«دعوت به سکوت کنید تا آرامشی برقرار شود»
علی امینی از آن دسته سیاستمدارانی بود که تا آخرین روزها و حتی آخرین لحظات، به امکان مصالحه باور دارند و معتقدند همه مشکلات سیاسی و حتی خصومتهای کهنه و عمیق با گفتوگو و مذاکره حلشدنیاند. البته درباره او میشود گفت که این باور، مدام، در گذر از حوادث آن روزها ضعیف و ضعیفتر میشد.
به گزارش عصرقائم، روزنامه اعتماد نوشت: «دکتر علی امینی در مقطع پایانی حکومت پهلوی میکوشید در رویارویی شاه و مخالفانش نقش میانجی را ایفا کند و مانع سرنگونی حکومت شود، چون به نظرش اوضاع کشور را از چیزی که بود بدتر میکرد. کشور ناآرام بود و او از ناآرامی میترسید و امید داشت با مصالحهای میان دو طرف ماجرا، این ناآرامیها را تدبیر کند. اما معمولا از حوادث عقب بود و وزن و اعتبارش هم آنقدر نبود که تاثیر چندانی بر سیر حوادث بگذارد. مثلا پانزدهم آبان ۱۳۵۷ نوشت: «شایعه استعفای شریفامامی و قبول آن شدید است. با اینکه میدانستم صحیح است ولی سکوت کردم، چون قرار بود استعفای او قبول شود.
در همین ضمن گفته شد که اعلیحضرت به نطق رادیویی مشغولاند ولی من چون مشغول مذاکره با روزنامهنگاران بودم، گوش نکردم. انتصاب ارتشبد ازهاری به نخستوزیری تایید شد. مشغول صرف ناهار بودم که اعلیحضرت تلفن کردند و گفتند چون شریفامامی استعفا کرد و حکومت ائتلافی هم که مقدور نشد، فعلا برای مدت موقت دولت نظامی آوردیم و نطق هم کردیم که عرض کردم من متاسفانه نشنیدم. گفتند آقایان را دعوت به سکوت کنید تا آرامشی برقرار شود. جواب دادم مشغول هستم تا ببینم نتیجه چه میشود.»
امینی از مهمترین سخنرانی شاه، همان که او در آن جمله مشهور «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم» را به زبان آورده بود جا ماند. شاه با او تماس گرفته بود تا نظرش را بداند اما امینی نمیدانست شاه با مردم صحبت کرده و به آنان چه گفته است و قطعا هیچ تصور دقیقی هم از تاثیر و پیامدهای بعدی این سخنان نداشت.
«ساعت هشت شب بالاخره نطق اعلیحضرت را شنیدم. بعدا هم در تلویزیون نشان دادند و آنچه انتظار میرفت شد، یعنی در مقابل مردم عهد کردند که به قانون اساسی عمل خواهند کرد.» مینویسد: «وضع تهران در نتیجه دنبال رفتن مردم برای نان و بنزین خلوت بوده ولی برخوردهای پراکندهای صورت گرفته. روزنامههای کیهان و اطلاعات را اشغال نظامی کرده و عدهای روزنامهنویس دستگیر شدهاند. بنابراین تهران روزنامهای ندارد.»
در یادداشتهای روز قبل (چهاردهم آبان) به خستگی و نگرانی شاه اشاره کرده بود؛ به اینکه او میخواست اداره امور کشور را به دولتی ائتلافی بسپارد و به این روش، به بحران سیاسی پایان دهد. اما تشکیل چنین دولتی در آن مقطع شدنی نبود و شاه کار را به نظامیان سپرد. امینی شانزدهم آبان با بازرگان، که تازه از پاریس برگشته بود و نیز با شمار دیگری از چهرههای فعال در آن روزها صحبت کرد، اما این صحبتها به نتیجه مشخصی نرسید؛ چراکه تصمیم بیشتر آنان در تغییر نظام سیاسی، قطعی و برگشتناپذیر بود. آنان متفاوت با امینی، ایران بدون شاه را جای بهتری برای زندگی میدیدند. حتی زمانی که حکومت تعدادی از مردانش را به پای انقلاب و برای آرامکردن جامعه قربانی کرد، باز تغییری در شرایط ایجاد نشد. شانزدهم آبان نوشت: «سه بعد از ظهر به منزل برگشتم. فوقالعاده خسته بودم. خبر خودکشی سپهبد خادمی، رییس سابق هواپیمایی ملی، متاثرم کرد، چون کسی بود که در زمان نخستوزیری من به ریاست هواپیمایی جدید ملی منصوب شده بود. عده دیگری از وزرای اسبق و نصیری و صدری (روسای سابق شهربانی) و عدهای دیگر توقیف شدهاند. گویا دنبال هویدا نیز رفتهاند ولی او را پیدا نکردهاند!»
علی امینی در ماههای پایانی حکومت پهلوی، دلخوریها و اختلافات قدیمیاش با شاه را – که در مقطعی بیشباهت به دشمنی نبود – کنار گذشته بود و میکوشید به سهم خود نقشی در ختم بحران داشته باشد. میدانست شاه با خطاهایش، با انحراف از قانون اساسی و با خودکامگی کشور را به اینجا رسانده و جامعه را خشمگین کرده است اما از انقلاب میترسید. شاید فکر میکرد سرنوشت کشور به سرنوشت محمدرضاشاه گره خورده است و رفتن او فقط مشکلات را بدتر و پیچیدهتر میکند.
او از آن دسته سیاستمدارانی بود که تا آخرین روزها و حتی آخرین لحظات، به امکان مصالحه باور دارند و معتقدند همه مشکلات سیاسی و حتی خصومتهای کهنه و عمیق با گفتوگو و مذاکره حلشدنیاند. البته درباره او میشود گفت که این باور، مدام، در گذر از حوادث آن روزها ضعیف و ضعیفتر میشد. نوزدهم آبان ۱۳۵۷ در دفتر یادداشتهای روزانهاش نوشت: «از روزنامههای خارجی خبری نیست. گویا در اثر اعتصابات مختلف و متعدد روزنامهها نرسیدهاند و این از شروع حکومت دولت نظامی است که سانسور شدت پیدا کرده است و به این شکل فقط اطلاعات داخلی و خارجی از مجرای رادیوی خودمان یا بیبیسی لندن است. عده زیادی را منجمله هویدا دستگیر کردهاند و اگر محاکمه یک عده از آنها شروع شود، شاید مسکنی باشد.» که البته نبود و اگر هم بود بحران حکومت پهلوی با مسکن چاره نمیشد.
هویدا میان بخش بزرگی از مردم منفور بود اما دستگیری و محاکمه او و چند نفر دیگر مثل او برای نجات حکومت کفایت نمیکرد. برخی از مردانِ شاه و شاید حتی خود او این واقعیت را – که کار دیگر تمام شده است – میدیدند اما امینی هنوز در آن مقطع (اواخر آبان و اوایل آذر ۱۳۵۷) برای پذیرش آن مقاومت میکرد و باور داشت میشود راهی برای نجات سلطنت (یا در واقع مهار انقلاب) پیدا کرد. بیستم آبان نوشت: «صبح خبری شنیده بودم که ناراحتم کرد و آن بود که شاه قصد دارد برود. هیچ چیزی فعلا نیست که جایگزین آن شود. قطعا هرجومرجی پیش خواهد آمد.»
البته این باور او، یعنی امکان مصالحه میان شاه و انقلاب، روزبهروز ضعیفتر میشد. میدانست حکومت با بحران پیچیدهای مواجه است و زدوخوردهایی که در پایتخت و شهرهای دیگر روی میدهد حاکی از «نگرانی و نارضایتی زیاد» است. بیستوپنجم آبان نوشت: «عدهای مثل همیشه آمدند و مذاکرات در اطراف مسائل کشوری دور میزند. من هم نمیدانم چه بگویم و تلاش در راه پیداکردن راه حلی است که بتوان از این بنبست فعلی بیرون آمد.
ناهار آقایان فضلالله گرکانی و اسلام کاظمیه پیش من بودند. گرکانی مقدمهای برای رساله مجدیه تهیه کرده است که مفصل است. انشاءالله با چاپ این کتاب یادگاری از جد امجدم باقی بماند. استراحتی کردم و ساعت چهار بعد از ظهر منزل دکتر رضا امینی رفتم. ملاقاتی با سفیر امریکا، سالیوان داشتم که بسیار مفید و نسبت به رویه حضرات روشن شدم … وضع خوب نیست؛ تظاهرات در شهرها زیاد است و فعلا دولت نظامی وزرای کشوری تعیین کرده و میخواهد روز شنبه به مجلس معرفی کند. نمیدانم آیا موفق به برقراری نظم و آرامش خواهد شد یا خیر. به هر حال باید طوری اقدام شود که در افکار و اذهان آرامش و اطمینان به وجود آید ولی متاسفانه اعمال و افعال دستگاه کمک به این کار نمیکند. معذلک باید کوشش کرد چون در غیر این صورت فاجعهای برای کشور به وجود خواهد آمد که جبرانناپذیر است.»
امینی از کوشش برای نجات نظام سلطنتی دست نمیکشید و تا مدتی به بقای حکومت پهلوی – به شرط تندادن به برخی اصلاحات اساسی و تغییر رویههایش – امید داشت اما هر چه جلوتر رفت، دید که برای هدف ناممکنی تلاش میکند. حتی خود شاه نیز تصمیم به خروج از کشور گرفته بود. بیستوهفتم آبان در دفتر یادداشتهای روزانهاش نوشت که بیشتر چهرههای سیاسی رهبری آیتالله خمینی را پذیرفتهاند و در موضوع تغییر حکومت و سرنگونی شاه با او همراه شدهاند. نگاه اغلبشان این بود که این مسیر برگشت ندارد و بحران کنونی نیز جز با رفتن شاه فروکش نمیکند و هر پیشنهادی که ضامن بقای شاه در قدرت باشد، پیشاپیش مردود است.
این یک طرف ماجرا بود. طرف دیگر هم خود شاه قرار داشت که از اختیاراتش دست نمیکشید و هیچ محدودیتی را برای قدرتش نمیپذیرفت. در حرف از شنیدن صدای انقلاب میگفت اما در عمل همچنان به سبک و سیاق گذشته حکومت میکرد و مخالف هر طرحی بود که حوزه نفوذ دربار را کاهش میداد. «ساعت سهونیم بعدازظهر اعلیحضرت عبدالله انتظام و من را خواسته بودند. رفتیم و تا ساعت پنج صحبت از مسائل روز شد. دولت بیطرف را پیشنهاد کردم که اصولا پذیرفت و شورا را هم قبول کرد ولی به عنوان شورای متعلق به خود ایشان، که البته نظری جز این نداشتیم. در ذهنش بود که مبادا قصد شورای سلطنت باشد که خواسته عدهای از مخالفان است. فعلا وضع بدی در کشور است و ارتش که زیر نظر خود اعلیحضرت است قبول فرمانده دیگری را احتمالا نخواهد کرد و آتیه هم روشن نیست… ملاقات خود را با سفیر امریکا به اعلیحضرت گفتم. اتفاقا سفیر امریکا و سفیر انگلستان انتظار شرفیابی داشتند. صحبت از شرکت نفت و ریاست آن شد. اعلیحضرت با چشمک انتظام را نشان دادند و او گفت من حاضر به هر خدمتی هستم ولی دور بودهام و از من ساخته نیست. من را پیشنهاد کرد که فوری رد کردم. خود اعلیحضرت هم گفتند که رُل فعلی دکتر امینی مهمتر است و به هر حال به ایشان گفتم هیچگونه شغلی قبول نمیکنم.»
سوم آذر نیز نوشت: «ساعت شش باید منزل دکتر غلامحسین صدیقی میرفتم. مدتی در تهران که متاسفانه اسامی کوچهها متعدد است سردرگم بودیم. خوشبختانه از منزل خانمی محترم تلفن به منزل دکتر صدیقی کردم و موفق شدم نشانی درست را پیدا کنم و ساعت شش و بیست دقیقه رسیدم. آقایان دکتر محیالدین نبوی و عبدالله انتظام بودند. تا ساعت هشت مذاکرات مفصلی با ایشان داشتیم. البته قسمت عمده وقت، ایشان متکلم بودند و نظریات درستی داشتند. از شهامت و مثبتبودن ایشان و احتمال قبول مسئولیت تحت شرایطی که منطقی بود خوشوقت شدم. نسبت به من هم بیاندازه اظهار محبت و احترام کرد… نمیدانم بالاخره موفقیتی در تشکیل یک حکومت ملی به دست خواهد آمد یا خیر؟»
میگفت شاه ضرورت تغییرات اساسی را پذیرفته و در مقابل خواستههای مردم عقبنشینی کرده بود و میخواست برخی از مطالبات قدیمی مخالفان – مثل عمل به قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد و آزادی احزاب – را اجرایی کند اما همچنان به قدرت چسبیده بود و آن را در انحصار خود داشت. پنجم آذر نوشت: «ساعت چهار آقایان منتصری و بنیاحمد آمدند و مدتی صحبت کردیم. به نظرم تشکیل یک حکومت ملی آسان نیست و تغییر رویه و روحیه اعلیحضرت زمان میخواهد و پیداکردن رییس حکومت ملی اشکال زیاد دارد.»
برچسب ها :خصومت ، سیاستمداران ، مصالحه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0