شوق وصفناشدنی به لطف امام مهربانیها
به گزارش قائم آنلاین، یازده سال است که کاروان زیرسایه خورشید هر سال از شهر و دیار این سرزمین پهناور میگذرد و آنها که در این روزها نتوانستهاند زائر حرمش شوند را با تحفهای مورد تفقد قرار میدهد؛ پیرهن یوسفی که عطر حرمش را دارد و چشمان آدمی را به لطف همیشگی امام مهربانیها میگشاید.
به گزارش قائم آنلاین، یازده سال است که کاروان زیرسایه خورشید هر سال از شهر و دیار این سرزمین پهناور میگذرد و آنها که در این روزها نتوانستهاند زائر حرمش شوند را با تحفهای مورد تفقد قرار میدهد؛ پیرهن یوسفی که عطر حرمش را دارد و چشمان آدمی را به لطف همیشگی امام مهربانیها میگشاید.
کاروان دیار به دیار میرود و هر دیار سرشار از قصه مشتاقانی است که بیتابانه منتظر رسیدن خادمان خورشید هستند، همچون سوادکوه که مردم از روزها قبل که خبر آمدن آنها را شنیده بودند، تمنای ورودشان را داشتند.
اولین مقصد کاروان زیرسایه خورشید ، بیمارستان زیراب است و خادمان بخش به بخش و اتاق به اتاق به عیادت بیماران میروند و بیماران با اشک شوق، بوسه بر پرچم امام رضا (ع) میزنند، و با عطر آن، مسح بر سر و روی میکشند. در این میان یکی از بیماران بیتابانهتر میگرید. کبری مرادیان که غم جا ماندن از سفر مشهدش با ورود پرچم امام مهربانیها و خادمانش تسلی مییابد و با گریه میگوید: قرار بود برای ایام تولد امام رضا (ع) به مشهد برویم و امروز باید در مشهد بودم ولی بیمار شدم و جا ماندم اما قسمت بود که امروز خادمان امام رضا (ع) پرچم متبرک او را به اینجا بیاورند.
مقصد بعدی سفر، مرکز توانبخشی کودکان معلول است. قصه کودکان همیشه معصومی که نباتهای متبرک را از دست خادمان میگیرند و مادرانشان به کودکانهترین زبان برایشان از امام مهربانیها میگویند، مادرانی که اشکهای خود را در زیر چادر و روسریشان پنهان میکنند و شفای فرزندشان را نجواگونه از امام رضا میخواهند و جز هق هق گریه کلامی برای گفتن ندارند.
کارخانه زغالشویی البرز مرکزی اما با آب و جارو کردن محوطه ورودی کارخانه به استقبال کاروان رفته بود. کارگران به صف ایستاده بودند و خادمان شاخههای گل و بستههای متبرک را میانشان تقسیم میکردند. معین داور، یکی از کارگران این کارخانه، از حس و حال خوبش با ورود کاروان میگوید: چند سالی است که بسیار دلم میخواست که به زیارات حرم امام رضا (ع) بروم اما قسمت نشد و اکنون که خادمان رضوی به اینجا آمدند و توانستم بر روی پرچم متبرک حرم علی بن موسی الرضا (ع) دست بکشم، حال و هوای حرمش برایم زنده شد.
کاروان که مسیر روستاها را پیش میگیرد، حال و هوای استقبال رنگ دیگری به خود میگیرد. خیل مشتاقان از زن و مرد، پیر و جوان به سمت پرچم میشتابند و چنان دست بر پارچه میکشند که گویی دست بر ضریح دارند و با اشک و آه، دعا میخوانند و حاجت خویش را زمزمه میکنند. بسیاری از زنان روستا، برای استقبال در ورودی خانه خود اسپند دود کرده و به پیشواز خادمان میروند و برخی دیگر گلاب بر سر و روی خادمان و مردم میریزند. بوی اسپند و گلاب چنان فضا را گرفته که همت رستمی، یکی از اهالی روستای مومِجیخیل، حس ورود کاروان به روستا را درمیانه دود اسپند و گلاب همچون حس لحظه ورود به حرم امام رضا (ع) بیان کرده و میگوید: گویی اکنون و در این لحظه در حرم شمس طوس هستم.
مردم روستای لَلهبند سوادکوه در کناره جاده، منتظر ورود کاروان هستند و از ساعتها پیش شربت و شیرینی را برای پذیرایی از خادمان آماده کرده بودند. مشغول پذیرایی از مردم منتظر است و نامش نسرین صالحی است. حدود دو ماه در بستر بیماری افتاده بود و از چند روز پیش که متوجه شد کاروان به روستایشان میآید، نذر کرد تا اگر خوب شود، از خیل مشتاقان و خادمان او پذیرایی کند و امروز برای ادای نذرش آمدهاست و در کنارش، فرزند خردسالش نیز لیوانهای شربت را برای زائران در سینی میگذارد و از همین کودکی مشق عاشقی میکند و محبت به خادمان و زائران اهل بیت (ع) را عملی میآموزد.
چادر گلدار سفید به سر کرده و همراه دیگر افراد روستای شیرکلا منتظر ورود خادمان رضوی است. قصه کوثر، داستان کودک یازده ساله است که اکنون هفت سالی میشود که به زیارت امام خوبیها نرفته و از زیارتی که در چهارسالگی رفته بود، خاطره زیادی به یاد ندارد و میگوید: بسیار خوشحالم که امروز پرچم امام رضا (ع) را به اینجا میآورند و دعا میکنم که دوباره به زیارت امام رضا (ع) بروم.
روستا از پس روستا، مردم بیشتر و بیشتر میشوند. امالبنین فارابی از جمله کسانی است که با پای پیاده از روستای بالا برای زیارت پرچم به دهمیان آمده و در کنار دیگر محبان اهل بیت در وروی این روستا برای استقبال منتظر است. کاروان که میرسد با صلوات و اسپند به سمت پرچم میشتابند و پس از آن با پای پیاده تا امامزاده روستا میروند تا شوق زیارت پرچم امام رضا (ع) را در کنار امامزاده روستای خویش تجربه کنند.
هنگامه غروب است و آخرین مقصد سفر کاروان، روستایی است بر فراز کوه و در نزدیکی آسمان و مردم روستا، منتظر طلوع خورشیدی دگر هستند. در میان جمع مردم منتظر، دخترک یازده سالهای شاخه گل بر دست منتظر است و با ورود کاروان حالش دگرگون میشود. دنیا میرزائیان از داستان بیقراریاش میگوید: امام رضا (ع) را خیلی دوست دارم و امسال به خاطر امتحانات مدرسه نتوانستم با خانوادهام به مشهد بروم و بسیار ناراحت بودم. وقتی شنیدم کاروان خادمان به اینجا میآیند باورم نمیشد و امروز هنگامی که پرچم و خادمان را از دور دیدم تمام بدنم از شوق میلرزید و اول نتوانستم پرچم را ببوسم.
روایت کاروان زیرسایه خورشید تنها قصه پر تمنای مردم نیست، بلکه شوق وصفناشدنی خادمان نیز خود قصه دیگری است. همچون روایت علی تاجی، یکی از خادمان رضوی که یازده سال، خادم افتخاری امام رضا (ع) بوده و امسال برای اولین بار، در کاروان زیر سایه خورشید خادم شده است.
این خادم پرچمدار کاروان است و حال و هوای خود را وصفناشدنی میگوید و ادامه میدهد: من مداح نیز هستم اما با این همه شوق و استقبال مردم از پرچم متبرک علی بن موسی الرضا (ع) چنان حال عجیبی به من دست داد که اگر بجای حمل پرچم، مداح بودم از شوق نمیتوانستم مداحی کنم.
تاجی استقبال مردم را از کاروان بینظیر بیان میکند و میگوید: مردم در گرمای هوا ساعتها منتظر کاروان میمانند در حالیکه میتوانستند به جاهای دیگری بروند، اما گرما را به جان میخرند تا پرچم متبرک را ببینند و در این مدت، چیزهایی از شوق مردم دیدهام که بیان ناشدنی است و همه اینها بیانگر علاقه خاص مردم به اهل بیت و امام رضا (ع) است.
کاروان خورشید از سوادکوه میگذرد و مقصد بعدی سفر شهرستانهای نکا، بهشهر و گلوگاه است، که هر کدام پر از روایتها و قصههای شوق و طلب مردم دیار علویان به امام رضا (ع) است.
برچسب ها :کاروان،خادم،گلوگاه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0