رمان، تمدن و هویت
به گزارش قائم آنلاین، سیدحمیدرضا مهاجرانی در روزنامه شرق نوشت: «قلم را دانایان مشاطه ملک خوانند و سفیر دل و سخن تا بیقلم بُوَد چون جانِ بیکالبد بُوَد. چون به قلم باز بسته شود با کالبد گردد و همیشه بماند. دین ایزد جل ذکره که بهپای میبُوَد و مملکت که بر ملک نظام میگیرد، به
به گزارش قائم آنلاین، سیدحمیدرضا مهاجرانی در روزنامه شرق نوشت: «قلم را دانایان مشاطه ملک خوانند و سفیر دل و سخن تا بیقلم بُوَد چون جانِ بیکالبد بُوَد. چون به قلم باز بسته شود با کالبد گردد و همیشه بماند. دین ایزد جل ذکره که بهپای میبُوَد و مملکت که بر ملک نظام میگیرد، به قلم میگیرد…» (نوروزنامه).
جامعه بدون ادبیات و رمان و شعر، جامعهای بیتمدن است. بیبهره از حساسیت و خالی از احساس، ناپخته در سخنگفتن، جاهل، غریزی، خامکار، دلمشغول به شور و شر عشقهای دروغین و فریبخورده با حقایق باژگونه.
امام علی که بحق میتوان از او بهعنوان نماد خرد ناب بشری تعبیر کرد؛ خداوندگار قلم در نهجالبلاغه، خداوندگار انسانسازی و انسانپروری در محیط خانه و خانواده، خداوندگار وفا در کنار پیامبر، خداوندگار شجاعت در عرصه پیکار و نبرد، خداوندگار عدالت در قضاوت و خداوندگار شهادت در محراب در سه مورد در سرزمین حکمتخیز و سحرانگیز «نهجالبلاغه» چنین جامعهای را به تصویر کشیده و این کابوس عبوس و عبث را ترسیم کرده است:
در بخشی از خطبه هفدهم که فرموده چنین جامعهای مردمش در نادانی میزیند و در گمراهی و بیهویتی میمیرند که از دست چنین مردمی به خدا شکایت برده است. دوم در خطبه صدوچهلوهفتم که فرموده در چنین جامعهای معروف منکر شده و منکر معروف، حق در خفا جهیده و باطل نمود و نمادی شامل یافته و کتاب نویسندگان و کتابشناسان فراموش شده، مطرود، به تبعید رفته و آوارگانی شدهاند که هیچ پناهدهندهای به آنها پناه نمیدهد. سوم در خطبه هشتادم که چنین جامعهای را کاملا حیوانی و مطلقا غریزی میداند. جامعهای که اندیشه و سخن و قلم در آن هیچ جایگاه و وجاهتی ندارد. از نظر علی(ع) هیچ ردپایی از حضور انسان و اندیشه و ادب در این جامعه وجود ندارد و از آن ابدا تعبیر یک جامعه انسانی نمیکند.
بیتردید چنین جامعهای که آکنده از غیاب انسانی و ویرانی است، پلیدترین ویژگیهایش فراموشکردن هویت است.
چنین جامعهای که از ادبیات که نماد هویتش است، فاصله بگیرد پا به مرحلهای میگذارد که برابری با قدرت را در توان خود نمیبیند، امید برابری با آن هم ندارد. در چنین کورانی است که در فرومایگان سازشی درونی رخ میدهد و این سازش راهی به ستایش مییابد. در این میان این ادیبان و رماننویساناند که همواره ایستاده باقی میمانند و از اندک بودن خود واهمه ندارند. مردانی که به پایهای از تعالی دست یافتهاند که دیگر هیچ تمنایی برای «منِ» خویش ندارند و در اوج این بیتمنایی است که ملکوت آسمان و بهشت جاودان را از آن خود میکنند. راویانی که «قصههایشان از نوادری و نکتهای و عبرتی خالی نیست».
وجودِ طلایی رماننویس در یک جامعه باعث غبارزدایی از چهره ادبیات به قصد زندهنگهداشتن هویت میشود، هویت ملی از یک سو و هویت انسانی از سوی دیگر و از «آدم» که یک «بودن» است «انسان» که یک «شدن» است میسازد! و این بزرگترین مأموریت رماننویس بهعنوان نوازنده کلمه و باغبان واژه است. این، هم به آن دلیل است که رمان از جایگاه ویژه و قداستی ناب برخوردار است و هم به آن دلیل که رمان سرشار از حقایق گمشدهای است که عقلها و جانها از پیاش میگردند و هم به آن سبب که رماننویس زبان ملت است و مردم.
علامه محمدتقی جعفری میفرمایند: «رماننویسی چون لِف تالستوی ۸۰ سال عمر نکرد بلکه ۸۰ سال حضوری داشت عزیز در عرصه جهادی مقدس». رماننویس انسان مشتاق و بیتابی است که پا را از واقعیت فراتر میگذارد و تنها خود را در حصار اومانیست نگه نمیدارد، بلکه به درک عمیق روابط و مضامین حاکم بر جامعه میرسد و به جایی میرسد که بار سنگین زمین را مانند اطلس بر گرده خویش تحمل میکند، چون او در قصهای که میسراید از زبان ملت خود سخن میگوید. او در روایات خود از آلامی سخن میگوید که بر جان و روح مردم تزریق شده و با روایاتش مرهمی میگذارد بر آن دردها تا شفای جان و راحت روح شود، همانگونه که مولانا جلالالدین فرمود:
بازگو تا قصه درمانها شـود/باز گو تا راحت جانها شود
بازگو کز ظلم آن استمنما/ صد هزاران زخم دارد جان ما
برچسب ها :ادبیات ، رمان ، شعر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0