گفتوگو با عکاس دفاع مقدس:
دوربین من همان سلاحی بود که دیگر رزمندگان در دست داشتند
از خداحافظی رزمنده با خانواده تا خداحافظی خانوادهها با پیکر شهیدشون و تشییع با شکوه در قائمشهر که هر فریم از عکسها برایم جالب توجه بود.
به گزارش عصرقائم، تو خیابونهای شهر قدم میزدم وقتی نزدیک به عمارت شهرداری قائمشهر رسیدم نمایشگاه عکس که در اطرافش برپا شده بود حواسم رو به خودش جلب کرد.
تصاویری قدیمی از قائمشهر و دوران دفاع مقدس بود، یادم افتاد که به مناسبت هفته دفاع مقدس نمایشگاهی از عکسهای اون دوران رو چاپ کردند و در قالب نمایشگاه برای عموم به نمایش گذاشتند، تصاویر زیبا و خاطره انگیز بود.
از خداحافظی رزمنده با خانواده تا خداحافظی خانوادهها با پیکر شهیدشون و تشییع با شکوه در قائمشهر که هر فریم از عکسها برایم جالب توجه بود.
در ذهنم داشتم مرور میکردم که عکاس این آثار چقدر زیبا اون لحظهها را به تصویر کشید، اون هم با امکانات دهه ۶۰ که همچون الان پیشرفته نبود.
کلمه جنگ را به هرکسی بگویی هراسان میشود و در دلش ترس و واهمه ایجاد میشود، اما در عکسهای اعزام رزمندگان قائمشهری نه تنها هراس نبود بلکه با ذوق و شوق میرفتند تا دفاع کنند از ناموس و دین وطنشان، و هیچ هراسی هم نداشتند.
جنگ برایمان نام آشنایی است چرا که انقلاب اسلامی درس مقاومت را به ما آموخت و رزمندگان دفاع مقدس آن را خوب یاد گرفتند و نگذاشتن مستکبرین جهان که آن زمان رژیم بعث عراق جلودار آن بود به جنگ با ما آمدند و رزمندگان جانشان را در دست گرفتند و نگذاشتند وجبی از خاکمان به دشمنان برسد.
اکنون نیز در جنگ ترکیبی هستیم جنگی که شاید ظاهرش را نبینیم و توپ و تانک نداشته باشد و همچون این تصاویر زیبا در نمایشگاه از اعزام و تشییع خبری نباشد ولی، واقعا” جنگ سختی است چراکه مرزها نمایان نیست.
اما جنگ تحمیلی و جنگ ترکیبی یک شباهت بزرگ دارد آن هم نابرابری تجهیزات و امکانات است، در دوران دفاع مقدس رژیم بعث عراق به لطف استکبار جهان تا دندان مسلح بود از سلاحهای شیمیایی گرفته تا موشکهای پیشرفته، لکن ما حتی در تهیه سیمخاردار هم مشکل داشتیم و اکنون نیز در جنگ ترکیبی، همه دشمنان ما هم قسم شدند از تحریمهای سنگین اقتصادی تا راه اندازی شبکه های دروغ پراکنی حس ناامیدی و نارضایتی را در دل ملت ایران تحمیل و تزریق کنند تا به خواسته های شوم خود برسند.
این شباهت بزرگ به ما میآموزد تا همچون رزمندگان دوران دفاع مقدس با ایمان به خدا و ولایت پذیری بتوانیم مقاومت کنیم تا دشمن به خواستههای خود نرسد.
در اواخر بازدیدم از نمایشگاه در همان حال این حرفها در ذهنم مرور شد، به دنبال صاحب این آثار گشتم که به اسم استاد عزیزم آقای فریدون هدایتی رسیدم، کسی که قبلا هم باهاش صحبتهای شیرین و جذابی داشتم. همونجا باهاش تماس گرفتم تا قرار یک مصاحبه تصویری بزارم، اما چون مریض احوال بود نپذیرفت مقابل دوربین قرار بگیرد، ولی باهاش چند کلامی هم صحبت شدم که در ادامه براتون مینویسم.
آقا فریدون هدایتی متولد ۱۳۳۶ از منطقه ترکمحله، ضلع جنوبی قائمشهر بود که در سن ۲۳ سالگی در سال ۶۰ با دوربین شخصیش به ثبت لحظات دفاع مقدس در قائمشهر و بعد جبهه های جنگ پرداخت و اکنون نیز در سن ۶۶ سالگی بعنوان خادم امام رضا (ع) در حال فعالیت رسانهای است.
بعد سلام و احوالپرسی و گرامیداشت هفته دفاع مقدس و قدردانی از زحمات استاد هدایتی بخاطر ثبت لحظات به یادماندنی و ارزشمندی که ثبت کردند بعنوان اولین سوال ازشون پرسیدم؛ کدوم عکس براتون شیرین هست و دوست دارید بیشتر ببینیدش؟
به نظر این حقیر هر یک از تصاویر آن دوران، سلولی از یک مجموعه و خورشید گرمابخش و رهگشاست. من قادر نیستم، صحنه ای از مجموعه ی آن حماسه ی ایمان و ایثار و غیرت و عاشقی را جدا کنم.
اصولا عکاس ها از خودشون کمتر عکس دارن و بعضی وقت ها خودشون رو جای سوژه هاشون میزارند، شما دوست داشتید تو کدوم قاب عکسهایی که گرفتید باشید ؟
حقیقتا” تاکنون گمنامی را بیشتر دوست داشتم….! یعنی کار و تلاش کنم و پشت دوربین باشم، نه در کادر دوربین…!
چی شد به فکر عکاسی افتادید؟؟ و نرفتید مثل بقیه جوون های اون موقع تفنگ دست بگیرید و بجنگید؟؟؟
در زمان تظاهرات قبل از پیروزی انقلاب در قائم شهر و تهران، فکر می کردم کسانی باید آن خروش و اعتراضات که مقطعی از تاریخ ملت بپا خاسته است را ثبت کنند.
بعد از آغاز جنگ تحمیلی و اعزام نیروهای مردمی، مجددا” ذهنم درگیر شد که حتما” باید تاریخ ایثارگری، شهادت طلبی مردان غیور، پیر و جوان ایرانی، که هر روزش ورق زرینی از تاریخ مردم این کشور است، برای عبرت آیندگان ثبت شود.
تصمیم گرفتم تا خودم بحول قوه الهی این مسئولیت خطیر را به عهده بگیرم.
چون به هنر تصویربرداری علاقه مند بودم و تنها توانم همین بود، مبادرت به ثبت لحظات حماسه سازی انسان های غیرتمند کردم. البته توفیق داشتم در چهار مرحله همراه رزمندگان اسلام برای دفاع از دین و میهن و ناموس به مناطق جنگی اعزام شوم.
شما بهتر می دانید، هر وسیله و اقدامی که در راستای دفاع از اسلام و ترویج فرهنگ نبوی باشد، خود اسلحهای است که می تواند در مقابله با دشمن بکارگیری شود.
به نظر من، آن موقع که در جبهه ها تفنگ در دست داشتم، خیلی با در دست گرفتن دوربین برای ثبت لحظات عاشقی تفاوتی نداشت.
معروف ترین عکسی که خیلی ازش استفاده شد و مورد توجه مخاطبین قرار گفت کدوم عکس بود؟؟
به غیر از تصاویر رزمندگان، تصاویر شهدا به ویژه سرداران شهید به کرات چاپ و به خانواده ها تحویل می شد.
اما، در نمایشگاه دو تصویر زیر بیشتر مورد توجه مخاطبین قرار گرفت.
خاطره ای از زمان عکاسی در دوران دفاع مقدس خصوصا” اعزام شهدا دارید تعریف کنید؟
خاطره که زیاد داشتم، ولی به نظرم عدم بیان آن و یا کهولت سن باعث شده بسیاری از آن ها از حافظه ام پاک شوند.
اما سه خاطره، در منطقه و در زمان تشیع شهید و اعزام به جبهه :
اولی: یک دوره از طریق لشکر ۲۵ کربلا به عنوان تصویربردار و امور فرهنگی اعزام شدم. روزی هواپیماهای دشمن به محل استقرار این لشکر حمله کردند. دستور دادند تا نیروها به سنگرها بروند. احساس کردم هم اکنون وظیفه دارم از این حملات ناجوانمردانه ی هوایی تصویربرداری کنم. دوربین به دست در حال تصویربرداری و رفتن به طرف منطقه بمباران بودم، که یکی از مسئولان ستادی فریاد زد؛ برگرد برو سنگر، با این کارت به دشمن گرا می دهی….!
به فرمان آن مسئول و با شرمندگی به سنگر رفتم، ولی در داخل سنگر فکر کردم که جنگنده های دشمن در حال بمباران مواضع لشکر هستند، پس قبلا” شناسائی کرده و در حال انجام عملیات اند. طاقت نیاوردم، دوربین را گرفتم و از صحنه هایی مانند: هواپیماها در حال بمباران محل گردان ها و زمان بمباران گردان بهداری لشکر، و بعد از اتمام بمباران از مجروحین، شهدا و …. تصاویری ثبت کردم.
خوب، برای چاپ آن به لحاظ مسائل امنیتی، پس از چند روز به چاپخانه رفتم و با حضور خودم عکس ها چاپ و به مقر مراجعه و به واحد فرهنگی ستاد لشکر تحویل دادم.
آن مسئول تصاویر را دید و از دیدن آن راضی بود و کلی مرا تشویق کرد.
دومی: زمان تشییع شهدا، همراه شهید رمضانی به منزلش رفتم تا صحنه های دیدار خانواده با پیکر مطهر شهید را ثبت کنم. چند تا عکس گرفتم که مادر شهید از من خواست با پسر شهیدش چند عکس دو نفره بگیرم، متوجه شدم فیلم دوربینم تمام شده است.
ماندم چه بگویم و چه کار کنم.
صحنه آنقدر عاطفی شده بود که نتوانستم به مادر شهید بگویم فیلم ندارم. پشت دوربین از شرمندگی گریه می کردم ولی شاتر دوربین را تا زمانی که آن عزیز می خواست، می زدم و…..
و هنوز حسرت ثبت آن لحظات عاطفی مادر فرزندی در دلم هست.
سومی: زمان اعزام نیروی های پاسدار کمیته انقلاب اسلامی قائم شهر بود، یکی یکی با خداحافظی از خانواده های خود وارد مینی بوس می شدند.
ناگهان دیدم بانویی دور کمر پاسداری را گرفته و با بیان مطالبی مانع سوار ماشین وی می شود.
فرمانده کمیته متوجه شد و به آن پاسدار فرمان داد که لازم نیست به جبهه بروی…..
… و مینی بوس حرکت کرد و آن پاسدار در وسط خیابان با چشم حسرت مینی بوس را تعقیب می کرد. از مجموع این واقعه فقط توانستم این لحظه و صحنه را ثبت کنم.
بعد از چند ماه متوجه شدم او (شهید اکبری اهل شیرگاه یا سوادکوه) بالاخره به جبهه رفت و به خیل شهدا پیوست.
عکاسی تو دوران دفاع مقدس رو بخواید با فعالیت های الان تون مقایسه کنید چه تفاوت ها و شباهت های دارد؟
در آن تلاطم دریای عشق و عاشقی و فداکاری، با عنایت ایزد منان در راستای توسعه ی فرهنگ حسینی توفیق داشتم قطره ای باشم، و اینک هم، به فضل خداوند کریم کمتر از قطره ای هستم در اقیانوسی از ایثارگری انسان های متدین و خیرین نیک اندیش در جهت خدمتگزاری به خادمان امام رئوف در راستای توسعه و ترویج فرهنگ رضوی.
خدمت به دین مبین اسلام و انجام تکلیف، بارزترین شباهت این دو جبهه است.
و تنها تفاوتش این است که آن دوران، معامله با جان بود و این دوران با مال، که هر دو این موارد برای انجام وظیفه و ادای تکلیف می باشد.
در آخر حرفی اگر دوست دارید بگید برای آینده گان در خدمتیم؟
من کسی نیستم که توصیه ای داشته باشم، ولی استناد می کنم به فرمایش گهربار بنیانگذار نظام مقدس اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند:
“من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.”
اضافه کنم؛ مسئولان محترم در زمینه ی وصیت نامه ی شهیدان و شناساندن شهدای والامقام و ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت و شهادت و انتقال این فرهنگ دشمن شکن به نسل ها لحظه ای درنگ نکنند.
خداحفظتون کنه اما سوال آخر این که الان که در جنگ نرم هستیم سخت تره کار یا در اون زمان که جنگ سخت بود؟
جنگ سخت آن موقع مبارزه و دفاع از دین و میهن و ناموس با جان بود که غیرتمندان دین باور، جان را به راحتی در طبق اخلاص گذاشتند.
به نظر این حقیر، جنگ نرم سخت تر است و می طلبد زعمای دینی و نخبگان با تبعیت از رهبر معظم انقلاب(دامت افاضاته) میدان داری و با جهاد تبیین فضای جهانی را برای ظهور حضرت بقیه الله روحی و ارواحنا له الفداء و آخرین ذخیره ی الهی آماده کنند…
انشالله خدا حفظتون کنه استاد عزیز بیشتر از این مزاحمتون نمیشم درس های بزرگی ازتون گرفتم دعا بفرمایید خداحافظ
این گفتوگو برام آموزنده و هدایت کننده بود، امیدوارم بتوانیم در این جنگ ترکیبی ما هم رزمندهای برای جمهوری اسلامی باشیم و از وطن و ناموس مان دفاع کنیم تا در این وضعیت بد فضای مجازی اقدامات درستی انجام بدهیم تا این حملات شدید دشمن در جنگ ترکیبی دفاع درستی انجام دهیم تا نوجوانان و جوانان در منجلاب مجازی فرو نروند.
خبرنگار: امیر اسدی
برچسب ها :دفاع مقدس ، فریدون هدایتی ، قائم شهر ، مازندران
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0