کادوی روز پرستار امسال بر سر مزارت
به گزارش قائم آنلاین، در آستانه ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار، با خودمان گفتیم بهتر است به سراغ خانواده پرستاری برویم که در روز پرستار امسال جای خالیاش سخت احساس میشود، جشن روز پرستار بر سر مزارش برگزار شده و خبری از آن لبخند زیبای همیشگی بر گوشه لبش نیست… شهیده؛ سیدهفاطمه
به گزارش قائم آنلاین، در آستانه ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار، با خودمان گفتیم بهتر است به سراغ خانواده پرستاری برویم که در روز پرستار امسال جای خالیاش سخت احساس میشود، جشن روز پرستار بر سر مزارش برگزار شده و خبری از آن لبخند زیبای همیشگی بر گوشه لبش نیست…
شهیده؛ سیدهفاطمه شفیعینژاد، متولد سال ۱۳۵۵، پانزدهمین شهید دانشگاه علوم پزشکی مازندران بود که از میان کادر درمانی بیمارستان قلب فاطمه زهرا (س) ساری در اثر ابتلا به ویروس کرونا، در ۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۹، در دفاع از سلامت شهروندان به جمع شهدای سلامت پیوست.
این شهیده مادر پنج فرزند دختر بود، بزرگترین فرزندش ۲۰ ساله و دختر کوچک تنها ۱۰ سال دارد، شهادت ناباورانه این پرستار زحمتکش با سابقه ۱۸ ساله، موجب شد نام و نشانش بر زبان مردم شهر جاری شود…
بنا بر گفته همکاران و اهل خانواده شهیده سیدهفاطمه شفیعینژاد بهصورت داوطلبانه در بخش بیماران کرونایی بیمارستان فاطمهالزهرا (س) ساری حاضر شد و سرانجام در اثر ابتلا به ویروس کرونا و درگیری بالای ریوی به جمع شهدای سلامت استان مازندران پیوست.
ما در خبرگزاری فارس، روز پرستار را بهانه قرار دادیم تا از حال و هوای خانه خانم شفیعینژاد در نبودش روایت کنیم، برای انجام این کار در ابتدا به سراغ همسر شهید میرویم، از او میخواهیم برایمان کمی از شهیده و خاطراتشان بگوید…
*شهادت پس از ۲۲ سال زندگی مشترک که ۱۸ سال سابقه پرستاری
جمال زارعیکیاپی متولد سال ۱۳۵۰با ۲۲ سال زندگی در کنار شهیده شفیعینژاد با اشاره به اینکه سالها پیش بهطور سنتی با همسرم ازدواج کردم، میگوید؛ فاطمه خانم در یک خانواده مذهبی بهدنیا آمده بود، و از آنجایی که دو تن از برادران من اسدالله و عبدالحمید زارعی از شهدای دوران دفاع مقدس هستند، همسرم همیشه از آنها یاد میکرد و به جایگاهشان غبطه میخورد.
وی اضافه میکند؛ همانطور که میدانید پرستاری شغلی است که عشق و علاقه و حس وحال عاشقی میخواهد تا خدمت بیمنت از دلش به بیرون آید، همسرم از جمله افرادی بود که این شغل را با اعتقاد انتخاب کرد و در کارش به زبان همه عاشقانه خدمت کرد تا جایی که عارفانه به شهادت رسید.
* گفتم؛ حواست به من و پنج دخترمان باشد!
آقای زارعی ادامه میدهد؛ فاطمه خانم از پرستاران ویژه آیسیوی بیمارستان قلب ساری بود، پس از شیوع ویروس کرونا، بهصورت داوطلبانه در بخش کرونا مشغول خدمت شد، قبل از انتخابش گفت من با ایمان راسخ میخواهم برای خدمت در این بخش حاضر شوم از تهدیدات هم باخبرم و میدانم این بیماری شوخی ندارد من به او گفتم قبول، ولی حواست به من و بچهها باشد ما پنج دختر داریم مشکلات ما با دیگران متفاوت است.
*شنیدن این حرف اقای زارعی ما را به فکر فرو برد، مادری که با وجود پنج فرزند دختر پرستار نمونه یک بیمارستان است قطعا از پس انجام هر کاری برآمده و به کارش عشق میورزد….*
همسر شهیده شفیعینژاد بیان میکند؛ هر ساله روز پرستار دخترها در خانه برای مادرشان جشنی تدارک میدیدند هر کدام کادو میخریدیم و او خوشحال میشد، همان لبخند همیشگی! حیف که امسال نیست من و بچهها در خانه به سوگش نشستهایم، روز پرستار امسال را سر مزارش جشن میگیریم…
*همسرم پشتوانه زندگی ما بود
وی تاکید میکند؛ همسرم با اعتقاد رفت، بعد از سه ماه با کرونا درگیر شد، حدود سه هفتهای مقابله کرد در همه این مدت من شبانهروز در بیمارستان بودم، گلایه میکردم، میگفت به خدا توکل کن هرچه بخواهد همان میشود من نگرانی خاصی در چهرهاش حتی تا لحظه قبل از شهادتش ندیدم، همسرم پشتوانه زندگی ما بود ضمن اینکه پرستار بود مادر بچهها و مدیر خانه بود همچون کوه پشتمان بود من وظیفه داتی و اخلاقی خودم میدانستم بتوانم با حضور ۲۲ روزه حتی شده در محوطه بیمارستان قسمتی از زحماتش را چبران کنم…
زارعی خاطرنشان میکند؛ شهیده یک انسان خودساخته و عارف بود، علاقه زیادی اسما جلاله و ائمه اطهار داشت، در بیمارستان قلب با نام فاطمهالزهرا (س) کار میکرد هر کجا اسم حضرت را که در جایی درج شده بود میدید بر میداشت و نگهداری میکرد، هرگز بدون وضو به بچهها شیر نمیداد، در مسیر شناخت خداوند تلاش میکرد تا اینکه پایان زندگیاش به شهادت ختم شد که اگر جز این بود در حقش اجحاف میشد.
* سخنانی از نازدانه شهیده
در ادامه به سراغ زهرا خانم فرزند ارشد شهیده میرویم، وی با اعلام اینکه، ما پنج خواهریم، میگوید؛ من متولد سال ۷۸، کوثر خانم متولد سال ۸۰، فائزه متولد سال ۸۳، هدی خانم متولد سال ۸۶ و ته تغاری ما هانیه خانم که متولد سال ۸۹ است، پنج فرزند شهیده فاطمه شفیعیزاده هستیم.
وی که از همان ابتدای مصاحبه با یادآوری نام مادر، بغض در صدایش را پنهان میکند، ادامه میدهد؛ مامان عاشق بچههایش بود در صبر و حوصله ما هیچکدام به او نمیرسیم، یادم هست هنگام نمازش ما همه دورش حلقه میزدیم، یکی را بغل، یکی را کول و بقیه در کنارش بودیم، با صبر و حوصله ادامه میداد، با آن همه مشغله کاری که داشت در خانه ارتباط قوی و نزدیکی با ما داشت.
*دوران تحصیل و ازدواج
زهرا زارعی یادآور میشود؛ مامان خودش در یک خانواده مذهبی متولد شد، پدربزرگم روحانی و معلم بود در دوران خودشان در روستا زندگی میکردند و به شهر رفت و آمد داشتند، برایم از سختیهای دوران تحصیلش میگفت، میدانست باید دانشگاه دولتی قبول شود همینطور هم شد، مادرم فرزند اول خانواده بود و مسؤولیت کمک به دیگر خواهر و برادرانش را برعهده داشت.
دختر این شهیده ساروی، تاکید میکند؛ مادرم خوشحال بود که با پدرم که از خانواده شهدا است ازدواج کرده و همواره به شهیدان ارادت داشت، در نحوه تربیت ما همواره تلاش میکرد در راه عموهایم قدم برداریم، شاید من ۲۰ سال مادر داشتم ولی در اصل او برایم ۵۰ سال مادری کرد!
وی اضافه میکند؛ با شیوع کرونا مادرم از ما نظر خواست و گفت من میخواهم به بخش کروناییها بروم، ما هم به انتخابش احترام گذاشتیم، میگفت اگر من نروم همکاران دیگر گناه دارند بچه کوچک دارند، از زمانی که وارد بخش کرونا شد چندین بار علائم آنفلوآنزا پیدا کرد و خوب شد ولی باز هم دست از کار برنداشت، تا اینکه کار آخر بستری شد.
*دیدار با دخترها ۲۲ روز قبل از شهادت!
زهرا خانم، اظهار میکند؛ در زمان بستری، من بابا و مادرش با لباس ایزوله کنارش بودیم، رابطش با پدرم قوی بود همه پرستاران شاهد هستند که وقتی بابا نبود مدام سراغ بابا را میگرفت و وقتی او را میدید خوشحال میشد، پدرم هیچ چیز کم نگذاشت کسی که خواب مامان را میبیند بابا است، به هم عشق میورزیدند.
فرزند ارشد شهیده شفیعینژاد، ادامه میدهد؛ در طی سه هفته بستری گاهی اوقات حالش بهتر میشد ولی باز به حالت قبل برمیگشت، با این حال من کاملا امیدوار بودم که مامان به خانه برمیگردد، تا اینکه نیاز به دستگاه تنفس پیدا کرد و فقط میتوانست صداها را بشنود، در این مدت بهغیر از منو بابا هیچکدام از دخترها،مامان را ندیدند، من صدای بچهها به خصوص هانیه را ضبط میکردم میبردم کنار گوش مامان تا بشنوند، میدیدم اشک از چشمش جاری شده و چیزی نمیگوید، دکترش میگفت لااقل پنج بار بخاطر پنج دخترت نفس بکش!
*وداع با مادر
وی میگوید؛ تا اینکه حالش بد شد به بیمارستان امام خمینی ساری منتقل شد، روز ۲۰ شهریور، آخرین دیدار من با مادر بود، فکرش را نمیکردم که مادرم فردا ما را ترک کند؛ ۲۱ شهریور با تماس پدرم خودم را به بیمارستان رساندم، با صدای بلند ناله پدرم به هم ریختم باورم نمیشد، فضا ناآرام شده بود، دوستان و آشنایان مادرم را میدیدم، باورش سخت بود که مامان دیگر نیست…
زهرا خانم با اشاره به اینکه، روزها گذشت تا درک کنم که مادرم نیست، میگوید؛ قبل از شهادت مامان به همه میگفتم برایش دعا کنید اگر برای مامان اتفاقی بیافتد من زنده نیستم، بعد رفتنش نفهمیدم چه شد فقط این را میدانم تنها چیزی که آرامم میکند این است که مامان شهادت را دوست داشت و نصیبش هم شد، همین که میدانیم حالش خوب است برایمان کافی است…
* شهادت مامان و بزرگتر شدن هانیه
دختر این شهیده با بغضی در گلو که دیگر پنهان نیست، خاطرنشان میکند؛ هانیه سنش کم است شاید بگویم با این اتفاق ۱۰ سال بزرگتر شد، به من میگفت زهرا من به
حسودی میکنم چون ۱۰ سال بیشتر از من، مامان را داشتی! در خانه ما هانیه از دوری مامان در اتاق را میبندد و با صدای بلند گریه میکند، من و خواهرانم از شب اول شهادتمان خواب و خوراک نداشتیم، الان یک شب در میان حالمان بد میشود …
*مادری که پرستار است خسته میشود!
وی با اشاره به اینکه همیشه خوابهایم را برای مادرم تعریف میکردم، بیان میکند؛ مدتی قبل خوابی دیدم از خواب پریدم و دنبال مادرم گشتم تا خوابم را بازگو کنم ناگهان یادم آمد مامان دیگر نیست، به رختخواب برگشته و با گریه خوابیدم، مادرم به خوابم آمد گفت بگو چه خوابی دیدی برایش تعریف کردم و آرام شدم، گویی واقعی بود و مامان هنوز زنده بود…
زهرا خانم که اکنون دانشجوی رشته علوم قضایی است، ادامه میدهد؛ در حال حاضر خواهرم کوثر دانشجوی مهندسی صنایع است، سه خواهر دیگر نیز مشغول تحصیل هستند، بابا مهربانتر شده و مراقب ما است، یادش بخیر، مامان همیشه میگفت مادری که پرستار است خیلی خسته میشود، پرستاری شغل سختی است از شما میخواهم هر شغلی را که انتخاب میکنید در آن موفق عمل کنید…
*بهترین برای همه
دختر خانم شفیعیزاده، میگوید؛ تمام چیزی که از مادرم دیدم این است که مادرم برای خانواده خودش بهترین بود، برای ما هم بهترین بود، در بیرون از خانه امکان نداشت نیازمندی را ببیند و کمک نکند، حتی به میوهفروش محله مان گفته بود اگر کسی به پرستار رایگان نیاز دارد من پای کار هستم و بدون چشمداشت حاضرم کمک کنم…
صحبتهایمان به پایان نرسید، گویی دیگر توانی برای زهرا خانم نمانده بود، داغ مادر سخت است، آن هم مادری که با نازدانههایش صمیمی بود، مادری با پنج فرزند دختر که به کار پرستاری مشغول بود، هم در خانه و هم در اجتماع در حوزههای مختلف موثر واقع شد.
پارسال همزمان با روز پرستار، سیده فاطمه شفیعیزاده توانست کسب مقام پرستار نمونه بیمارستان را به خودش اختصاص دهد، گویی در همه جا نمونه بود، همسر و فرزندانش از او به نیکی یاد میکنند و میدانند او خوشحال است که شهید شده، ولی حیف که دیگر در جمعشان نیست.
شهیده سیده فاطمه شفیعینژاد در مسیر مقابله با ویروس منحوس کرونا از سر وظیفه و احساس مسؤولیت داوطلبانه در بخش بیماران کرونایی حاضر و مشغول مراقبت از بیماران بستری بود تا اینکه در نهایت در این راه مبتلا و به جمع شهدای سلامت پیوست.
برچسب ها :پرستار،بیمارستان،شهید
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0