کد خبر : 179046
تاریخ انتشار : چهارشنبه 28 آگوست 2019 - 11:10
-

فرمانده‌ای که وقف مردم «کُرد» بود

فرمانده‌ای که وقف مردم «کُرد» بود

به گزارش قائم آنلاین، این فرمانده در روز ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ هجری شمسی در تهران متولد شد؛ پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، با گذشت ایام، خصوصیات اخلاقی و انسانی وی آشکارتر شد و در بین دوستان و هم سن و سال‌های خود به خوبی ‌درخشید. از همان ابتدای زندگی با قشر محروم جامعه ابراز

به گزارش قائم آنلاین، این فرمانده در روز ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ هجری شمسی در تهران متولد شد؛ پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، با گذشت ایام، خصوصیات اخلاقی و انسانی وی آشکارتر شد و در بین دوستان و هم سن و سال‌های خود به خوبی ‌درخشید.

از همان ابتدای زندگی با قشر محروم جامعه ابراز همدردی می‌کرد و سعی داشت با کودکان فقیر و محروم در پوشیدن لباس و کفش یکسان باشد. با وجود سن کم می‌گفت: من دوست ندارم لباس «نو» بپوشم در صورتی که بچه‌های دیگر از آن محرومند.

پس از اتمام مقطع تحصیلی ابتدایی و شروع دوره دبیرستان شور و شوق بیشتری نسبت به اسلام در وی ایجاد شد و توجه به دانش‌اندوزی و مطالعات مذهبی توأم با مطالعه علوم و معارف اسلامی در او اوج گرفت. او تلاش وافری در به کارگیری اندوخته‌های مذهبی‌اش در عرصه عمل داشت.

فعالیت‌های سیاسی– مذهبی

کاظمی با اتمام دوره متوسطه تحصیلی به دلیل حاکمیت سیاه رژیم منحوس پهلوی، تمایلی به سربازی رفتن نداشت بنابراین برای ورود به دانشگاه نام‌نویسی کرد و در رشته‌های پیراپزشکی و تربیت‌بدنی پذیرفته شد. پس از ورود به دانشگاه، با وجود نیاز شدید جامعه به کار فرهنگی، تنها به درس خواندن اکتفا نکرد و شغل شریف معلمی را در کنار تحصیل برگزید تا از این راه دینش را نسبت به جامعه ادا کند.

او به جهت علاقه‌ای که به قشر محروم داشت، فعالیت فرهنگی خود را متوجه مدارس جنوب شهر تهران کرد و با درآمد مختصری که از این راه به دست می‌آورد،کتب و جزوه‌های دینی برای شاگردانش تهیه می‌کرد و با این شیوه دانش‌آموزانش را در مباحث دینی، اجتماعی، سیاسی تشویق می‌کرد.

کاظمی ضمن پی بردن به ماهیت آمریکایی رژیم شاه، از سال ۱۳۵۶ به مبارزات سیاسی خود شدت بخشید و در شمار جوانان فعال و انقلابی مسلمان قرار گرفت. در همین سال بود که به دلیل فعالیت‌های سیاسی در دانشگاه و به آتش کشیدن پرچم آمریکا در زمان ورود ورزشکاران آمریکایی به ورزشگاه آزادی از طرف ساواک شناسایی و بعد از دستگیری به ژاندارمری تحویل داده شد و از آنجا به دادگستری منتقل و در نهایت در زندان قصر محبوس شد.
پس از چندی با اوج‌گیری انقلاب اسلامی و فشار ملت مسلمان ایران بر رژیم جنایتکار پهلوی، ناچار او را به همراه جمعی از زندانیان سیاسی آزاد کردند؛ به این امید که دیگر در فعالیت‌های سیاسی شرکت نخواهد کرد، اما او نه تنها از مبارزات سیاسی علیه رژیم کناره‌گیری نکرد،بلکه به صورت فعال‌تری به صحنه‌ مبارزه وارد شد.

فعالیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی

کاظمی بنا به وظیفه شرعی و انقلابی خود در حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی،از خردادماه سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از طی دوران آموزش نظامی در صحنه عمل از چنان تبحر و تجربه‌ای برخوردار شده بود که طرح‌هایش تحسین فرماندهان مجرب نظامی را برمی‌انگیخت.

مأموریت در سیستان و بلوچستان

پس از گذراندن دوره مختصر نظامی،راهی دیار محروم سیستان و بلوچستان شد و حدود چهار ماه در شهرستان زابل فعالیت کرد و با توجه به محرومیت منطقه، در این مدت، تمام توانش را مصروف خدمت به مردم مستضعف آن منطقه کرد.

پدر کاظمی نقل می‌کند: وقتی ناصر از سیستان و بلوچستان برمی‌گشت درباره وضع مردم آن منطقه با من درد دل می‌کرد. حتی یک بار در حالی که گریه می‌کرد، گفت: چرا رژیم طاغوت این مردم را در این وضع نگه داشته است؟
با اوج‌گیری توطئه‌های شیاطین شرق و غرب و ایادی داخلی آنان که با سوء‌استفاده از عنوان «خلق عرب» برای درهم شکستن اتحاد امت و به منظور خاموش کردن شعله‌های فروزان انقلاب اسلامی و جلوگیری از صدور آن، به احساسات ناسیونالیستی و قومیت‌گرایی دامن زدند، به اتفاق دیگر همرزمانش برای رویارویی با توطئه تجزیه خوزستان راهی خرمشهر شد و تا پایان این غائله در آنجا ماند.

حضور در کردستان و مقابله با ضدانقلاب

شهید کاظمی پس از خنثی شدن غائله خوزستان،به لحاظ موقعیت حساس کردستان و ایجاد آشوب و ناامنی توسط گروهک‌های مزدور آمریکایی (کومله ودموکرات) بنا به پیشنهاد شهید محمد بروجردی ( فرمانده وقت سپاه کردستان) به همراه چند نفر در روز ۱۷ دی ماه ۱۳۵۸ به پاوه رفت. این شهر که در شهریورماه توسط شهید دکتر مصطفی چمران آزاد و پاکسازی شده بود، دوباره در اثر سازش و خیانت عوامل دولت موقت به دست ضدانقلاب افتاد و جاده‌های آن به کلی ناامن شد و ناچار برای ورود و خروج از شهر از هلی‌کوپتر استفاده می‌شد.

این شهید فعالیت خود را در این شهر با سمت فرماندار و در کنار آن اداره امور روابط عمومی سپاه آغاز کرد و از آنجا که هنگام ورود، نیتی جز پاکسازی منطقه از لوث وجود اشرار و خدمت به مردم محروم آن دیار نداشت، برنامه‌هایش را با عزم راسخ و با فعالیت شبانه‌روزی آغاز کرد و آن را با اعتماد و اعتقاد به نقش مردم و شناختی که از منطقه داشت، مبتنی ساخت. در این مدت بر اثر شایستگی، لیاقت و مدیریتی که از خودش نشان داد، علاوه بر فرمانداری به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب شد و اغلب بعد از نیمه شب که کارهایش تمام می‌شد با مسئولان و کارمندان جلسه می‌گذاشت و مشکلات آنان را حل می‌کرد.

شهید کاظمی که شور حسینی در سر داشت با علاقه وافر نسبت به مستضعفین «کُرد»، هستی خود را وقف حفظ این خطه خون‌رنگ مهین اسلامی کرد و برای زدودن آلودگی‌ها و ایجاد امنیت و پاکسازی منطقه بی‌امن با ضدانقلاب مبارزه کرد. او از اینکه قسمت‌های قابل ملاحظه‌ای از سرزمین و جاده‌های کردستان در حاکمیت ضدانقلاب قرار داشت،به شدت رنج می‌برد تا اینکه تصمیم گرفت از طریق ایجاد وحدت بین ارتش و سپاه و به میدان کشیدن هرچه بشیتر نیروهای بسیجی و پی‌ریزی یک سلسله عملیات‌های دامنه‌دار، تمام مناطق تحت اشغال ضدانقلاب را از دست آنان خارج سازد که به توفیقات قابل ملاحظه‌ای نیز در این زمینه دست یافت.

این فرمانده شهید معتقد بود مناطق کردنشین باید به وسیله خود مردم بومی آزاد و پاکسازی شود بنابراین به تشکیل و سازماندهی نیروهای بومی پرداخت و موفق به پاکسازی راه پاوه و سپس منطقه «نوربان و قشلاق» شد که این خبر در منطقه انعکاس وسیعی داشت.

در بهار ۱۳۵۹ با یک حمله بسیار متهورانه با همکاری مردم بومی، باینگان را پاکسازی کرد و به منظور پاکسازی منطقه نوسود در خرداد ۱۳۵۹ طی اطلاعیه‌ای از مردم منطقه درخواست کرد که خود را به پاوه برسانند. متعاقب آن، فرهنگیان، کارمندان و کسانی که اعتقاد راسخ به حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران داشتند، شبانه و به صورت مخفی خود را به پاوه رساندند. در اوایل همان سال، پس از سازماندهی نیروها، عملیات موفقی را انجام داد اما در بازگشت از منطقه عملیاتی مورد اصابت تیر قرار گرفت و مجروح شد و پس از دو ماه بستری و بازگشت مجدد به منطقه، اقدام به پاکسازی مناطق نودشه، نیسانه، نروی، نوسود، کله چنار و شمشی کرد و پس از یک سال و نیم تلاش بی‌وقفه در پاوه به سنندج اعزام و مسئولیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کردستان را عهده‌دار شد. در این سمت نیز فعالیت‌های درخشانی را انجام داد که پاکسازی مناطق حساس و استراتژیک مانند جاده بانه – سردشت، کامیاران، مریوان، تکاب، صائین‌دژ، آزادسازی بوکان، سد بوکان و عملیات‌های دیگر از آن جمله‌اند.
می‌توان گفت که تمامی سرزمین کردستان و جای جای مناطقی که به قدوم مبارک این شهید شیردل مزین شده است، خاطرات دلاوری‌ها و مجاهدات وی را گواهی می‌دهد.

ویژگی‌های اخلاقی

بزرگواری، سلحشوری و ایستادگی او در کنار مردم مظلوم و مسلمان «کرد» و عشق او به مردم و جدا کردن آنان از صف ضدانقلاب باعث شد تا علاقه مردم تحت ستم منطقه هر روز نسبت به وی زیادتر شود، تا جایی که مردم نام ناصر را برای کودکانشان انتخاب می‌کردند و به این نام افتخار می‌کردند. تکه کلام او این بود که باید صفوف ضدانقلاب با مردم جدا شود و با مردم محروم مستضعف «کرد» با مهربانی هرچه تمام‌تر رفتار شود.

کاظمی مجاهدی نستوه، فرماندهی توانا، برادری دلسوز برای مردم، آموزگاری شریف و الگوی مناسب برای دوستان و همرزمانش بود.

تبسم همیشگی و زیبایش که به موعظه دیگران و ذکر شهدا و توصیف بهشت می‌پرداخت، زبانزد پرسنل تحت مسوولیت وی بود.او با اطمینان و محکم سخن می‌گفت. همواره سعی می‌کرد قبل از شروع هر مأموریت، نیروهای عملیاتی و واحدهای پشتیبانی را به دقت توجیه کرده و وظایف هر یک را ابلاغ کند. به آنها روحیه می‌داد و در عرصه نبرد نیز خود پیشاپیش آنان حرکت می‌کرد و این اقدام او قوت قلب رزمندگان بود.

او فردی باهوش‌، بصیر، شجاع،جدی، قاطع و دوست داشتنی بود. همیشه با یاد خدا وارد عمل می‌شد و در انتظار شهادت بود. ضد انقلاب از سرسختی و شجاعت وی به ستوه آمده بود.

او معتقد بود که هر کسی مسئول کاری شد مؤظف است بر کار زیردستان خود نظارت کامل داشته باشد و خود این چنین بود. او بر تمامی واحدهای تحت امرش تسلط داشت.

نحوه شهادت

در اوایل سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد، ولی تأهل او تأثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت. بلکه هر روز فعال‌تر و خالص‌تر از روز پیش، وظایف و مسئولیت‌های محوله را دنبال می‌کرد تا اینکه سرانجام پس از آخرین مأموریت خود به شمال کردستان در تاریخ ۱۳۶۱/۶/۶ در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه‌اش نائل شد و شهد شیرین شهادت را نوشید و به سوی معشوق پرکشید.

کردستان یکپارچه در سوگ او عزادار شد. مادر یکی از شهدای کردستان در روستای «کوخان» گریه می‌کرد و بر سر زنان می‌گفت: من در شهادت فرزندم این قدر ناراحت نشدم که او از فرزندم عزیزتر بود.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

19 − 12 =