عبدالوهاب شهیدی بیش از یک خواننده تمامعیار بود
در تمام این ۹۹ سال، با خود و برای موسیقی و شعر زیست، فراوان تحسین شنید و سررشته خرد را گم نکرد. ستایندگان او مجموعهای عجیباند…
به گزارش عصرقائم، میرعلیرضا میرعلینقی، نویسنده و پژوهشگر موسیقی، در یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: «نمیشد گفت انتظارش را نداشتیم اما میتوانیم بگوییم هیچوقت در انتظارش هم نبودیم. چطور میتوان به انتظار خبر سفر هنرمندی این چنین بود؟ آن هم هنگامی که نزدیک به یک قرن را چنین سپری کرده باشد. اکنون از ۴ خواننده اصلی برنامههای گلها، تنها استاد اکبر گلپایگانی باقی مانده که سایهشان مستدام باد. بازماندگان دیگر نیز انگشتشمارند. کاش بیش از این قدر و منزلتشان را بدانند.
استاد عبدالوهاب شهیدی بیش از یک خواننده تمامعیار بود. تواناییهای طبیعی و سلامت نفس و خلوت پاک و بیمرزی که سالها در نقاط گوناگون جهان با موسیقی و شعر و طبیعت و دنیای بیکران درونش داشت، به او خصوصیات ممتازی را بخشیده بود که نگارنده یادداشت حاضر در هیچ خوانندهای در سراسر تاریخ صد ساله موسیقی کلاسیک معاصر ما ندیده و نمیشناسد. بررسی تکتک آنها بماند برای نوشتهای دیگر در زمانی بهتر. در اینجا به همین نکته مهم اکتفا میکنم که باید پس از این بیشتر از گذشته به ژرفا و وسعت میراث هنری او توجه کنیم. شاید نتوان بهآسانی خوانندهای را یافت که رشد کمیت و حفظ کیفیت در آثارش اینچنین استوار، ریشهدار و بیشکست پیش رفته باشد؛ به کمترین سایهای از آسانپسندی تن ندهد، شأن هنر و هنرمند را چنین برازنده نگهدارد، محبوب مردم و مطلوب خواص بماند و در عین فروتنی، در هر منزلگاهی از کار و عمر، منزلت نگهدارد.
در تمام این ۹۹ سال، با خود و برای موسیقی و شعر زیست، فراوان تحسین شنید و سررشته خرد را گم نکرد. ستایندگان او مجموعهای عجیباند و نگارنده بهعنوان دوستدار کوچک هنر و شخصیت استاد شهیدی، تعدادی از آنها را فهرست کرده است. از جمله غلامحسین مینباشیان، احسان یارشاطر، داوود پیرنیا، جین لویسن، پرویز یاحقی تا جوانهایی دقیق و فاضل چون سجاد پورقناد (موسیقیشناس و سردبیر سایت هارمونی تاک) و ادیب وحدانی (کارشناس موسیقیهای متال و انواع راک). بله، شهیدی چنین هنرمندی بود. دستهگل معطری که هر صاحب شامهای به زعم و ذوق خود، عطر زندگی فزای هنر او را دریافته است. اندوهگینم از رفتنش؛ چرا که از انسانهایی بود که در هر سنی بروند باز هم جای دریغ است و خوشحالم از این که در زمان حیاتش به اندازه بضاعت ناچیزم به او حرمت ورزیدم و به عشقش نوشتم و پاسخی گرفتم پدرانه و استادانه و مهربانانه. فرمود: «شما درد دلم را از زبان خود گفتی و مرا از رنج آن رها کردی.» و در ادامه بیت جاودانه سعدی را خواند:
هم بدهد دور روزگار، مرادت
ور ندهد، دور روزگار، نمانَد
و نمیدانست که وجود نازنینش، خود ِمراد است برای ما، و ما مرید حال ناب و نگاه نجیب او بودیم. خاک بر آن قامت بلند مهربان باد!»
برچسب ها :موسیقی، شعر،کلاسیک
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0