خاطره تلخ طنینانداز شدن خبر مرگ «قیصر امینپور» در رادیو
وقتی خبرِ تلخ مرگ زودهنگام قیصر امینپور، در رادیو طنینانداز شد، رادیوییها همه گریه و زاری میکردند. در بیمارستان شفیعی کدکنی با دست بر سر میکوبید و صدای گریههایش همه را منقلبتر کرده بود. این خبر تلخ به سرعت و در کمتر از سه ساعت از پروازش به گوش دوستدارانش رسید و همه خبردار شدند.
به گزارش عصرقائم، یدالله گودرزی ـ شاعر و مدیر گروه فرهنگ و ادب رادیو ایران ـ در یادداشتی ، به ذکر خاطرهای از حال و هوای رادیو در روزی که قیصر امین پور ـ شاعر نام آشنا ـ از دنیا رفت، پرداخته است.
در این متن با عنوان «روایت پرواز قیصر» آمده است:
«خاطرات شیرین زیادی از استادم، جاودانیاد قیصر امین پور دارم، چه از دیدارها و جلسات شعر و نشریات و چه کلاسهای دانشکده در دوره کارشناسی ادبیات دانشگاه تهران، اما تلخترین خاطرهام شب پرواز او روی داد و من راویِ درگذشت اندوهناک قیصر عزیز شدم:
ساعت چهار و نیم صبح هشت آبان هشتاد و شش بود و من هنوز بیدار بودم و خوابم نمیبرد. سر ِشب، یاد مجموعه شعر تازه و امضاکردهی او افتاده بودم که یکی از دوستان امانت گرفته بود، توی ذهنم یادآوری میکردم که فردایش پس بگیرم…
اوایل صبح، ناگاه پیامکی از دوستم دکتر اسماعیل امینی رسید دقیقا با این کلمات:
«بیچاره شدیم، قیصر هم رفت.»
تنم تیر کشید، انگار پتکی سنگین به سرم خورد، باورکردنی نبود، قیصر که سن زیادی نداشت، بلافاصله تماس گرفتم، دیدم اسماعیل گریهکنان خبر را تایید کرد و گفت در بیمارستان دی، نزدیک توانیر است. یعنی جایی که قیصر بستری بود. به دوسه تن از دوستان زنگ زدم و راهی بیمارستان دی شدم.
هنوز آسمان روشن نشده بود که به آنجا رسیدم.
صحنه تلخ و غمباری بود، چند نفری از شاعران گِرد آمده بودند، گریان و ویران، هر کسی در گوشهای ضجه میزد. خانم اشراقی (همسر گرامی قیصر)، ساعد باقری، بیوک ملکی، فاطمه راکعی، افشین علا و … .
زیرِ شانه های همسر قیصر را گرفته بودند و اختیار گریه از دست همه رفته بود،
شش بامداد بود، باخودم گفتم کاری کنم، گریه کنان به یکی از بچه های خبر رادیو، سیدحسین حسینی زنگ زدم و خبرِ فاجعه درگذشت قیصر را گفتم و از اهمیت او در شعر معاصر حرف زدم.
چند شعرش را هم که در ذهن داشتم نقل کردم تا بنویسد و در اخبار رادیو اعلام کند. او هم گفت: “حتما”
و خداحافظی کردیم.
کمی بعد شفیعی کدکنی رسید؛ در حالی که دست بر سر می کوبید و صدای گریه هایش همه را منقلب تر کرده بود. استاد شفیعی را اینجوری ندیده بودم، انگار فرزندی را از دست داده.
در همان اوان آقای حسینی خبر، زنگ زد و حیرتزده گفت: این بنده خدا کی بود؟؟
پرسیدم : چرا؟
گفت: ” تا در تحریریه خبر رادیو، خبر درگذشتش را گفتم تقریبا همه گریه و زاری کردند و من متاثر شدم که چرا کم میشناسمش، چون کمتر کسی را دیدهام که اینقدر محبوب باشد و بچههای خبر از رفتنش اینقدر ناراحت بشوند.”
خلاصه، بعدش گفت دنبال کسی است که بعد از اعلام خبر درباره قیصر با او گفتوگو کنند. گفتم برایت از دوستان قیصر کسی را هماهنگ میکنم.
در این میان سعید بیابانکی در راه اصفهان زنگ زد، خبر تلخ را به او هم گفتم.
حاضران به شدت متاثر بودند. برای گفتوگوی خبرِ رادیو کسی را نتوانستم هماهنگ کنم. سرانجام قرعه به نام خودم افتاد و بچههای خبر با بنده از رادیو، گفتوگو کردند و راویِ پروازِ اندوهبار شاعر محبوب شدم. خبر تاسفبار درگذشت قیصر امین پور را ساعت هفت و نیم اعلام کردم و آنچه در آن هنگام در ذهن داشتم درباره قیصر و جایگاهش، مرجعیت او در شعر، خلق وخوی کم نظیر، اعتدال و نوآوری وی، شاگردپروری و آموزگاری او گفتم.
به این ترتیب ناخواسته خبررسانِ پروازِ جانسوز و استخوانگدازِ قیصر شدم و بدینگونه، این خبر تلخ به سرعت و در کمتر از سه ساعت از پروازش به گوش دوستدارانش رسید و همه خبردار شدند.
بعد از گفتوگو، با مهران دوستی، گوینده کم نظیر، دراین باره تماس گرفتم، همو که عاشق قیصر و شعرهایش بود تا هنگام ظهر به بیمارستان بیاید و خودش، گزارشگر لحظه های وداع با قیصر باشد.
مهران عزیز از جان مایه گذاشت و گزارشهای تاثیرگذار و متعددی مهیا کرد. زودتر از هر رسانهای، چند برنامه را به قیصر عزیز اختصاص دادیم تا اندکی از حقِ سخن را بگذاریم.
یکی دو روز بعد، در تشییع پیکرش همه آمده بودند، از دور و نزدیک، او را به دانشکده ادبیات بردند، جایی که مدرس و معبد او بود … اکنون هیچکدام از آن دو هنرمند یگانه دربین ما نیستند، روح هر دویشان شاد.»
برچسب ها :بیمارستان ، رادیو ، قیصر امینپور
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0