کد خبر : 190117
تاریخ انتشار : دوشنبه 4 نوامبر 2019 - 11:30
-

تسخیر سفارت؛ ۴۰ سال بعد

تسخیر سفارت؛ ۴۰ سال بعد

به گزارش قائم آنلاین، سرگه بارسقیان، روزنامه‌نگار، در روزنامه ایران نوشت: «۱۳ آبان ۱۳۵۸؛ زمانی که سفارت آمریکا در تهران تسخیر شد، کاردار ایالات متحده در وزارت خارجه ایران بود؛ همانجا ماند و اتاق وزارت شد دفتر سفارت. بروس لینگن هرگز به سفارت برنگشت و گر چه سال‌ها بعد در مصاحبه‌ای آرزو کرد به ایران

به گزارش قائم آنلاین، سرگه بارسقیان، روزنامه‌نگار، در روزنامه ایران نوشت: «۱۳ آبان ۱۳۵۸؛ زمانی که سفارت آمریکا در تهران تسخیر شد، کاردار ایالات متحده در وزارت خارجه ایران بود؛ همانجا ماند و اتاق وزارت شد دفتر سفارت. بروس لینگن هرگز به سفارت برنگشت و گر چه سال‌ها بعد در مصاحبه‌ای آرزو کرد به ایران برگردد اما دعا کرد روزی که روابط ایران و آمریکا از سر گرفته شد، سفارتخانه سوخته و خاکستر شده باشد تا دیپلمات‌های آمریکایی مجبور باشند به‌جایی کوچک‌تر بروند که در مرکز شهر و آن قدر در چشم نباشد. سفارتی که در دهه ۲۰ شمسی خریده و ساخته شد و به آن می‌گفتند: «دبیرستان هندرسون» چون با نمای آجری قرمز خود هیچ جذابیتی نداشت و بی‌شباهت به دبیرستان‌های حومه شهرهای آمریکا نبود. البته آن زمان آنجا مرکز شهر نبود، بعداً افتاد وسط تهران. حداقل در تهران نه چنین نیتی بود که سفارت را به آتش بکشند و نه قصدی وجود داشت که تغییر کاربری دهند؛ حتی وقتی محسن رفیق‌دوست وزیر سپاه شد و خواست سفارت آمریکا را وزارت سپاه کند با این انذار امام خمینی(ره) روبه‌رو شد که «برای چه می‌خواهی به آنجا بروی؟ مگر ما قرار است هزار سال با آمریکا رابطه نداشته باشیم؟»

سفارت سابق ایالات متحده در تهران در ۴۰ سال اخیر تبدیل شد به نماد؛ در وجه ایدئولوژیک آن «لانه جاسوسی» که هر ساله مراسم راهپیمایی استکبارستیزی روبه‌روی آن برگزار می‌شود و سخنرانانش هم تسخیرکنندگان ۴۰ سال قبل نیستند؛ ناطقانی هستند که گر چه اسم دانشجویان دیروز پیرو خط امام را نمی‌برند اما رسمشان را پاس می‌دارند. سفارتی که در دیوارنگاره‌های جدیدش هم نشانی از بالاروندگان دیوار در ۱۳ آبان ۵۸ نیست؛ زنگارهای ۴۰ ساله بر قفل روابط دو کشور جای نگاره‌های تسخیر ۴۰ سال قبل و ایدئولوژی جای تاریخ را گرفته. در دیوارهای امروز پهپاد آمریکایی سقوط کرده دیده می‌شود اما دانشجوی ضد آمریکایی صعود کرده بر فراز سفارت نه. دیوارها تابلوهای تاریخ‌اند. در جنگ دوم جهانی نقاشان انگلیسی مأمور شدند تا بناهای ویران شده را به تصویر بکشند. پس از جنگ تعدادی از این ویرانه‌ها به شکل اولیه خود بازسازی شدند؛ برخی‌شان به شکلی کاملاً متفاوت. برخی از این بناهای ویران اما همان‌طور دست‌نخورده و ویران‌شده باقی ماندند فقط برای یک چیز که «خاطره جنگ را همیشه زنده نگاه دارند.» ۳۰ سال پیش دیوار برلین فروریخت اما به ابتکار مقامات آلمان، بخشی از آن به طول بیش از یک کیلومتر، به‌عنوان یادگاری برای موزه تاریخ حفظ شد که حالا یکی از جاذبه‌های گردشگری برلین شده و «گالری بخش شرقی» بزرگ‌ترین گالری هنری روباز جهان است.

دیوارهای سفارت آمریکا در تهران هم می‌شد یادمانی باشد از تسخیری که دانشجویان رفته بودند بعد از دو، سه روز برگردند و این که ۴۴۴ روز طول کشید به تعبیر ابراهیم اصغرزاده، طراح تسخیر، آنان را تبدیل به‌ گروگان گروگانگیری کرد.

دانشجویان تنها نبودند

در تفاسیر ۴۰ ساله جای یک تحلیل خالی است؛ این که دانشجویان تنها رفتند اما تنها نماندند. سفارت پیش از ظهر ۱۳ آبان تسخیر شد اما آنان که تا پاسی از بامداد جلوی سفارت تجمع کردند و روزهای بعد آنجا را تبدیل به پاتوق کردند، مهر تأیید بر تسخیر سفارت زدند. مسابقه ورود به سفارت تسخیر شده چنان اوج گرفته بود که برخی را مانع شدند تا امتیاز همراهی نصیب‌شان نشود. ۴۰ سال است دانشجویان پیرو خط امام مخاطب قرار می‌گیرند اما کسی سراغ مردم و روشنفکرانی نمی‌رود که در تأیید تسخیر گوی سبقت را از دانشجویان ربودند. مجاهدین خلق در تلگرافی به امام خمینی نوشتند: «جان‌های ناچیز خود را که کم‌ترین فدیه رهایی این میهن و این خلق و این مکتب است، بر کف گرفته و آمادگی نثار کردن آنها را با همه توانایی‌های ناچیزتر سیاسی و نظامی‌شان اعلام می‌دارند.» حزب توده ایران، دانشجویان پیرو خط امام را «جوانان مبارزی» خواند که «بیانگر صبر به پایان رسیده مردم در نبرد با امپریالیسم» بودند. کانون نویسندگان ایران در بیانیه‌ای به امضای باقر پرهام، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، اسماعیل خویی و محسن یلفانی «به روح ضد امپریالیستی مبارزه مقدس دانشجویان عزیز» درود فرستاد و این مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی و نهضت آزادی بودند که موضع مخالف گرفتند و از هدایت دولت استعفا دادند. مخالف دیگر محمود احمدی‌نژاد بود که در جلسه دانشجویی تهدید کرد نقشه تسخیر را به دولت موقت لو می‌دهد (گفت‌وگوی محمد هاشمی با «تاریخ ایرانی») اما مخالفت او نه با اصل تسخیر، که با مقصد آن بود؛ سفارت شوروی به‌ جای آمریکا. مخالف دیگر آیت‌الله مهدوی‌ کنی، رئیس کمیته‌های انقلاب اسلامی بود که این حرکت را مضر می‌دید: «برای این که از نظر قوانین بین‌المللی ریختن به سفارت ولو این که ما می‌گوییم لانه جاسوسی، در دنیا مورد پذیرش نیست.» غیر از اینان تسخیر سفارت آمریکا نه‌تنها مخالفی نداشت که لشگری از چپ و راست مشوق داشت. این هجوم جمعیت به روبه‌روی سفارت چنان بود که جان گریوز مسئول روابط عمومی سفارت ایالات متحده در تهران در خاطراتش گفته «از دانشجوها نمی‌ترسیدم، از توده‌های مردم می‌ترسیدم که شعار می‌دادند مرگ بر آمریکا». نقش این حمایت مردمی و سیاسی در تأیید تسخیر سفارت و استمرار گروگانگیری، مغفول مانده است؛ همین حمایتی که تأیید رهبر انقلاب را هم در ساعات اول داشت که آن را «انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول» خواندند.

تسخیر در دوگانه استغفار یا استمرار

حداقل تا دهه ۷۰ خوانشی انتقادی از اصل تسخیر و استمرار آن دیده نمی‌شود. یک دلیلش کوچ تسخیرکنندگان به مسئولیت‌های اجرایی و تقنینی و نظامی بود (ابراهیم اصغرزاده نماینده مجلس شد و محسن میردامادی و حبیب‌الله بیطرف استاندار و در رده‌های دیگر محمدعلی جعفری و عزت‌الله ضرغامی و… به سپاه رفتند) و دلیل دیگرش فضای رسانه‌ای و سیاسی خاص دوران جنگ. اما از نیمه دهه ۷۰ و بویژه دوره اصلاحات که دانشجویان دیروز سمت‌های دولتی گرفتند و عصر افتراق سیاسی آنها با خوانش رسمی از تسخیر سفارت شروع شد، فضای رسانه‌ای هم با انعکاس نظرات مخالفان و موافقان تسخیر و برگزاری مناظره‌هایی در دانشگاه‌ها قرائت رسمی را به چالش کشیدند. در دهه های ۸۰ و ۹۰ اما سؤالات جدیدی مطرح شد؛ این که تسخیرکنندگان پشیمانند یا تسخیر سفارت امری تکرارشونده است؟ تقریباً هیچ یک از اعضای هسته مرکزی دانشجویان تسخیرکننده و حتی رده‌های میانی آنان در دو طیف سیاسی، از اقدام خود ابراز پشیمانی نکرده‌اند. محسن میردامادی در سال ۹۰، فقط افشاگری دانشجویان پیرو خط امام علیه افراد را اشتباه خواند. سؤال دوم با حمله به سفارت انگلیس در تهران در آذر ۹۰ جایگاه مهم‌تری پیدا کرد. در این موضوع هم تقریباً بین دانشجویان سابق وفاق وجود دارد که تسخیر سفارت اقدامی قابل تکرار و تعمیم به سایر موارد نیست.

معصومه ابتکار می‌گوید: «تسخیر سفارت آمریکا استثنایی است که نمی‌تواند قاعده شود» و فروز رجایی‌فر حتی اشغال سفارت انگلیس را در چارچوب «پروژه نفوذ» می‌داند. ابراهیم اصغرزاده «الگوبرداری از اقدامات بازدارنده سال‌های نخست انقلاب به منظور توجیه حمله به سفارت کشورهای خارجی» را «تراژیک» می‌خواند و معتقد است: «اشغال سفارت باید به موزه تاریخ سپرده شود. اگر گروگانگیری برای مدت چند ساعت هم توجیه‌پذیر باشد، قطعاً برای مدت طولانی و به‌عنوان ابزار معامله و امتیازگیری، ناشایست و خسارت‌بار است و چهره مخدوشی از مطالبات ولو برحق عاملان آن به نمایش خواهد گذاشت.»

شبح گروگانگیری بر سر میز مذاکره

۴۰ سال پس از تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری ۴۴۴ روزه دیپلمات‌های آن، برای درک نقش و سهمی که این رخداد در مناسبات امروز تهران و واشنگتن دارد، می‌توان به کتاب جان لیمبرت اشاره کرد که خود از گروگان‌ها بود و در دوره اوباما معاون وزیر امور خارجه آمریکا شد: «وقتی می‌خواهیم با ایرانیان گفت‌وگو کنیم، همیشه در همان اتاق و بر سر همان میز مذاکره، مقداری شبح حضور دارند. یکی از آنها شبح کودتای ۲۸ مرداد است و یکی دیگر از اشباح که ممکن است حاضر باشد، همان جریان گروگانگیری است که اثر عمیقی روی آمریکایی‌ها گذاشته است.» اما در سوی دیگر محسن امین‌زاده است که نوشته: «فاصله کوتاه چند ساله میان گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران و اقدام مشترک آمریکا و اسرائیل برای فروش برخی سلاح‌های پیشرفته و لوازم یدکی جنگنده‌های آمریکایی به ایران، در پیوند با مذاکرات پنهانی رابرت مک‌فارلین، فرستاده ویژه رونالد ریگان به تهران، همه حاکی از آن بود که سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران بیش از آن که متأثر از انقلاب و اشغال سفارت آمریکا و شعارهای ضد آمریکایی تهران و حتی تحرکات خارجی ایران مانند حضور در لبنان باشد، متأثر از سیاست خارجی ضد شوروی آمریکا در دوران جنگ سرد است. صرف نظر از حوادث مشکل‌زایی مانند اشغال سفارت آمریکا – که در چارچوب کنش‌های دوران انقلاب دسته‌بندی و درک می‌شد – مشکل‌آفرین‌ترین کنش سیاسی این دوره، افشای مذاکرات دیپلماتیک پنهان ایران و فرستاده ویژه رئیس‌جمهوری آمریکا، توسط ایران و تخریب دولت آمریکا در این رابطه بود؛ تخریب مسیر دیپلماتیکی که می‌توانست ضمن کاهش مشکلات بین‌المللی ایران، حتی در جنگ ایران و عراق، برای ایران فرصت‌ساز باشد.» (ماهنامه مشق فردا، شماره ۲)

ایران و آمریکا چند باری تلاش کردند میز مذاکره را از شبح خالی کنند اما در دوره اوج‌گیری تنش‌ها هر یک اشباح را فرامی‌خوانند تا به مثابه مبدأ مشکلات فعلی به آن ارجاع دهند. حتی دانشجویان تسخیرکننده که هیچ علقه فکری و تشکیلاتی با دکتر محمد مصدق نداشتند، تسخیر سفارت را نتیجه نگرانی از تکرار کودتای ۲۸ مرداد با اقدام آمریکا در پذیرش شاه بیمار می‌دانند. ۴۰ سال پس از تسخیر سفارت، مسأله اصلی همان دیوار بلند بی‌اعتمادی است؛ دیواری که نگارگری‌های جدید سفارت آمریکا در تهران نشان می‌دهد آجرهای بیشتری بر آن افزوده و رنگ‌های زیادی به آن پاشیده شده و از تبدیل امری ۴۰ ساله به مسأله‌ای تاریخی جلوگیری می‌کند. دیوارها تابلوهای تاریخ‌اند.»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

15 − یک =