چرا «الگوی پارادایم آموزش صنعتی» ما را رها نمی کند؟
به گزارش قائم آنلاین، با عنایت به اهمیت تعلیم و تربیت به ویژه تعلیم و تربیت در گذار سایبری، برای بررسی متخصصان تعلیم و تربیت در این خصوص، متن کامل سخنرانیهای مطرح شده در میزگرد تعلیم و تربیت در گذار سایبری و رونمایی از کتاب گذار در بحران(تعلیم و تربیت در گذار به سمت نظام
به گزارش قائم آنلاین، با عنایت به اهمیت تعلیم و تربیت به ویژه تعلیم و تربیت در گذار سایبری، برای بررسی متخصصان تعلیم و تربیت در این خصوص، متن کامل سخنرانیهای مطرح شده در میزگرد تعلیم و تربیت در گذار سایبری و رونمایی از کتاب گذار در بحران(تعلیم و تربیت در گذار به سمت نظام برتر) به صورت مجزا منتشر میشود.
** محمود امانی طهرانی دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش
اول باید یک تشکر صمیمانه و غیر تعارفی از آقای مجیدی کنم چون یک بابی را گشودند برای اینکه ما اندیشهورزی عمیق کنیم. چند وقت بود که از این فکرها نکرده بودیم و چند وقت بود که انقدر درگیر مسألههای روز بچهها، کشور و آموزش و پرورش شدیم، اینکه برگردیم و فکر کنیم که چه اتفاقی دارد میافتد واقعا مجالش به راحتی فراهم نمیشد.
شما سبب شدید با این کتاب و با زحمتی که کشیدید برگردیم و به این مسائل بیندیشیم.ادعا نمیکنم که کتاب را صفر تا صد، همه مطالبش را خواندهام البته بخشهای زیادی از کتاب را مشخصا مطالعه کردم و خلاصه کتاب را هم همینطور خواندم و کل کتاب را نیز تورق زدم.
چند نکته را میخواهم امروز تقدیم حضور دوستان کنم. اولین نکته این است که آقای مجیدی در یک کار فوقالعاده مهم، به یک نقد همراه با ارائه الگو دست زدند و نظام کنونی آموزش و پرورش را نقد کردند که اسمش را پاردایم آموزش صنعتی گذاشتند و اقدامات گلوگاهی هم برای این گذار ترسیم کردند.
چند وقت بود که درگیر مسألههای روز بچهها، کشور و آموزش و پرورش شدیم. این کتاب بابی را گشود که برگردیم و اندیشهورزی عمیق کنیم که چه اتفاقی دارد میافتد
من در تمام این بخشهای که ایشان ترسیم کردند، نکتههای قابل تأمل و درستی میبینم اما میخواهم یک درجه برگردم و ریشهایتر به این مسأله نگاه کنم تا تکلیف خود را بتوانیم روشنتر کنیم. این سؤال را باید جواب دهیم که چرا این الگوی پارادایم آموزش صنعتی برپاست و ما را رها نمیکند؟ و چرا پارادایم آموزش برتر که به دنبال این است تا یادگیری خودانگیخته را در بچهها به وجود آورد، مورد انتخاب قرار نمیگیرد و به آن اهتمام نمیشود. آیا نتیجه ناآگاهی و نا آشنایی است؟ آیا نتیجه بدخواهی است؟ آیا نتیجه تعقل ناطلبی است؟ میخواهم بگویم هیچکدام از اینها نیست. البته ممکن است هرکدام از اینها یک سهم ناچیزی داشته باشد اما عمده قضیه اتفاقی است که در جای دیگری فراتر از اینها افتاده و آن، بحث کارکرد است.
یک کتابی چندسال پیش در ایران چاپ شد که عدهای به آن توجه کردند که نامش «مرد مرد» بود و کتاب خواندنی بود. انگلیسیاش خیلی سنگینی داشت و مترجم این کتاب آقای فریدون معتمدی است و از پس ترجمه واقعا به خوب برآمده است.
این کتاب در یک کار فوقالعاده مهم، به نقد نظام کنونی آموزش و پرورش همراه با ارائه الگو دست زد
این کتاب نکتههایی در باب پرورش فرزندان، پرورش نسل جدید و پرورش پسران به طور خاص دارد. حالا ایشان خیلی روی آن تأکید میکند و در آنجا یک داستانی میگوید که خودش میگوید این داستان ریشه آریایی دارد و در ایران و هند مورد اقبال است، نقل میکند و البته نه اینکه داستان را یکجا نقل کند بلکه آدم را خون به جگر میکند تا این داستان را به پایان برساند چون قطره قطره به خورد آدم میدهد و مفصل راجع به آن صحبت میکند.
داستان یک شکارچی است که به شهر میآید و به پادشاه میگوید «من مرد کارهای سخت هستم، اگر اینجا کار سختی هست انجام دهم یا به یک شهر دیگر بروم»؛ پادشاه میگوید «خوش آمدی اتفاقا خیلی جایت خالی بود، در کنار شهر ما جنگلی است که آدمها به این جنگل میروند و دیگر برنمیگردند و مشکل ما این است که الان یک هراسی نسبت به این جنگل به وجود آمده است».
این شکارچی میگوید «خوب شد و من خوراکم اینجاست» بدون هیچ سلاحی فقط با سگش به سمت جنگل حرکت میکند تا به یک برکهای میرسد؛ در کنار این برکه که اتراق میکند، یک لحظه میبیند که یک اتفاقی افتاد و او نمیفهمد که این اتفاق چیست فقط متوجه میشود که سگش به داخل برکه بلعیده شد.
پیش خودش میگوید که پس مسأله را پیدا کردم و محل آن، اینجاست. به شهر برمیگردد و به پادشاه میگوید «نمیدانم موضوع چیست اما محلی که باید حل شود را پیدا کردم. به من، سه مرد شجاع بدهید».۳ فرد شجاع انتخاب کرده و به همراه خودش میبرد و آنها شروع میکنند و آب برکه را با سطل خالی میکنند تا برکه خشک میشود و میبینند که یک آدمی یا یک موجودی بزرگ و تنومند در ته این برکه خوابیده و تمام بدنش هم موهای بسیاربلندی دارد که خرمایی رنگ و مثل آهن زنگ زده است و از اینجا، آن داستان «آیرون جان» که عنوان اصلی این کتاب است، شکل میگیرد.
کارکرد آموزش و پرورش روی جامعه تأثیر میگذارد. این پدری که قبلا الگو بوده و همه میخواستند مثل او شوند، حالا او را کنار میگذارند. الان سوال اصلیمان این است که چه چیز را از آموزش و پرورش انتظار داریم؟
نویسنده این کتاب، برنده جایزه پولیتزر است و این بحث را نماد پرورش انسان، فرزند و پسرها میداند. یک ماجرایی را این کتاب نقل میکند که دیگر نه به عنوان داستان بلکه به عنوان نقد تاریخی است که میگوید در مناطق زیادی از انگلستان، خانوادههایی زندگی میکردند که مردهای خانواده در معدنها و عمدتا ذغال سنگ کار میکردند. هنگامی که این مردها صبح سرکار میرفتند، زنها برای آنها یک بقچه غذایی میپیچیدند و به آنها میدادند و وقتی که اینها شب از سرکار به خانه برمیگشتند، همسرانشان لباسهای آنها را میگرفتند، بشکه آب گرمی فراهم میکردند تا آنها خود را تمیزکنند بعد مردها میآمدند بین خانواده شام میخوردند و همه قدردان این بودند که این مرد چه زحمتی میکشد تا چراغ این خانه را روشن نگه دارد.
این جریان ادامه داشت تا سر و کله معلمها پیدا شد. معلمها که آمدند در روزها که مردها داخل معدن بودند، به این خانهها میآمدند و به بچهها میگفتند درس بخوان که مثل بابایت نشوی.
یواش یواش این موضوع، یک فرهنگی را آورد که مدل پدر را محکوم میکرد و میگفت که مثل این پدر شدن، مطلوب نیست. خانمها شروع به غر زدن کردند که عجب زندگی است. ما هر روز باید آب گرم کنیم، بریزیم، تمیز کنیم، لباس بشوییم. این ماجرای یقه سفیدها و یقه آبی ها از آنجا شکل گرفت.
ببینید کارکرد آموزش و پرورش روی جامعه تأثیر میگذارد. این پدری که قبلا الگو بوده و همه میخواستند مثل او شوند، حالا او را کنار میگذارند. ما الان سوال اصلیمان این است که چه چیز را از آموزش و پرورش انتظار داریم؟ آیا هدفمان آن چیزی است که آقای مجیدی میگویند تحت عنوان یادگیری خودانگیخته، تحت عنوان رشد و تحت عنوان توانمند شدن در تمام ابعاد است؟؛ در واقع فرد مومن، تلاشگر، مجاهد و کنشگر شدن است؟ یا اینکه یک نظامی طراحی شده که کارکرد دیگری را در جهان دنبال میکند؟
این بلیه رسمیسازی در نظام صنعتی، اعتبار و اثر مدرک در برخورداری از مواهب بیشمار، سبب شده است که نظام ما در خدمت وجوه تمایز، رتبهبندی و جداسازی قرار بگیرد
یعنی نظامی که اسمش را بلیه رسمیسازی می گذارم؛ این بلیه رسمیسازی، اعتبار و اثر مدرک در برخورداری از مواهب بیشمار، سبب شده است که نظام ما در خدمت وجوه تمایز، رتبهبندی و جداسازی قرار بگیرد و نتیجه این کارکرد است که آن نظام صنعتی را مجبوریم انتخاب کنیم. به عبارت دیگر در این نظامی که پارادایم آموزش برتری که آقای مجیدی میدهند اصلا این اتفاق نمیافتد. آن جداسازی و برخورداری از مواهب بیشمار مدرک نمیتواند اتفاق بیفتد چون در این نظام همه موفق هستند.
فطرت الهی و انسانی میگوید همه میتوانیم در این عالم موفق شویم اما نظامی که ناشی از تأثیر رسمی سازی است، به دنبال خود هزاران تبعات دیگر دارد؛ آیا میشود از این نظام، خود را خلاص کنیم؟ به اعتقاد من، بسیار دشوار است. حالا خود نظام رسمیسازی از کجا میآید؟ از اینکه ما میخواهیم دست به مدیریت در سطح یک کشور، نظام و حکومت بزنیم؛ همین که نظام مدیریتی میآید، جریانات، حساب و کتاب پیدا میکنند؟ همین که حساب و کتاب پیدا کرد، راههایی برای رسمیسازی به وجود میآید.
رسمیسازی که به وجود میآید، از روح خود خالی میشود و هدف گرفتن آن مدرک و توانمند شدن و برخوداری از آن مواهب میشود. اینجاست که محور اصلی، ارزشیابی میشود. تمام فخر فروشیها و سیطرهها، از همین طریق اتفاق افتاده است. چرا استاد میتواند بر دانشجو سیطره داشته باشد، به خاطر اینکه ارزشیابی نمره در دست اوست که میتواند نمره بدهد یا ندهد. پس آزادی از این دانشجو گرفته میشود.
از این مسأله بنیادی نباید غفلت کنیم؛ آقای مجیدی، اینکه مردم به سراغ آموزش برتر و به سراغ پارادایمی که شما ترسیم فرمودید، نمیروند، ناشی از یک انتخابگری است. اینها میخواهند به عبارتی آینده بچههایشان را بسازند و آینده را هم از این جهت میبینند.
نظام تعلیم و تربیت در رسمی سازی از روح خود خالی میشود و هدف گرفتن آن مدرک و توانمند شدن و برخوداری از آن مواهب میشود. اینجاست که محور اصلی، ارزشیابی میشود
آیا میتوانیم بین اینها جمع کنیم؟ من پیش بینیام از آینده این است؛ نمیگویم آینده را باید اینگونه بسازیم، دارم آینده نگری میکنم یعنی تصور خودم را از آینده می گویم؛ در آموزش آتی، فضا و مکان و جغرافیا تقریبا از بین می رود. اعتبار به مدارک کشورها کاهش پیدا میکند یا ارزشش کم شده و در مقابل مدارک بدون یک ملیت خاص یعنی مدارکی از جنس مدارک استاندارد جهانی سر و کلهاش پیدا میشود. البته متنوع شدن کارکردهای این مدرک هم حتما اتفاق خواهد افتاد.
اما آن چیزی که شما تحت عنوان ایجاد سکوهای آموزشی در این عرصه مورد تاکید قرار دادید، من هم جزو افرادی هستیم که در این موضوع طرح نوشتم؛ این سکوها از دید من به وجود خواهند آمد و جریان قوی از تجاری سازی آموزش رقم خواهند زد. نمیگویم تجاری سازی آموزش بد یا خوب است، اما هرچه که هست، خیلی دشوار است به تنهایی بگویید که این تجاریسازی در خدمت آن پارادایم آموزش برتری که شما ترسیم میکنید، در آید.
سکوها جریان قوی از تجاری سازی آموزش رقم خواهند زد و خیلی دشوار است بگوییم این تجاریسازی در خدمت آن پارادایم آموزش برتر در آید
به احتمال قریب به یقین اتفاقا پارادایم آموزش صنعتی در این فضا به طور بسیار پررنگتری، بیم میرود، تقویت شود و نمونههایی که در داخل کشور هم میبینیم از کسانی که سرمایههای عظیم داخل آموزش و پرورش آوردند، به نحوههایی قلههای ارزشیابی را بلندتر میگیرند که آدمها هزینهی بیشتری کنند برای اینکه از آن قله عبور کنند اینها ممکن است سردمدار این غائله ممکن است بشوند و کسی معلوم نیست که بتواند آن را کنترل بکند. آینده آموزش آینده بسیار بسیار خطیری خواهد بود.
برچسب ها :شورای عالی، آموزش و پرورش،نویسنده
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0