کد خبر : 114683
تاریخ انتشار : شنبه 22 سپتامبر 2018 - 10:50
-

مدنی می‌خواست از خوزستان به یک ناجی ملی بدل شود؛ یک رضاخان جدید

مدنی می‌خواست از خوزستان به یک ناجی ملی بدل شود؛ یک رضاخان جدید

به گزارش قائم آنلاین، سی و هشت سال پیش و در چنین روز‌هایی، نیرو‌های نظامی رژیم بعث عراق در تکاپوی این بودند که با آرایش نظامی از پیش برنامه ریزی شده و هدفمند، حمله نظامی گسترده‌ای به مرز‌های ایران آغاز کنند و با استفاده از هواپیما‌های جنگی به بمباران شهر‌های مهم ایران بپردازند؛ شرایط پر

به گزارش قائم آنلاین، سی و هشت سال پیش و در چنین روز‌هایی، نیرو‌های نظامی رژیم بعث عراق در تکاپوی این بودند که با آرایش نظامی از پیش برنامه ریزی شده و هدفمند، حمله نظامی گسترده‌ای به مرز‌های ایران آغاز کنند و با استفاده از هواپیما‌های جنگی به بمباران شهر‌های مهم ایران بپردازند؛ شرایط پر التهابی که به واسطه فضای آشفته سیاسی ایران، رژیم بعث عراق را در اقدام به حمله نظامی مصمم‌تر کرد.

به گزارش «تابناک»؛ روز‌های آخر شهریور ماه سال ۱۳۵۹ و در شرایطی که هنوز ساختار حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران به ثبات لازم نرسیده بود و شرایط برای سامان بخشی به قوای نظامی دچار برخی نابسامانی‌ها بود، مرز‌های غربی کشور یکباره آماج حملات نظامی دشمن بعثی قرار گرفت؛ دشمنی که بنا به اذعان بسیاری از تحلیلگران تا دندان مسلح بود و با برنامه‌ریزی بلند مدت قبلی، جنگی هشت ساله را به ایران تحمیل کرد که پیامد‌های آن تاکنون نیز جامعه را تحت تأثیر قرار داده است.

جنگ ایران و عراق به واسطه بازه زمانی طولانی مدت وقوع، هنوز زوایای پنهان فراوانی دارد که پس از گذشت نزدیک به چهار دهه، همچنان به خوبی برای افکار عمومی جامعه بازنمایی نشده و در این بین رسانه‌های بیگانه معاند و ضد انقلاب هجمه گسترده‌ای را برای مخدوش کردن دستاورد‌ها و حماسه بزرگ ملت ایران داشته اند؛ مجموعه اقداماتی که در صورت بی توجهی به آن، ممکن است فکر و اندیشه نسل‌های امروز و آینده کشور را به منحرف کند.

از جمله موضوعات مهمی که در مورد دفاع مقدس می‌توان به آن اشاره کرد و در رسانه‌ها نیز کمتر به آن پرداخته شده، شرایط و مقدماتی است که مجموع آن‌ها در کنار هم به وقوع جنگ منجر شد؛ نکات مهم و حساسی که می‌توان در لابلای گفته‌های فرماندهان نظامی و افرادی که در محور نبرد با رژیم بعث بودند، به آن دسترسی پیدا کرد و با نگاه روشن تری به این بخش مهم از تاریخ انقلاب اسلامی نگریست.

در این رابطه، مهر ماه سال ۱۳۸۳ گفت و گویی بین سرلشکر غلامعلی رشید، امیر دریابان علی شمخانی و سردار درودیان، سردبیر وقت فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق انجام شده است که اشاره به فراز‌هایی از آن خالی از لطف نیست؛ گفت و گویی که محتوای اصلی آن در مورد شرایط ایران در دورانی است که هنوز جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و سیاستمداران و فرماند‌های نظامی ایران نیز آرایش دفاعی ـ راهبردی قابل قبولی نداشتند.

پس از انتشار بخش نخست قسمت‌های منتشر شده گفت و گوی مورد اشاره (از اینجا بخوانید) در ادامه بخش دوم آن با رعایت اختصار می‌آید:
دریابان شمخانی در این گفت وگو بیان کرد: وقتی به همراه برخی فرماندهان نظامی (مرداد ماه ۱۳۵۸)، آمادگی رژیم عراق را برای حمله به بنی صدر (رئیس جمهور و فرمانده کل قوای وقت) گزارش دادیم و او تقریباً پذیرفت که خبر‌هایی هست، فردی به نام سرهنگ عطاریان را به عنوان فرمانده غرب کشور برگزید.

شمخانی ادامه داد: او (سرهنگ عطاریان) به آنجا آمد و توضیح داد که عراق قصد حمله به ایران را دارد و طرح‌هایی با نام عقاب و… را مطرح کرد.

به یاد دارم که به او گفتم: شما به ما آر. پی. جی بدهید. او گفت: آر. پی. جی نداریم. در حالی که آن زمان، ارتش خیلی آر. پی. جی داشت، در هر حال در آن جلسه، به ما ابزار ندادند؛ موضوعی که به نوشتن آن نامه تاریخی منجر شد که به داد ما برسید.

شمخانی اضافه کرد: در آن جلسه، به او (عطاریان) خیلی اصرار کردیم که امکانات تسلیحاتی بگیریم و شهید بقایی را به عنوان نماینده خودمان در اتاق جنگ لشکر ۹۲ گذاشتیم. این جلسه در اتاق جنگ لشکر ۹۲ تشکیل شد. من و آقای غرضی استاندار خوزستان، و دیگر دوستان هم حضور داشتیم. او در آنجا طرح داد و گفت: عراق می‌خواهد این کار را بکند و فلش‌های عملیاتی عراق را مشخص کرد. البته ما آن‌ها را درک نمی‌کردیم، یعنی از آنجا که من نظامی نبودم، درک نمی‌کردم که او می‌خواهد چه بگوید، اما می‌دانستم که ما به تجهیزات نیاز داریم.

شمخانی تصریح کرد: بنابراین در مورد بحث بازدارندگی، باید بگویم که از نظر نظامی، دشمن به این تحلیل رسیده بود و ضد انقلاب هم به او اطلاعات می‌داد که نخست، جمهوری اسلامی ایران آمادگی مقابله ندارد و دوم اینکه، عراق مأموریت داشت جبههِ شرقی اعراب را حفاظت کند، یعنی حتی اگر از نظر قدرت نظامی نیز بازدارنده بودیم، این عملیات و این جنگ را انجام می‌داد؛ زیرا، در بغداد احساس می‌کرد تهدید‌های ناشی از موج انقلاب اسلامی همه‌جا را فرو می‌شکند، و کشور‌های منطقه و فرامنطقه، حمله او را به اشکال مختلف تأیید می‌کردند. به همین دلیل، این الفاظ را به کار می‌گرفت.

در این بخش سردار رشید پرسید: این الفاظ را از کجا می‌آورد؟ الفاظی مانند جبههِ شرقی و ویرانی دروازه‌های شرق، الفاظ جالبی است.

شمخانی پاسخ داد: آن زمان، این الفاظ را به کار می‌برد و می‌گفت: عراق مدافع جبههِ شرقی اعراب است. من نخستین بار نام خودم را در رادیو عراق شنیدم می‌گفت! کسی به نام شمخانی هست که خلق عراق را سرکوب می‌کند. آن زمان، عراقی‌ها علیه من کار روانی می‌کردند. یک بار هم رادیو نامم را خواند. در واقع، اوایل، عراق مرتب نام من را در رادیو می‌خواند که شمخانی این کار‌ها را انجام می‌دهد، این عرب نیست و فلان است، اما اصلاً، تأثیری در روحیه ما نمی‌گذاشت.

رشید در این بخش از گفت وگو از شمخانی پرسید: شما حدوداً، از چه تاریخی احساس کردید که احتمال وقوع جنگ وجود دارد؟ که شمخانی پاسخ داد: از زمانی که نخستین خمسه در خرمشهر پایین آمد.

شمخانی افزود: البته، ما بسیج مستضعفان هم داشتیم، اما عراقی‌ها خیال می‌کردند که این نیرو آمادگی پیدا نمی‌کند. اصلاً بسیج مستضعفان در آن مقطعی که تشکیل شد، (۱۳ آبان ماه ۱۳۵۸) واقعاً، بازدارنده نبود؛ یعنی بیشتر یک نمایش بود. دوم اینکه باید ببینیم در اختیار چه کسی بود؟ به یاد دارم وقتی بسیج مستضعفان شکل گرفت، مراکز آموزشی‌اش را نشان می‌دادند، یک سرهنگ داشت دختری را به شکل خیلی بدی آموزش می‌داد. اصلاً، بسیج نمی‌توانست در خدمت یک نیروی کلاسیک، مؤثر باشد؛ بدین‌ترتیب، این موضوع بازدارندگی ایجاد نمی‌کرد.

شمخانی ادامه داد: آن زمان، آقای مجد، مسئول بسیج مستضعفین و سپاه هم اختلافاتی داشتند. نگاه کنید، وی اصلاً، روی این حساب نمی‌کرد که مقاومت مردمی شکل بگیرد که غیر از آن موارد رسمی و کلاسیک باشد و بعد همین مقاومت مردمی آن موارد رسمی را نیز در درون خودش هضم کند، اما این واقعه رخ داد. بعدها، این را در صحبت هایم خواهم گفت؛ بنابراین، صدام زمانی که احساس کرد، به طور قطع، پیروز است، یعنی معادله بازدارندگی شکست خورده است، جنگ را آغاز کرد. به دلیل اینکه در خرمشهر بیشتر از دیگر مناطق عرب‌نشین، نوعی همراهی توسط شبیر وجود داشت، در ضمن هیأتی نیز تشکیل شد.

شمخانی افزود: صدام خیال می‌کرد در دفاع از یک همسایه متجاوز زمینه‌ای مردمی وجود دارد؛ همین تفکری که امریکا در مورد مردم عراق داشت که با گل از آن‌ها استقبال می‌کنند، وی نیز چنین تصوری داشت، اما وقتی آمد و دید با گلوله از او استقبال می‌کنند، تحلیلش به هم خورد. او هرگز فکر نمی‌کرد در خرمشهر؛ در محلی که انتظار همراهی داشت، بیشترین مقاومت صورت بگیرد، این نکته درخور توجهی است!

رشید در این بخش از گفته‌های شمخانی گفت: نکتهِ مهم و جمله‌ای تاریخی است که آقای شمخانی بیان می‌کند، من تا به حال، اصلاً، بدین نکته توجه نکرده بودم.

شمخانی ادامه داد: این تفکر هم از این ناشی بود که صدام می‌دید یک هیأت قومی تشکیل شد و به تهران آمد که برای گرفتن حق اعراب مذاکره کند، چنین بحث‌هایی هم شکل گرفت.

او خیال می‌کرد این هیأت در دفاع از یک متجاوز، پشتوانه‌ای اجتماعی دارد، حال آنکه این بحث داخلی و محدود بود. به نظرم، این هم دو تا وجهه داشت که یک وجهه‌اش حق و وجههِ دیگرش باطل بود. حقش کجا بود؟ ظلمی که مدنی (استاندار وقت خوزستان) به آن‌ها می‌کرد. مدنی تحریک می‌کرد و آدم می‌کشت تا قهرمان شود، اما آن‌ها به حساب نظام می‌گذاشتند و برای طرف مقابل سربازگیری می‌کرد. اما از یک طرف ناحق بود و سیاست ما این بود که آن‌ها را از یکدیگر تفکیک کنیم، یعنی همزمان هم بگوییم خواست نظام این نیست که مدنی می‌کند و هم بگوییم شعار شما غلط است و ما با این شعار برخورد می‌کنیم. در حقیقت، این کاری بود که در نهایت، موفق شدیم آن را انجام بدهیم.

شمخانی در ادامه این سخنان خود گفت: در جلسه شورای تأمین من با او (مدنی، استاندار وقت خوزستان) ارتباط داشتم. افرادی را دستگیری و به حاکم شرع اعلام می‌کرد آن‌ها را اعدام کن. برای نمونه، یک بار که خلخالی پیشش آمد، به او گفت: این ۷ تن را اعدام کن. بعد خلخالی رفت و شیخ علی تهرانی حاکم شرع خوزستان شد.

بعد از انفجاری که در خرمشهر پیش آمد، یک بّنا را با پسرش و ۵ نفر دیگر گرفتند. مدنی گفت: این‌ها را اعدام کن، اما شیخ علی تهرانی ساعت یک بامداد با خودرو از اهواز خارج شد و به من زنگ زد و گفت: شمخانی! من رفتم، من لااله را بلدم، ولی الا الله را بلد نیستم.

شمخانی در ادامه سخنان خود پیرامون شرایط ایران پیش از جنگ، افزود: به دلیل اینکه او فرد دینداری بود از اهواز خارج شد و حاضر نشد این کار را بکند. ما می‌دانستیم که مدنی دنبال این بود که بگوید من این‌ها را گرفتم و سرکوب کردم. در واقع، تمام این وقایع را خودش ایجاد می‌کرد تا قهرمان ملی بشود؛ بنابراین، صدام با چنین دیدگاهی حمله را آغاز کرد.

تازه برای اینکه ما رشد نکنیم، مدنی، استاندار وقت خوزستان کمیته‌ای به نام کمیته استحفاظی تشکیل داد. ما کمیته پرستو بودیم و او کمیته استحفاظی را درست کرد و آن را به یک استوار ارتشی سپرد که با ما اصلاً، هماهنگ نبود. کمیته‌ای به نام کمیته استحفاظی درست کرد تا نقش ما را در استان کم و آن‌ها را عمده کند، اما موفق نشد.

در این بخش از گفت وگو، رشید اضافه کرد: من سه ماه پیش، همین فرمانده گردان تکاور به نام صمدی را که در خرمشهر جنگیده بود و اکنون (سال ۱۳۸۳) در بازار بزاز است، پیدا کردم و به او گفتم: وقتی جنگ شد، شما کجا بودی؟ گفت: در اهواز بودم. گفتم: چرا در اهواز بودی؟ گفت: مدنی ما را احضار کرد، گردان ما در اهواز بود، سه گروهان داشتیم و یک گروهان ارکان. به هر حال، وقتی من به اهواز می‌آمدم، حول و حوش استانداری همین تفنگداران تکاور نیرو دریایی را می‌دیدیم. این نیرو‌ها می‌آمدند و به نام مدنی روغن و شکر و برنج به عشایر می‌دادند، در غرب کرخه، یعنی در چنانه، عین‌خوش و دشت عباس این کار‌ها را می‌کرد که بعد معلوم شد برای انتخابات است و در فکر انتخابات آینده است. من تعجب می‌کردم، نیروی تکاور برای چه برنج و روغن به عشایری دهد؟

شمخانی در پاسخ به این بخش از سخنان رشید، گفت: او (مدنی) می‌خواست از استان به یک ناجی ملی تبدیل بشود. این هم از تفکر نظامی‌اش ناشی می‌شد، خیال می‌کرد که ایران به این ناجی نیازمند است؛ یک رضا خان جدید.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 2
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

پانزده + 6 =

بهترین استاد ielts شنبه , 22 سپتامبر 2018 - 11:03

متشکرم از اینکه وقت میزارید و مقالات مفید و جامعی را تولید میکنید

طنین پارسه شنبه , 20 اکتبر 2018 - 15:40

مرسی از وبسایت عالیتون