری! کسی مارو سوار نکرد”
در حالی که عرق از سر و روی آنها میچکید، سوار تاکسی شدند و چهارتایی چند بار تشکر کردند.
ما به این عید میگویم «عید الولایه»
ازآنها خواستم خودشان را معرفی کنند اولی گفت: اسمم علی است، دومی علی ، سومی کرار و چهارمی نامش مهدی بود و من که از تشابه اسمی آنها ذوق کرده بودم و سوال کردم میدانید امشب چه شبی است همه باهم گفتند: «غدیر» شاید عجله کردند و کلمه عید را جا انداختند اما کرار گفت: ما به این عید میگویم «عید الولایه» (عید ولایت) به کرار گفتم همه میگویند عید ولایت! این بار علی بحث را ادامه داد و گفت: من فکر کردم فقط به عربی میگویند عید ولایت.
سوال کردم میدانید عید ولایت یعنی چه است: یکی از آنها که به نظر میآمد فر باهوشتر است با دست و پا شکسته اگر چه پاسخ کودکانه داد اما پاسخی بود که فقط و فقط حق از آن استنباط میشد؛ او گفت: “من شنیدم حضرت محمد (ص) به امام علی (ع) فرموده: باید تو امام بشوی و او تا الان هم امام ما است؛ میدانم که دشمنی و جنگ با امام علی مثل جنگ با خدا است؛” و من که به نشانه تایید حرفش احسنت محکمی گفتم به من گفت: ” خانم ما کلاس قرآن هم میروم.”
امام جمعه ما را استخر میبرد
هنوز صحبتهای علی تمام نشده بود که کرار گفت: کلاس قرآن ما تمام شد رفتیم دشداشههایمان را عوض کردیم و بعد آمدیم که برویم مسابقات شتر سواری را از نزدیک ببینیم.
سوال کردم کلاس قرآن در مدرسه برگزار میشود؟ پاسخ داد: نه در مسجد برگزار میشود؛ امام جمعه ما آدم خوبی است به ما قرآن یاد میدهد؛ ما را استخر میبرد؛ چندبار ما را زیارت علی بن مهزیار هم برده است.
عجله داشتند تا سریعتر به محل مسابقه شترسواری برسند در بین صحبت کردن هر از گاهی به جلوی ماشین نگاه میکردند تا ببینند تا رسیدن به محل مسابقه چقدر مانده است؛ ظاهراً شترسواران با آنها نسبتی داشتند برای همین دوست داشتند در محل مسابقه حاضر شوند.
بعضی وقتها در کانالها شنا میکنیم
شیطنتهای شیرینی داشتند با دستان کوچک خود زمینهای کشاورزی اطراف را به من نشان میدادند مهدی گفت: آن کانالها را میبینی؟ بعضی وقتها در کانالها شنا میکنیم؛ آب کانال خنک است.
گفتم: این کار را تکرار نکنید ممکن است غرق شوید اما علی گفت: همه ما شنا بلدیم اما پدر مهدی به او اجازه نمیدهد در کانال شنا کند؛ عمق این کانال کم است؛ جایی نداریم برویم؛ استخر که نیست؛ زمین فوتبال خاکی هم نداریم مجبوریم بریم در کانال شنا کنیم.
از آنها سوال کردم کلاس چندم هستید؟ علی گفت: من، علی و کرار کلاس چهارم هستیم فقط مهدی کلاس سوم است البته باید کلاس چهارم باشد اما کلاس اول را دیرتر مدرسه رفت.
کم کم به محل مسابقه نزدیک میشدیم و من از بچههای روستای حلاف شیخ زهراب خواستم عکس یادگاری بگیرم و آنها برای اینکه در عکس بیفتند دوستانه کنار هم برای عکس ژست گرفتند.
برچسب ها :عید،امام علی (ع)،روستا
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0