کد خبر : 114674
تاریخ انتشار : شنبه 22 سپتامبر 2018 - 10:10
-

وقتی می‌رفتیم و حوادث مرز را می‌دیدیم، واقعاً، وحشت می‌کردیم

وقتی می‌رفتیم و حوادث مرز را می‌دیدیم، واقعاً، وحشت می‌کردیم

به گزارش قائم آنلاین، سی و هشت سال پیش در چنین روز‌هایی، نیرو‌های نظامی رژیم بعث عراق در تکاپوی این بودند که با آرایش نظامی از پیش برنامه ریزی شده و هدفمند، حمله نظامی گسترده‌ای را به سمت مرز‌های ایران آغاز کنند و با استفاده از هواپیما‌های جنگی به بمباران شهر‌های مهم ایران بپردازند؛ شرایط

به گزارش قائم آنلاین، سی و هشت سال پیش در چنین روز‌هایی، نیرو‌های نظامی رژیم بعث عراق در تکاپوی این بودند که با آرایش نظامی از پیش برنامه ریزی شده و هدفمند، حمله نظامی گسترده‌ای را به سمت مرز‌های ایران آغاز کنند و با استفاده از هواپیما‌های جنگی به بمباران شهر‌های مهم ایران بپردازند؛ شرایط پر التهابی که به واسطه فضای آشفته سیاسی ایران، رژیم بعث عراق را در اقدام به حمله نظامی مصمم‌تر کرد.

به گزارش «تابناک»؛ روز‌های آخر شهریور ماه سال ۱۳۵۹ و در شرایطی که هنوز ساختار حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران به ثبات لازم نرسیده و شرایط برای سامان بخشی به قوای نظامی دچار برخی نا به سامانی‌ها بود، مرز‌های غربی کشور یکباره آماج حملات نظامی دشمن بعثی قرار گرفت؛ دشمنی که بنا به اذعان بسیاری از تحلیلگران تا دندان مسلح بود و با برنامه‌ریزی بلند مدت قبلی، جنگی هشت ساله را به ایران تحمیل کرد که پیامد‌های آن تاکنون نیز جامعه را تحت تأثیر قرار داده است.

جنگ ایران و عراق به واسطه بازه زمانی طولانی مدت وقوع، هنوز زوایای پنهان فراوانی دارد که پس از گذشت نزدیک به چهار دهه همچنان به خوبی برای افکار عمومی جامعه بازنمایی نشده و در این بین رسانه‌های بیگانه، معاند و ضد انقلاب هجمه گسترده‌ای را برای مخدوش کردن دستاورد‌ها و حماسه بزرگ ملت ایران داشته اند؛ مجموعه اقداماتی که در صورت بی توجهی به آن، ممکن است فکر و اندیشه نسل‌های امروز و آینده کشور را منحرف کند.

از جمله موضوعات مهمی که در مورد دفاع مقدس می‌توان به آن اشاره کرد و در رسانه‌ها نیز کمتر به آن پرداخته شده است، شرایط و مقدماتی است که مجموع آن‌ها در کنار هم به وقوع جنگ منجر شد؛ نکات مهم و حساسی که می‌توان در لابلای گفته‌های فرماندهان نظامی و افرادی که در محور نبرد با رژیم بعث بودند، به آن دسترسی یافت و با نگاه روشن تری به این بخش مهم از تاریخ انقلاب اسلامی نگاه کرد.

در این رابطه، مهر ماه سال ۱۳۸۳ گفت و گویی بین سرلشکر غلامعلی رشید، امیر دریابان علی شمخانی و سردار درودیان سردبیر وقت فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق انجام شده که اشاره به فراز‌هایی از آن خالی از لطف نیست؛ گفت و گویی که محتوای اصلی آن در مورد شرایط ایران در دورانی است که هنوز جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و سیاستمداران و فرماند‌های نظامی ایران نیز آرایش دفاعی – راهبردی قابل قبولی نداشتند.

پس از انتشار بخش نخست (از اینجا بخوانید) و دوم قسمت‌های منتشر شده (از اینجا بخوانید) از گفت وگوی مورد اشاره در ادامه بخش سوم آن با رعایت اختصار می‌آید؛

در پایان بخش دوم گفت و گوی دریابان شمخانی با سردار رشید، سخن در مورد مدنی، استاندار وقت استان خوزستان بود که بر اساس نظر این دو فرمانده ارشد نظامی کشور پیش از آغاز جنگ تحمیلی در صدد بود با برخی فعالیت‌های سیاسی و تبلیغاتی خود را به یک ناجی ملی تبدیل کند؛ یعنی یک رضاخان جدید.

شمخانی در ادامه سخنان خود با اشاره به اینکه افرادی چون استاندار سابق خوزستان نمی‌دانستند، خورشید امام (ره) آن‌قدر قوی است که این به اصطلاح، لامپ‌های ۶۰ وات هیچ تأثیری در جااندازی یک چهره و شخصیت جدید ندارند، همان‌طور که رأی هم نیاورد، بر این مهم تأکید می‌کند که تصور‌های سیاسی شکل گرفته در پیش از آغاز جنگ تحمیلی نه تنها به دستاوردی خاص برای این چهره‌ها نداشت، بلکه خسارات‌ سنگینی را متحمل مردم و کشور کرد.

رشید در تأیید این سخان شمخانی گفت: او (مدنی) در نیمه سال ۱۳۵۸ به ملاقات امام (ره) رفت، بعد بعضی از روزنامه‌ها در تیتر نوشتند: «مدنی: امام (ره) به من گفته تو دست راست من هستی». معلوم نبود امام (ره) چه گفته بودند و چه برداشت شده بود!

شمخانی با تأکید بر اینکه مدنی از تهران و قم حمایت می‌شد، اضافه کرد: این موضوع داشت جا می‌افتاد. بعد ما آمدیم و گفتیم بحث امنیت در خوزستان اصلاً، آن بحثی نیست که او می‌گوید. وی ناامنی ایجاد می‌کند تا قهرمان امنیت بشود و بالاخره، توانستیم موفق بشویم. ما جمعیتی را از اهواز خدمت امام (ره) آوردیم و همه چیز را توضیح دادیم.

هفت، هشت تن از این دانشجویان را جلوی سر در دانشگاه اعدام می‌کنم

رشید در ادامه بحث گفت: تقریباً، بیست روز پیش از انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری، کیانی از حرف‌های خود مدنی اطلاعیه‌ای را آماده کرد، کیانی گفت: در یک جمع محدود و خصوصی بودیم که من هم در آن جمع بودم. مدنی حرف‌هایی زد که من یقین کردم علیه امام و اسلام است. او گفته بود: اگر من رئیس‌جمهور بشوم، این کار‌ها را می‌کنم. هفت، هشت تن از این دانشجویان را جلوی سر در دانشگاه اعدام می‌کنم و می‌گویم خفه شوید. بروید و به درستان برسید.

به امام هم می‌گویم برو، در قم بنشین و به کار‌های حوزهِ علمیهِ قم رسیدگی کن

همچنین گفته بود: «به امام هم می‌گویم برو، در قم بنشین و به کار‌های حوزهِ علمیهِ قم رسیدگی کن»، یعنی در حد یک واتیکان. خلاصه، ما این‌ها را تایپ کردیم و کیانی نزدیک ۲۰ هزار نسخه را به قم برد و بین مردم و علما پخش کرد، آل اسحاق هم که پدرزنش بود، خیلی به آقای کیانی کمک کرد.

در ادامه این بحث شمخانی گفت: مدنی از لفظ برادر بسیار بدش می‌آمد، خب، این لفظ اول انقلاب رایج بود. من هم هر موقع نامه‌ای می‌نوشتم، او را مدنی خطاب می‌کردم. در ضمن، او از اینکه ما را تحصیل کرده خطاب بکنند، بسیار متنفر بود. برای نمونه، من می‌نوشتم مهندس علی شمخانی و امضا می‌کردم و او نامه را پاره می‌کرد، یعنی هر نامه‌ای که بود، پاره می‌کرد و می‌گفت: باز هم نوشت! باز هم نوشت مهندس! او مسئول دفتری به نام شیثیان داشت که رفیق ما بود و اطلاعات و تحرکات مدنی را به ما گزارش می‌داد و می‌گفت که فرضاً، این نامه‌ات را پاره کرد، این کار را انجام داد و این تلفن را زد. در واقع، ما از کار‌های او آگاه بودیم، یعنی می‌دانستیم که در حال چه کاری است. به هر حال، این طوری بود.

سردار درودیان در این بخش از گفت وگو گفت: شما امروز، یک بحث بازدارندگی از نظر امنیت ملی و بحث معادلات قدرت را تعریف می‌کنید. این مواضع، ابزار و رفتارش جداگانه است. حالا اگر در این داستان همین موضوع تهدید‌ها یا موضوعاتی که درگیرش هستید، به دعوایی سیاسی تبدیل بشود که کسی بر اساس آن بخواهد به مقام ریاست جمهوری برسد و این مسأله شما بشود، دیگر نمی‌توانید به بازدارندگی بپردازید.

من می‌گویم شما این جمع‌بندی را می‌پذیرید یا نه؟ شما می‌گویید می‌توانستیم بازدارندگی کنیم یا نه؟ من می‌گویم بر اساس توضیحات ایشان، شما به دو دلیل نمی‌توانستید. یکی اینکه کسی که جنگ را با جنگ می‌فهمد، یعنی درکی از ماهیت جنگ ندارد، نمی‌تواند به بازدارندگی بپردازد، زیرا، کسی بازدارندگی را انجام می‌دهد که جنگ را درک کند.

نکته دوم اینکه کسی که مسأله و دغدغه اصلی‌اش مسائل سیاسی و امنیتی در داخل است، نمی‌تواند روی موضوع و مسأله جنگ تمرکز کند.

در این بخش از گفت وگو رشید با حالت تعجب از درودیان پرسید: خب، این به مدنی و اطرافیان او مربوط می‌شود، اما ما سپاهی‌ها که طور دیگری عمل می‌کردیم. مثل اینکه شما دارید ما را هم متهم می‌کنید. می‌گویید پس شما هم سیاسی نگاه می‌کردید!

درودیان: شما که از مهران تا پایین آمدید، انصافاً، فکر می‌کردید که جنگ می‌شود؟

درودیان گفت: شما و این‌ها همه یکی هستید، حالا من برعکس می‌گویم، شما که از مهران تا پایین آمدید، انصافاً، فکر می‌کردید که جنگ می‌شود؟ یعنی نگرانی شما جنگ بود؟

رشید در پاسخ درودیان گفت: ما نگران بودیم و تهدید را احساس می‌کردیم؛ اما از آنجا که جنگ حادثه بسیار بزرگی بود و هرگز آن را لمس نکرده بودیم، نمی‌توانستیم فکر کنیم که جنگ می‌شود، اما می‌گفتیم حوادثی اتفاق خواهد افتاد. وقتی می‌رفتیم و حوادث مرز را می‌دیدیم، واقعاً، وحشت می‌کردیم.

درودیان در همین باره اضافه کرد: ببینید! شما که نیروی انقلابی بودید، این گرفتاری را داشتید، ارتش هم فکر می‌کرد این قدر بزرگ و قدرتمند است که عراق اصلاً، جرأت نگاه کردن به ما را ندارد. به نظر من، امام (ره) هم تصور نمی‌کردند که جنگ بشود؛ زیرا، ایشان در جامعه شیعه عراق زندگی کرده بودند و احساس می‌کردند، صدام در آنجا پایگاهی ندارد و جرأت نمی‌کند به انقلابی مردمی حمله کند و از طرفی هم، معادلات آمریکا و شوروی و پیروزی انقلاب را که می‌دیدند، احساس می‌کرد امکان ندارد که جنگ بشود.

آن روز، در تمام سطوح هیچ کس از جنگ ادراکی نداشت

شمخانی با تأیید گفته‌های این بخش ادامه داد: به نظر من، آن روز، در تمام سطوح هیچ کس از جنگ ادراکی نداشت. البته به یاد دارم دو سه ماه پس از جنگ، سپاه سمیناری گذاشت. من جایی نوشتم یا شفاهی گفتم که صدام با همه عراق و همه اعراب به ایران حمله کرده است، در حالی که من در خوزستان، تنها به کمک سپاه خوزستان مقابل او ایستاده‌ام، یعنی سپاه تهران هم برای کمک نمی‌آمد و قطعا ما در چنین معادله‌ای بازنده بودیم.

اینجای بحث سردار رشید گفت: فکر می‌کنم پنج، شش ماه طول کشید تا اینکه سپاه آمد. محسن رضایی هم که آمد و من پیش او رفتم. گفت: چه باید بکنیم؟ گفتم: آقا محسن باید از سراسر کشور سالی پنج هزار تن بسیج بکنید و به خوزستان بفرستید! تا ما بتوانیم کاری بکنیم، همان‌ طور که آقای شمخانی می‌گوید آن زمان ما حداکثر با ۵۰۰ تن می‌جنگیدیم.

آنچه به آن اشاره شد، بخشی از فعل و انفعالات پیش از آغاز حمله نظامی رژیم بعث عراق به ایران بود که به واسطه برخی اختلاف‌های سیاسی، خطا در برداشت ها، نبود بازدارندگی کافی، عدم وحدت کامل نیرو‌های نظامی و… خیلی زود خسارت‌های سنگینی را متوجه ایران کرد، اما در ادامه و با بهبود اوضاع سیاسی کشور، با موج خروشان رزمندگان ایرانی در مرزهای غربی کشور به سدی مستحکم در برابر تجاوز رژیم بعث عراق همراه شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

شانزده + پانزده =