کد خبر : 195972
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 5 دسامبر 2019 - 10:00
-

جنگ تبلیغاتی شرکت ها با قلب، ذهن و بدن کودکان

جنگ تبلیغاتی شرکت ها با قلب، ذهن و بدن کودکان

به گزارش قائم آنلاین، چند نفر از مردم ایامی را به خاطر دارند که در آن هدف آگهی های تلویزیونی، فروش یک محصول جدید به بینندگان بود که حتی خبرنداشتند که به آن احتیاج دارند نه به پیش بردن یک دستورکارخطرناک؟ به نظر می رسد که ما به سرعت در حال از یاد بردن خاطراتی

به گزارش قائم آنلاین، چند نفر از مردم ایامی را به خاطر دارند که در آن هدف آگهی های تلویزیونی، فروش یک محصول جدید به بینندگان بود که حتی خبرنداشتند که به آن احتیاج دارند نه به پیش بردن یک دستورکارخطرناک؟ به نظر می رسد که ما به سرعت در حال از یاد بردن خاطراتی از این دست هستیم.
سرانجام تبلیغات بازرگانی جهان شرکتی وارد قلمروهای فرهنگی جدیدی شده است. در یک آگهی تازه منتشر شده، باز هم یک شرکت بزرگ دیگر به آرمان سازی از انتخاب یک سبک زندگی پرداخته که به طور طبیعی مطلقا هیچ ارتباطی با خانواده هسته ای سنتی ندارد که  تمدن غربی را  در طول دو هزاره تاریخ تلخ و شیرین و پر فراز و نشیب از وقایع گوناگون به جلو هدایت کرده. این آگهی مناقشه برانگیز با شور و حرارت تمام، توجه خود را نه برمحصول، بلکه بر تبلیغ نگرش های دگرباشانه درمیان  جمعیت تاثیرپذیر نوجوانان نوبالغ متمرکز کرده است.
این تازه ترین مخلوق بیرون آمده از آزمایشگاه مارکسیست فرهنگی، دست بر اتفاق در قالب یک تبلیغ تجاری برای «اسپرایت» عرضه شده، نوشیدنی گازداری که تولید کننده آن شرکت کوکاکولا است. در این آگهی تبلیغی چندین نوجوان نشان داده می شوند که خود را برای حضور در یک مراسم مربوط به جمعت دگرباش در یک جنگل شهری بی نام و نشان آماده می کنند. این آگهی بیشتر با حس و حالی کمی مستندگونه تهیه شده تا تبلیغی برای یک آب قند گازدار، و به همین دلیل است که هیچ بازیگری در آن دیده نمی شود که در حال فرونشاندن عطش خود با این نوشیدنی باشد. در نتیجه این تبلیغ، به محملی – یک اسب تروای تمام عیار- برای وارد کردن یک مسئله به شدت مناقشه برانگیر به داخل اتاق نشیمن میلیون ها آمریکایی تبدیل شده است.
در آگهی تلویزیونی اسپرایت، یک ظاهرا مادر (ذکر کلمه «ظاهرا» بسیار مهم است، زیرا امروز واژه «جنس» به یک مفهوم کاملا سیال تبدیل شده که کاملا احساسات شخص را به چالش می کشد و ممکن است به هوسی تغییر کند) وارد صحنه می شود و همراه با پخش نغمه هایی ملودراماتیک برای ظاهرا پسر بیولوژیک خود خط چشم می کشد. کات به صحنه دوم. باز هم یک ظاهرا مادر دیگر به ظاهرا دختر خود کمک می کند تا لباس تنگی را بر تن کند که برجستگی های اندامش را می پوشاند. بلا به دور! آیا در آینده نزدیک باید منتظر اجبار به انجام تزریقات تسترون برای تمام عمر باشیم؟ باید منتظر ماند و دید.
سپس یک ظاهرا مادر بزرگ را می بینیم که در حال توجه بیش از حد به ظاهرا نوه دگرباش خود است و او نیز کلاه گیسی ارغوانی رنگ بر سر دارد که با هیجانی غیرقابل مهار آن را تکان تکان می دهد و انعکاس تصویر او را در کنار «بابا»، در آینه می بینیم. هر چه می کنم مادربزرگی را تصور کنم که بدون هیچ حرف و بحثی تن دادن به چنین سناریویی را بپذیرد نمی توانم، اما در یک جهان واقعی انباشته از غلغل و هیاهوی کوکاکولا هرچیزی امکان پذیر است.
اما در این سفر با هزینه شرکتی به دورترین سمت جنون چه چیزی مفقود است؟ خب اول از همه عقل سلیم. آیا  واقعا عاقلانه است که نوجوانان نوبالغ برای جهت گیری جنسیتی شان که گاه در بهترین حالت درباره آن سردر گم هستند، قهرمانی خلق کنیم تا الگوی نقش آنها باشد؟ نوجوانان تا همین جا نیز به شدت تحت تاثیر انبوه پیام هایی قرار دارند که هر روز و هر روز از طریق شبکه های اجتماعی مورد بمباران آنها واقع می شوند. آیا واقعا آنها، به خصوص نوبالغان به این نیاز دارند که یک شرکت واقع در فهرست «فورچون ۵۰۰» شیوه زندگی خاصی را برایشان تبلیغ کند که رنگین کمانی کامل از خطراتی ناگفته را به همراه دارد؟ رسانه های شرکتی به ندرت این مسائل را گزارش می کنند، اما هزاران جوان همین الان در تلاش برای معکوس کردن روند آسیبی هستند که با تلاش برای تبدیل کردن بدنشان به جنس مخالف، با دست خود به جسمشان وارد آورده اند؛ چیزی که – باید یک بار و برای همیشه اعلام کرد- کاری مطلقا غیرممکن است.
عجیب آنکه جامعه غربی مدت ها عمل «ناقص کردن اندام زنانه» را در فرهنگ های«کمتر متمدن» محکوم کرده، با این حال هم اکنون به شکلی بر این باور است که این کار در مورد کودکان با قربانی کردن بخش هایی از بدنشان و وارد کردن هورمون های قدرتمند به مقادیر خطرناک به جسم آنها برای از بین بردن جنسیتی که با آن به دنیا آمده اند، کاری قابل قبول است. به عبارت دیگر بیولوژی و پزشکان که این قبیل کودکان را در بدو تولد دارای«جنسیت عوضی» اعلام می کنند، همه چیز را عوضی گرفته اند. چیزی که امروز واقعا – دست کم برای طبقه نگران مارکسیست فرهنگی – اهمیت دارد این است که چگونه هر فرد با جنسیت «حقیقی» خود شناسایی شود.
کوکاکولا که تاکنون اجازه تبلیغ محصولاتی ناسالم را بدون اعلام این هشدار سلامتی داشته که مصرف نوشیدنی های گازدار به شکل روزانه به شدت خطر دیابت را افزایش می دهد، امروز به آن اجازه داده شده یک شیوه زندگی دگرباشانه را تبلیغ کند که می تواند به معنای واقعی کلمه موجب از دست رفتن جان و اندام ناخواسته بسیاری از افراد شود. برای مثال وقتی کسی یکی از اندام های بدنش را از طریق جراحی حذف می کند، دیگر بازگرداندن آن تقریبا غیرممکن است.
ثانیا این آگهی / دستور کار، حاوی هیچ نشانه یا اشاره روشنی به پدران نیست. البته می توانیم فرض را بر این بگیریم که آنها هنوز تلاش دارند از  جهنم یک آگهی تبلیغاتی اخیر مربوط به  شرکت ژیلت فرار کنند (در یوتیوپ یک میلیون و ۵۰۰ هزار انگشت شست رو به پایین برای این آگهی به نمایش درآمده که هنوز هم ادامه دارد) که در آن پیرامون به اصطلاح «مردانگی مسموم» برای مردان داد سخن رانده بود. خنده دار اینکه یک شرکت این حق را به خود می دهد تا مردان را – که دست بر قضا غالبا مردان سفیدپوست هستند – زیر پا له کند، در حالی که این تازه ترین پیام شرکتی حتی حاضر نیست چهره یک پدر را در آگهی خود به تصویر بکشد. به این ترتیب می توانیم ببینیم که هجمه علیه مردان نه تنها مرتبا در نتفلیکس اتفاق می افتد (اگر مدرک لازم دارید فیلم «جعبه پرنده» را تماشا کنید) بلکه این پیام پیچیده شده در لفافه، اکنون در حال تبدیل شدن به  تبلیغات تجاری تلویزیون های جریان اصلی نیز هست.
سرانجام اینکه باید پرسید چرا این شرکت ها که دغدغه نفع بردن از ترس های مردم هستند، همچنان به جای فروش یک محصول به فکرپیش بردن یک دستور کارند. چرا که یکی از اولین اقدامات یک شرکت که دقیقا برای رقیب کوکاکولا یعنی پپسی اتفاق افتاده، سوار شدن بر موج جنبش عدالت اجتماعی با ناکامی عظیمی مواجه شده است.
آیا عاقلانه است که این شرکت ها از یک موضوع به شدت مجادله برانگیز برای تبلیغ یک محصول به درصد بسیار کوچکی از جمعیت استفاده کنند؟ به نظر می رسد که این یک راهبرد ابلهانه برای جذب کردن عده ای از مبارزان عدالت اجتماعی به سمت اسپرایت باشد، چرا که همین حالا نیز بسیاری از مصرف کنندگان وسوسه شده اند که به کلی این محصول را بایکوت کنند. در نتیجه استدلالی که می توان مطرح کرد این است که انگیزه اصلی  شرکت هایی چون کوکاکولا و ژیلت از انتشار آگهی هایی از این دست که عموما جوانان را هدف قرار داده اند، تلاش برای ایجاد تغییری بنیادین در طرز تفکرها نسبت به جوانان است. به عبارت دیگر این شرکت ها از همدستان بازی مهندسی اجتماعی به شمار می روند و هزینه ای که برای این کار می پردازند برایشان مهم نیست. یک انگیزه احتمالی ایجاد جامعه ای ضعیف تر و «کمتر مردانه» از مصرف کنندگانی است که هر چه می گذرد بیشتر به این محصولات وابسته می شوند. من شخصا ظن چیزی بسیار شوم تر را دارم، یعنی هدایت روند تصمیم سازی که چراغ سبز لازم را به چنین موضوعاتی می دهد.
نویسنده: رابرت بریج (Robert BRIDGE) نویسنده و روزنامه نگار
منبع:  https://b2n.ir/124751

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

هفده − 2 =