کد خبر : 109090
تاریخ انتشار : چهارشنبه 22 آگوست 2018 - 12:30
-

جایی مردانه برای قهوه خوردن «سرپایی»

جایی مردانه برای قهوه خوردن «سرپایی»

به گزارش قائم آنلاین، می گویند فرهنگ کافه‌نشینی در ایران دارد جای خودش را باز می‌کند. دیگر هر شهری که دو تا دانشگاه کنار هم داشته باشد حتما یک جایی کافه‌ای هم دارد و دسترسی به اینترنت بدون سیمش را هم باز می‌گذارد برای مشتری‌ها که مردم بروند بنشینند علاوه بر اینکه سرشان را به

به گزارش قائم آنلاین، می گویند فرهنگ کافه‌نشینی در ایران دارد جای خودش را باز می‌کند. دیگر هر شهری که دو تا دانشگاه کنار هم داشته باشد حتما یک جایی کافه‌ای هم دارد و دسترسی به اینترنت بدون سیمش را هم باز می‌گذارد برای مشتری‌ها که مردم بروند بنشینند علاوه بر اینکه سرشان را به گفت‌وگوهای مجازی و واقعی گرم می‌کنند،‌ قهوه و بستنی بخورند و وقت بگذرانند.

شاید اصلا برای همین است که اسم فرهنگش را می‌گذارند «کافه‌نشینی» که تاکیدش اول بر نشستن است و بعد بر خوردن!‌ با این حال مثل همه چیزهای دیگر،‌ هیچ اصل ثابتی وجود ندارد و یک شهری در ایران پیدا شده است که در آن قهوه خوردن کاری «سرپایی» است و هدف به جای نشستن و حرف زدن،‌ بیشتر بیدار ماندن و رفتن است.

یاسوج در کهگیلویه و بویراحمد،‌ سر راه اصفهان و شیراز و جاده‌های جنوبی کشور است؛ جایی که حالا چند وقتی است بازار کافه‌های کنار خیابان داغ است.

مد جدید، یک سالی هست که همه‌گیر شده و حالا بیشتر از ۱۰ دکه قهوه‌فروشی در یاسوج هست؛ کیوسک‌هایی که مجوز اصلی‌شان برای روزنامه و مجله است اما بیشترشان یا روزنامه‌های تاریخ‌گذشته و جدول را زینت دکه کرده‌اند یا اصلا خودشان را راحت کرده‌اند و همه قفسه‌ها را با لیوان‌ها و پاکت‌های قهوه پر کرده‌اند و عطای روزنامه‌فروشی را به لقایش بخشیده‌اند.

«بهروز» یکی از این کافه‌دارهاست که اتفاقا خیلی هم مشهور است. مسافرهایی که سر راهشان در یاسوج توقف می‌کنند معمولا اسم و آدرسش را قبلا شنیده‌اند و می‌آیند که قهوه‌شان را اینجا بخورند. توی جوی جلوی دکه‌اش البته پر از لیوان‌های کوچک اسپرسو است اما این چیزی از محبوبیت این دکه قهوه کم نمی‌کند. یکی از مشتری‌هایش که از پژوی سیاه آن طرف خیابان پیاده شده و آمده است که دو تا اسپرسو بگیرد و برود،‌ می‌گوید: «دکه قهوه در یاسوج زیاد شده ‌اما همه‌شان قهوه ندارند. بیشترشان از همین قهوه‌های فوری را توی آب می‌ریزند و به دست مشتری می‌دهند. بعضی‌هایشان البته می‌توانند اسپرسو هم بزنند اما کلا هنوز خیلی راه نیفتاده‌اند. برای همین است که بیشتر دکه‌ها اغلب مشتری‌های ثابتی دارند که می‌شناسندشان.»

دکه بهروز،‌ پاتوق هم هست. ‌با اینکه جایی برای نشستن ندارد و سر راه است اما خیلی‌ها قرارهایشان را اینجا می‌گذارند و همدیگر را اینجا می‌بینند. در همان دو دقیقه‌ای که ایستاده با هم سلام و علیک می‌کنند، حرف و خبرهایی هم رد و بدل می‌کنند و می‌روند.

بهروز در مورد کافه‌اش می‌گوید: «یک سال و نیم است که اینجا را رسما قهوه‌فروشی کرده‌ام. خودم و پسر عمویم با هم شیفتی اینجا را اداره می‌کنیم و بیشتر ساعت‌های شبانه‌روز را هستیم برای اینکه مسافرها که می‌آیند دنبال یک چراغ روشنی می‌گردند که جلویش بایستند.»

او ادامه می‌دهد: «من روی قهوه‌ای که به مردم می‌دهم خیلی حساسم. چند سال قبل در تهران در کافه کار می‌کردم. بعد که برگشتم دوست داشتم اینجا کافه بزنم؛ البته شهر ما هم از آن کافی‌شاپ‌ها که بروند تویش بنشینند دارد اما من این جوری‌اش را بیشتر دوست داشتم و چون قهوه خوبی استفاده می‌کنم مشتری‌های خودم را هم دارم. البته قهوه هنوز اینجا خیلی جا نیفتاده ولی خیلی‌ها هم می‌شناسند و سراغش می‌آیند.»

«کوروش» یکی دیگر از کسانی است که چند ماهی می‌شود دکه قهوه‌اش را راه انداخته‌. البته هنوز چندتایی روزنامه و مجله «عنوان» در دکه دارد. چیپس و پفک و بستنی هم هست برای مشتری‌ها. در کنار همه اینها یک ماشین قهوه است و مجموعه‌ای از قهوه‌های فوری برای آنهایی که اسپرسو نمی‌خواهند. می‌گوید: «قبلا شغلم چیز دیگری بود اما الان با همین دکه زندگی‌ام می‌چرخد.»

«مردم کمتر سراغ روزنامه و مجله می‌آیند اما همین که شب می‌شود و می‌خواهند رانندگی کنند همه قهوه لازم دارند که تا شهر بعدی برسند. ما هم اینجا همه چیز داریم که بهشان بدهیم. البته این هم تازگی دارد و هنوز چون تازه است خیلی‌ها فکر می‌کنند که می‌توانند خودشان انجامش بدهند. الان توی شهر بالای بیست تا از این دکه‌ها هست ولی مثل هر چیز دیگری،‌ این هم دوباره بعد از چند وقت تکراری می‌شود و چند تایی بیشتر توی این کار نمی‌مانند.»

دکه‌های قهوه یاسوج، بیشتر مردانه است. جلوی دکه‌ها محل تجمع مردان جوان است و برای خانم‌ها خیلی راحت نیست که از این دکه‌ها قهوه بگیرند. بعضی‌ها می‌گویند مردم بد نگاهشان می‌کنند. یکی از مردان جوانی که رو به روی یکی از این دکه‌ها اسپرسویش را تمام می‌کند، می‌گوید: «من به خواهر خودم اجازه نمی‌دهم اینجور جاها بایستد. ‌برای اینکه مردم پشت سرش هزار تا حرف می‌زنند. ‌بالاخره اینها بیشتر مال راننده‌ها و مسافرها و مردهاست. ‌الان کسی اگر یک دختر را جلوی این دکه‌ها ببیند فردا پشت سر آن دکه و آن دختر و مردهایی که آنجا بوده‌اند هزار تا حرف می‌زند. من که خوشم نمی‌آید.»

هر شهری، رنگ خودش را به چیزها می‌زند و اسمش می‌شود خرده فرهنگ مصرف. قهوه آن طور که در تهران صرف می‌شود،‌ در اصفهان مصرف نمی‌شود و آن طور که در یاسوج به دست مردم داده می‌شود،‌ در مشهد شناخته‌شده و جاافتاده نیست. همین تفاوت‌ها در چیزهای کوچک است که ما را هم از متفاوت می‌کند و ترکیب جالبی در هم‌نشینی به وجود می‌آورد که سفر را جذاب می‌کند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دو × پنج =