خان قشقایی با چه روشی توانست وارد کعبه شود؟
دو سه دفعه پشت هم یا الله و یا الله هم گفتم. دیدم قدرت خدا مثال آنکه گرگ زد به گَلّه، شکاف شد. به تعجیل رسیدم پای پله، دست دراز کردم به [طرف] شیخ کبیر و ترکی بلند گفتم «توت الیمِ، چَک اوخاری، ایستیرام گِِِئدم آلله اوینه، تِئز اُول، تِئز اُول، ماهطَل اولما»[۶] که دیدم [شیخ کبیر] طرف شیخ صغیر نگاه کرد، اوّل چیزی گفت به او و خنده طوری نمودند. دست دراز کرده، دست مرا گرفت و من هم دو پله یکی کرده بالا رفتم و شکر الهی کرده، همان مکان که خداوند عالم نصیب کرده بود، من هم مایل بودم نائل شدم.
به گزارش قائم آنلاین،چند سال قبل جوانی به نام پرویز شاکری نزد من آمد و گفت یک کتاب خطی از اجدادش در اختیارش بوده که از بچگی آن را با هزار زحمت حفظ کرده و اجازه نداده است کسی آن را از بین ببرد. دیدم سفرنامه حج است. خاطرات یک خان قشقایی به نام ایاز خان بود که به مکه رفته بود. متن را با کمک خود او تصحیح کرده و چاپ کردم. در اینجا قسمت مکه آن را ملاحظه می کنید با خاطرات بسیار شیرین و پراطلاع. جالب است که همان سال یعنی ۱۳۴۰ قمری که ۱۳۰۱ شمسی می شود مرحوم سید شرف الدین هم به حج آمده بوده و او به امامت وی در مسجد الحرام نماز می خواند….
مکه معظّمه
بيست و دويُّم ذي قعدة الحرام: و قهوهخانه بزرگي بود، آب گرفته وضو ساخته، نماز فجر با جماعت ادا كرده. ديگر سوار شتر و شُقدُف نشده و نَعلِين، پر خاك نموده به گردن انداخته، مشغول بهگريه و زاري شده و داخل شهر مكه شده. و اول شهر، عمارتهاي عالي بود. گفتند: ديوانخانة شريفِ مكه معظمه ميباشد و متعدد در هر طرف شهر، جلوي راهها ساخته.
و جناب فخرالحاج حاج ملاباشي فرمودند: ديگر بس است، نعلين را از گردن برداشته، دست بگيريد. و خيلي راه داخل شهر رفتيم تا نزديك به حرم و مسجد الحرام و كعبه معظّمه شده. خانه كرايه كرده. خانة شخص حبشي، كاكا سياه بود. اسم او محمد نور بود. خود او و اهل خانة او خيلي خوب ديندار بودند، مهربان و خدمتگذار.
منزل گرفته راحت شده قدري خوابيده. و ظهر شده برخاسته وضو ساخته در منزل نماز ظهر و عصر با جماعت تمام ادا كرده. و جناب حاج فرمودند كه نماز در اينجا، هم حدود كعبه ميباشد و هم چند روز بايد اعمال بهجا بياوريم، نمازِ قَصْر نيست.
و بعد از عصر برخاسته با همراهان در بِئر حضرت امير ـ علیه السلام ـ رفته. حوض بزرگي دارد، غسل و شُستُشوي لزوم كرده. و بِئر يعني چاه. و از آن گذشته، شخصی خدمه و مُطوّف كعبه است، اسم او محمد مفتاح ميباشد، دو سه نفر فرستاده بود، چون شيرازي و حوالي شيراز طوافش با آن ميباشد، از جدّه، سياهه و اسم معين كرده براي او فرستاده شده بود، آمدند. ثانياً سياهه كرده، قراري داده كه نزديك به غروب بعد از غسل بيائيد طواف نمائيد.
و ماها هم مراجعت از بِئر علي ـ علیه السلام ـ رفته از همان راه از در دارالسلام، نعلينها را به كفشدارها داده داخل شديم. و هر مومن و هر مسلمان آرزو دارد خداوند عالم نصيب نمايد. و چه ديدم چه ازدحام و چه هنگامهاي و چه غوغایي كه نميتوان گفت و نميتوان نوشت، مگر همانكه عرض كردم. خداوند عالم خودش مايلان را به آن رحمت عظما برساند. كه ديديم مُطوّفان محمد مفتاح رسيدند و جلو افتاده، ما را از داخل حرم پيش برده. از طاق بنيشيبه از پهلوي مقام حضرت ابراهيم كه يعني نمازخانة او، رد شده. نزديك خود كعبه معظمه از برابر حجرالاسود نيّت عمره تمتّع نموده، به اين لفظ كه: هفت شوط طواف عمره تمتع واجب به جا ميآورم، از فرض حَجة الاسلام از براي رضاي خداوند عالم، قربتاً اليالله.
و بعد از نيت، از حجرالاسود اجماعي حركت دادند. و هفت شوط را طواف با آداب كه بايد بشود دادند و بعد دو ركعت نماز طواف هم در پشت مقام حضرت ابراهيم خوانديم. و ما را از در دارصفا بيرون كرده، بردند به جهت سعي از صفا به مروه و از مروه به صفا و اين هم هفت شوط بايد بشود. دو شوط كه رفتيم جناب مستطاب فخرالحاج حاج ملاباشي فرمودند بعد از هفت شوط نبادا تقصير كنيد، تقصير هم يعني شارب زدن و ناخن گرفتن است كه ما بايد طواف را اعاده خودمان بنمائيم. و دلاك آوردند، بعد از هفت شوط سعي صفا و مروه، شارب [و] ناخن مردم زدند. نوبه كه به من رسيد گفتم: خير، خودمان در منزل تقصير مينمایيم.
و بعد هم برگشته داخل حرم شده كه يعني اعمال بهجا آورده شود. ما هم رفتيم ثانياً هم بهجا آورديم. جناب حاج فرمودند ما زحمتها كشيدهايم. راهها طي كردهايم، باز هم نگذاشتند اعمال درست بهجا بياوريم. تا ساعت پنج در حرم بوديم.
بعد آمده منزل، راحت شده و شب بيستُ سِيُّم شهر ذي قعدة الحرام بود و روز چهارشنبه شهر حال.
بيست و سِيُّم ذي قعدة الحرام: خيلي گاه برخاسته، وضو ساخته. با جناب فخرالحاج با همراهان رفته از در دارالسلام داخل شده، در مسجد الحرام اوّل نماز فريضه فجر را با جماعت ادا كرده. بعد مناسكها را دست گرفته، با خضوع و خشوع، اوّل جناب آقا [حاج ملاباشي] دست گذاشتند بر دوش من، اعاده هفت شوط طواف عمره تمتع بهجا آورده، بعد خود من ثالثاً هفت شوط ديگر بهجا آورده كه ديگر ازدحام [و] جنجال زياد شد. رفته در مقام حضرت ابراهيم دو ركعت نماز طواف با جماعت را خوانده و بعد جناب حاج فرمودند خودم هم فُرادا خواندم و بعد از در دارالصفا بيرون رفته، از صفا، بنا گذاشته سعي از صفا به مروه و از مروه به صفا هفت شوط نموده.
و آنجا همان مكان است كه حضرت اسماعيل ـ علیه السلام ـ را حضرت عليا مخدّره هاجر ـ عليها السلام ـ در اين مكان گذاشته بود و خودش در هر طرف يعني از صفا و مروه ميدويد. طلب آب مينمود. چون آن عليا مخدّره ميدويده، حاليه هم حاجيها ميدوند. و او را به لفظ بعضي ميگويند، يعني تاجيكها [ميگویند] هولقلقو و تركها ميگويند اَلَخدر، ولي [نام] شرعي [آن] هروله است.
بايد كه ميانه دو ستون از طرف بيرون مسجد الحرام كه پيدا است، لوكه لوكه رفت و ذكر نمود. و اغلب ذكر او «العفو العفو» گفتن است تا تمام بدن او جنبش كند. و خواست خداوند عالم و بركت ائمه اطهار ـ صلوات الله عليه ـ گناه او ريخته شود. و ما هم سعي صفا و مروه را به اتمام رسانيده. در مروه كه ختم ميشود. جناب حاج چند كلمه از طرف حضرت ابراهيم خليل الرحمن ـ علیه السلام ـ و از حضرت عليا جنابه هاجر ـ عليه السّلام ـ به طور مرثيه بيان فرمودند كه از طرف خودمان و از باقي حاج و از اهل بلد آواز گريه بلند شد. و ما هم بعدِ گريه و اتمام تمام دعاهاي واجبي و مستحبي، دلاك خواسته در همان مكان مروه، شارب زده و ناخن هم گرفته و عودت به منزل نموده از احرام، مُحِلّ شده.
به جهت بعضيها عرض شود: واجبات عمره تمتّع پنج چيز است. اوّل احرام بستن كه ما در قمران، قبل بسته شده بود. دويُّم هفت شوط طواف كعبه. و سِيُّم دو ركعت نماز طواف كعبه. چهارم سعي صفا و مروه و آنهم هفت شوط است ولي اوّل، بنا از صفا و ختم در مروه ميشود و شوط هم يعني دفعه. و پنجم تقصير. معني تقصير اين است، يا ناخن گرفتن است يا شارب زدن. و بعضي از علماء اعلم فرموده: بهتر آن است كه هر دو را بايد كرد و ما هم هر دو كرده شد.
و ميانة صفا و مروه هم معين نمودم. از صفا تا منار اوّل كه گلدسته ميباشد، يكصد قدم ميباشد. از گلدسته تا گلدسته دويُّم يكصدُ بيست قدم ميباشد كه هروله بايد كرد. و از گلدسته دويُّم تا مروه دويستُ چهلُ چهار قدم ميباشد كه جملتان ميشود چهارصدُ شصتُ چهار قدم.
و بعد به منزل آمده ظهر كه شد حاج آقا علي و حاج آقا حسن و حاج آقا حسين ولد برخوردار حضرات يزدي بودند، وعدهخواهي به جهت چاي نمودند. با جناب حاج رفته، در منزل آنها نماز ظهر و عصر با جماعت ادا نموده و نماز مغرب و عشا در منزل ادا كرده خوابيده شد. و آن شب شب پنجشنبه و بيستُ چهارم شهر ذي قعدة الحرام بود.
بيست و چهارم ذيقعدة الحرام: [صبح] خيلي گاه برخاسته، با جناب فخرالحاج ملاباشي در حرم رفته، نماز فجر را با جماعت ادا نموده. بعد دو ركعت نماز قضا هم داخل مسجدالحرام ادا شد و بعد يازده جلد قرآن هديه شد كه ان شاءالله به ثواب تلاوتكنندههاي قرآنها نائل شوم و بعد يك عدد جانماز از پيراهنِ كعبه معظمه خريد شد، و بعد يازده ورقه زيارتنامه خريد شد. و بعد هفت شوط طواف از جهت پدر و مادر با دو ركعت نماز طواف ادا شد و بعد هفت شوط طواف بهاسمُ رَسم[۱] به جهت امواتهاي خود با دو ركعت نماز طواف ادا شد. و بعد هفت شوط طواف به جهت فرزندي عبدالحسين و هاجر و سائر اهلبيت بهاسم و رَسم با دو ركعت نماز در مقام و زير قفل حضرت ابراهيم خليلالرحمن ادا شد. در همه طواف و نمازها شهادت و التماس درخواست كرده شده كه ان شاءلله به خواست خداوند به اجابت برسد و بعد عودت به منزل نموده راحت شده.
و ظهر برخاسته وضو ساخته. يكنفر بَلَد، حاج رجب نام برداشته [به] قبرستان حضرت ابوطالب پدر حضرت اميرالمؤمنين ـ علیه السلام ـ و در آنجا پنج بقعه متبرّكه بود، اوّل بقعه خود حضرت ابوطالب كه طرف بالا واقع شده رفتيم زيارتنامه خوانده شد. بعد دو ركعت نماز زيارت به طور هديه خوانده شد و دويُّم بقعه حضرت عبدالمناف جدّ چهارم محمد مصطفي ـ صلی الله علیه و آله ـ رفته، زيارت و نماز زيارت به طور هديه خوانده شد. و در همين بقعه مبارك، قبر مطهر حضرت عبدالمطلب كه جد محمد مصطفي (ص) ميباشد جُفت [یکدیگر] مدفن هستند، براي آن حضرت هم زيارت و نماز خوانده شد.
و بعد نماز ظهر و عصر در آنجا با جماعت ادا شد. آمده قبر حضرت آمنه مادر حضرت محمد مصطفي ـ صلی الله علیه و آله ـ چون شب جمعه بود ازدحام اهل بلد چه مرد و چه زن بسيار بود و بايد داخل هم مرد نرود، در جلو بقعه ايستاده جناب حاج ملاباشي زيارتنامه بلندْ بلندْ تلفظ نموده و دو ركعت نماز هم بهجا آورده. و بعد آمده جلو بقعه حضرت خديجه الكبري، زوجة حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و مادر حضرت عليا معظمه فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ است ايستاده. جناب حاج زيارتنامه بلند خوانده و دو ركعت نماز هم به جهت هديه خوانده شد.
و چون شب جمعه بود ديگر منزل نيامده، از همان راه رفته در حرم. شب جمعه و بيستُ پنجم شهر ذي قعدة الحرام بود. چهگويم و چه نويسم از ازدحام خلق كه حضرات اهل تَسنُّن، غروب به نماز ايستادند و ماها مغرب نماز مغرب و عشا را با جماعت در مسجد الحرام ادا نموده و بعد از مغرب قدري ازدحام و غُلغُله كم شده.
و خود من رفته به نيابت حضرت اشرف امجد اسعد اعظم آقائي آقاي سردار عشائر ـ روحنا فداه ـ با اهلبيتشان نيت كرده، هفت شوط طواف نموده، در محاذي حجرالاسود و هفت شوط را بهجا آورده. و دو ركعت نماز طواف در مقام حضرت ابراهيم ـ علیه السلام ـ كرده و درخواست نموده كه ان شاءالله تعالي بهاجابت برسد.
و از جناب حاج ملاباشي [هم ادای مناسک را به نیت ایشان] خواهش نموده. بين و بين الله آنهم با ميل اظهار كرده كه فلاني پِيِ اظهار شما، امساله چهارده سال است من دعاگو هستم. هيچ وقت بيمحبّتي نديدهام. چگونه ميشود كه من نيابتاً طواف ننمايم. چون شب جمعه بود من به منزل رفته و جناب حاج در مسجد الحرام ماندند كه طواف بهجا بياورند و در منزل آمده شكر اللهي بهجا آورده راحت شده.
بيست و پنجم ذي قعدة الحرام: خيلي گاه برخاسته، وضو ساخته با جناب حاج [به مسجدالحرام] رفته با وجود خيلي گاه رفته بوديم، باز هم همديگر را گم كرده. من رفتم هفت شوط طواف مستحبي به جهت خودم با دو ركعت نماز در مقام حضرت ابراهيم(ع) كرده و بعد نيابتاً به اسمُ رَسم به جهت عموم قبيله با اهلبيتشان هفت شوط طواف كرده. بعد دو ركعت نماز طواف در مقام حضرت ابراهيم(ع) در همانجا كه خود حضرت نماز ميخوانده، آنجا را مقام مينامند و بعد دو ركعت نماز فجر ادا كرده. آفتاب طلوع كرده به منزل آمده قدري راحت كرده.
و بعد از ظهر با جناب حاج برخاسته وضو ساخته با همراهان در كعبه معظمه رفته در بيت الحرام نماز ظهر و عصر با جماعت ادا نموده. و بازار رفته قدري تسبيح، هديه شده. به منزل آمده نماز مغرب و عشا را ادا نموده. بعد مشغول نماز قضا شده، خيلي ادا كرده. راحت شده خوابيده و آن شب بيستُ ششم و روز آن شنبه بود.
بيست و ششم ذي قعدة الحرام: خيلي گاه برخاسته، با جناب حاج وضو ساخته، در حرم رفته، هفت شوط طواف مستحبي نموده و دو ركعت نماز طواف در مقام حضرت ابراهيم (ع) نموده. و بعد در مسجد الحرام ايستاده خيلي نماز قضا ادا كرده كه طلوع شده نماز فجر را ادا كرده، به منزل عودت نموده.
جنابان آقائي الحاج حاجي سيد روحالله طهراني و حاج سيد حسن زنجاني مهمان شدند. ناهار و چاي در بنده منزل، صرف نموده خوابيدند. بعد از ظهر برخاسته عموم وضو ساخته، در حرم رفته نماز ظهر و عصر ادا نموده و بعد در بازار رفته قليلي «بُرد يماني» به جهت خود و كساني كه خواهش نموده بودند به جهت كفني كه ان شاءالله خداوند عالم به روز خوش نصيب كند، گرفته شد.
بعد از همان راه مراجعت به كعبه معظّمه نموده. در مسجد الحرام نماز مغرب و عشا ادا كرده، عودت به منزل شده. و آن شب بيستُ هفتم و روز يكشنبه ذي قعدة الحرام بوده، در منزل استراحت شده. شب برخاسته وضو ساخته مشغول نماز قضا شده.
بيست و هفتم ذيقعدة الحرام: و بعد طلوع دميده نماز فريضه فجر ادا نموده و بعد در حرم و كعبه رفته، خوب خلوت بود، دو هفت شوط طواف نموده. شوط آخري در طرف رُكن شامي نزديك بهرُكن مستجار و آنجا را «مستجاب دعا» ميگويند و آنجا ايستاده، طلب حاجات كرده كه به خواست خداوند عالم به اجابت برسد. و رُكن مستيجار آن است كه حضرت فاطمه بنت اسد مادر حضرت اميرالمومنين ـ علیه السلام ـ در وقت مولود حضرت امير همان رُكن، شكافته شده و آن عليا مخدّره داخل كعبه شده و حضرت امير ـ علیه السلام ـ تولّد شده، حال باب مستجار ميگويند، رُكن يماني هم ميگويند چون طرف يمن واقع است.
و بعد آمده در مقام حضرت ابراهيم دو دو ركعت نماز طواف نموده كه چهار ركعت باشد. هوا گرم شده به منزل آمده و راحت شده. بعد از ظهر برخاسته، وضو ساخته با جناب حاج و چند نفر ديگر رفته در مسجد الحرام نماز ظهر و عصر با جماعت ادا كرده و در حرم بوده تا وقت نماز مغرب و عشا شده. نماز مغرب و عشا را با جماعت ادا كرده. چون مسجد الحرام خيلي ازدحام و غلغله بود، خيلي هوا گرم بود، به منزل رفته راحت شده خوابيده.
شرح کعبه معظّمه
بيست و هشتم ذي قعدة الحرام: خيلي گاه پيش از طلوع برخاسته، با جناب حاج وضو ساخته به مسجد الحرام رفته مشغول نماز قضا شده. خيلي نماز قضا ادا كرده كه وقت نماز تَسنُّنها شده، آنها نماز خواندند و ما هم قضا خوانديم. بعد هوا روشن شده نماز فجر با جماعت ادا كرده.
و بعد از نماز فجر دو هفت شوط كه چهارده شوط باشد نيابتاً قربتاً الي الله از براي تمام قبيله و دوستان از چاه كاظما از سميرم تا ونك كه با ما مراوده دارند، نظراًً و نيابتاً طواف شد، چهار ركعت نماز طواف هم ادا شد ان شاءالله اجابت برسد.
و آن شب بيست و هشتم شهر ذي قعدة الحرام و روز دوشنبه بود. و حقير يك روپيه به يك نفر از حضرات خدمهها داده همراه برداشته، هرچه آن ميدانست كه بر من حقير حالي شد، بابهاي مسجدالحرام را و ستونها و گلدستهها و هر چه ديده و شنيده و فهميده شد، سئوال كرده، سياهه نموده، عودت به منزل شده، نوشته شد.
بسم الله الرحمن الرحيم
از خود كعبه معظمه «ان اعلی علّيّين» عرض كنم، مرتبه به مرتبه.
اوّل باب الصفا، طرف شرقي داخل شدن، مطابق است به حجرالاسود كه نصب است به رُكن شرقي كعبه مبارك و آن پنج باب است وصل با يكديگر، بهطرف راست.
دويُّم باب البغله، و آن دو باب دارد وصل يكديگر.
سِيُّم باب النّسا، و آن دو باب دارد وصل يكديگر.
چهارم باب حضرت علي (ع) و آن سه باب دارد وصل يكديگر.
پنجم باب عباس، عم حضرت الرسول(ص) و آن سه باب دارد وصل يكديگر.
ششم باب نبي كه حضرت الرسول (ص) باشد و آن دو باب دارد وصل يكديگر.
هفتم باب سلطان قايد بيك[۲] مصري، يك باب دارد. چون يك زمان سلطنت مكه را داشته، گلدسته به جهت نشانه، طرف مروه را ساخته و دري هم به اسم خود ساخته و حاليه حاجيها تا پاي آن مناره هروله مينمايند.
هشتم باب السلام، و آن سه باب دارد وصل يكديگر كه اغلب خلق ايران از همان باب السلام داخل حرم ميشود.
نهم باب زماميه [؟]، و آن يك در دارد.
دهم باب دوريبه [دریبه]، و آن هم يك در دارد.
يازدهم باب حضرت سليمان (ع) و آن هم يك در دارد.
دوازدهم باب زياده، و آن سه باب وصل يكديگر است. يكي از آنها باب محكمه ميگويند، چون داخل محكمه ميرود.
سيزدهم باب قطب، و آن يك باب دارد.
چهاردهم باب بسيطيه، و آن يك در دارد.
پونزدهم باب العتيق، يك در دارد.
شانزدهم باب العمره، يك در دارد.
هفدهم باب داووديه، و آن دو در دارد وصل يكديگر.
هجدهم باب حضرت ابراهيم (ع)، و آن يك در دارد.
نوزدهم باب الوداع، و آن دو در دارد.
بیستم باب ام هاني، و آن دو در دارد.
بيستُ یکم باب تكيه، دو در دارد متصل به يكديگر.
بيستُ دُويُّم باب جياد، دو در دارد متصل به يكديگر.
باب بيستُ سوم باب شريف مكه، دو در دارد وصل يكديگر.
كه جملتان از طرف راست تاب ميخورد تا ميرسد به مشرق [و] ملحق ميشود به درِ باب صفا، [که] چهلُ چهار باب است.
و مرتبة دويُّم كه داخل ميشود به مسجدالحرام. و ستونهاي مسجد، جناب فخرالحاج، حاج ملاباشي با حاج غلامرضاي حملهدار كه شماره نمودند، با ستون تكيه بر طاق عقب، ششصد دانه، همه سنگي و بعضي از ستونهای عقب كه تكيه بر طاق است گچ سنگ ميباشد.
و تمام مسجد از طاق و صحن، همه چراغهاي لنتر[۳] قديمه، از بزرگ و كوچك آويخته. حال از چراغهاي لنتر، كم روشن ميشود ولي يك در ميان همه چراغ برقي روشن مينمايند.
و مرتبة سِيُّم، گلدستهها كه داخل مسجد كه نگاه مينمائی، در دور مسجد روی سر مسجدالحرام نصب است. آن هفت عدد ميباشد، دور تا دور است.
و مرتبة چهارم ميرسد به بقعه زمزم كه چاه زمزم داخل آن ميباشد كه جنابه عليا مخدّره هاجر سلامٌ عليها، حضرت والا مرتبه اسماعيل (ع) را بعد از تولد در آنجا گذاشته و خودش را تشنگي غلبه مينمايد كه به طلب آب، به صفا و مروه ميدويده است كه بعد از مراجعت ميبيند كه از قدرت كامله الهي، از پس پاشنه آن حضرت، از شدت به زمين كشيدن، آب بيرون آمده. حضرت هاجر از شدت تشنگي و از ذوق، گِل و ريگ را ميكشد بهدورِ آب، بهزبان عربي ميگويد زمزم، يعني بهايست. حال چاه زمزم است.
و دست راست آن، پله نقره مال بارگاه كعبه است و دست راستتر آن، پله طلاي خانه كعبه است و پله نقره سيزده پله ميخورد و پله طلا يازده پله ميخورد كه هرگاه لازم باشد چرخ دارد از آهن، ميكشند ميبرند دم در كعبه كه هركس بخواهد ازين پلهها برود داخل كعبه معظمه.
و دست راستتر ميرسد به طاق بنيشيبه. قدري هم راستتر بلكه هم جلوتر، ميرسد به مقام حضرت ابراهيم ـ عليهالسّلام ـ كه در آنجا نماز ميخوانده است. و قدري راستتر بقعه پله مرمري هست سر او گلدسته طَور از طلا است و او را منبر خطبه ميگويند و از سنگ مرمر. و خيلي دست راست ميرود، ميرسد طاق طرف شاهي هست به آن. و از آنجا رد ميشود طرف غربي طاق هست. و از آنجا ميرود به طرف يماني طاق هست.
مختصر، با بقعه چاه زمزم، چهار معبر به جهت نماز چهار مذهب معين كردهاند. رُكن شرقي كه رُكن عراقي است به حجرالاسود ميرسد حضرات شافعي نماز ميخوانند. و دست راست رُكن شامي حضرات حنفي نماز ميخوانند. رُكن غربي حضرات مالكي نماز ميخوانند. و رُكن يماني حضرات حنبلي نماز ميخوانند.
و به جهت اثنيعشري جایي به جهت نماز معين نكردهاند و آقاي جلالت الملك آقا حسين، شريف مكه خيلي بدش آمده كه چرا جا به جهت اثنيعشري [که] مذهب جعفري ميباشد [و] مسلمان جليلالقدر است، معين نكردهاند. و آنها هم هر جا كه بخواهند نماز بخوانند كسي حق ندارد مزاحم [شود] و تقيه ندارد. و از آن جهت، شيعه اغلب در همان مقام حضرت ابراهيم ـ عليهالسّلام ـ نماز مينمايد و هر جا بخواهد نماز نمايد، كسي مزاحم نميشود، [و] مثل قبل مانع براي آنها ندارند.
و ديگر ميرسد به مرتبة پنجم. دور تا دور طوافگاه ستونهاي باريك چوبي نصب است. سر آنها سيم كشيده شده، تمام لنترهاي قديم آويخته و حاليه هم يك در ميان چراغ برق زدهاند كه هر شب تمام روشن است. و ستونها تمام رنگ زده.
و مرتبة ششم طوافگاه است كه اوّل محاذي حجرالاسود نيت بايد كرد. و دست راست رو به شمال روانه شده، ميرسد جلو در بارگاه كعبه. قدري جلوتر حطيم است رو به دست چپ. و حطيم گود ميباشد كه حضرت ابراهيم (ع) از آنجا، گِل به جهت سرشتن براي خانه كعبه [برداشته]. حال هم گود است محراب طَور. بعضي از پيشنمازهاي تَسنُّن و سائر تَسنُّن ميروند داخل او نماز و خطبه ميخوانند.
از آن رد ميشود ميرسد به حجر اسماعيل (ع) كه رُكن شامي است و درِ اول حجر است و اثنيعشري داخل نميرود و در پشت او تاب ميخورد. و آن هم به قدر نيمقد بلندي، سه ذراع كمتر و پهنا هم سه ذراع كمتر است، همه از سنگ مرمر.
و تا كنج آخر ميرسد به رُكن غربي خانة كعبه و آنجا هم در دويُّم حجر است و تَسنُّن تمام از در اول او داخل ميشوند [و] از در دويم او در ميروند. و صحن، تمام سنگ مرمر فرش است، ميخ فولادي كوبيده. و از آنجا كه رد ميشود طرف مستجار پشت كعبه است و حجر حضرت اسماعيل ـ علیه السلام ـ آنجا ميباشد كه مادرش مدفن است. قبل هم خانه حضرت اسماعيل بوده.
و خيلي هم از پيغمبران ـ علیهم السلام ـ در همان حجر اسماعيل مدفن هستند و از آنجا، طوافكُن ميرسد به رُكن يماني و تاب ميخورد ميرسد به حجرالاسود.
و مرتبة هفتم ميرسد به خود كعبة معظمه. ميانه تمام اينها كه به تفصيل عرض شده و داخل بيت الحرم طرف درِ صفا، نُه دانه حوض كوچك به قدر اجاق، یا بزرگتر، سقاها همه آب مينمايند به جهت كبوترهاي كعبه معظّمه اعلی عليين كه خود حقير هم گندم، جو و عدس و ماشك به جهت كبوترها برده براي رضاي خداوند عالم پاشيده و خوردند. و حال از همه حاجيها و خوانندگان جويا شويد كه آن نُه دانه حوض را نديدهاند يعني تميز ندادهاند.
و خود كعبه معظمه بارگاه اعظم است. ريشه دور خانه [کعبه را] شاهذروان ميگويند. و شاهذروان جهت اين است، سابقها خانه كعبه بزرگ بوده، عبدالملك نام مروان به طواف آمده ملاحظه نموده گفته خيلي شالوده بزرگ است، كم دوام ميشود. دوباره بالاي خانه كعبه را ريخته، قدري جمعتر بنا كرده، درست كرده. آن شالوده اول را سكوئي كرده اسم او شاهذروان شده.
بعد مردمان ناشي در طواف پا روي آن شاهذروان ميگذاشته. بعد حضرت امام زين العابدين ـ عليهالسّلام ـ آمده در طواف چنين ديده، آن سكو را اُریب ساخته كه نشود پا روي آن گذاشت و امر فرموده كه حضرات اثنيعشري كه شيعه هستند نبايد پا يا دست روي شاهذروان بگذارند كه طواف باطل ميشود. حاليه در طواف دست به شاهذروان نميگذارند.
و خود بارگاه اعظم تخميناً هفت قد بلندي دارد و چهار رُكن، يكي نوزده ذراع ميباشد كه جملتان هفتادُ شش ذراع است. به لفظ بعضي، هفتادُ شش قدم هم هست. و سر بام خانه، همه يك دانه ناودان طلاي بزرگ بهطرف رُكن شامي و رُكن غربي يعني ميانِ میان نصب است كه آب او ميريزد ميان حجر حضرت اسماعيل(ع). و پيراهن [پرده، کسوه] دارد سياه رنگ، و جنس او مثال پشم و ابريشمْ داخل، به نظر ميآيد، از كَلّه خانه كعبه تا به زمين كشيده شده. تمامْ نوشته از خود پارچه عمل آمدهاند «لا الله الا الله، محمّد رسول الله، جلّ جلاله». و ميان قد او از گُلابتان اصل، دور تا دور مثال كمربند تمام به خط درشت آيه قرآن نوشته شده است.
و از قراريكه ميگويند دختري هست و بوده در مصر، نذر كرده كه همه ساله سالي يك پيراهن تمام مينمايد در شصت هزار تومان. و روزهاي عيد قربان با تجمّلات زياد با مخارج فوق العاده ميفرستد. ورثة او هم ميفرستد كه ان شاءالله امساله البته ما هم بايد ببينيم.
و از قراري كه ميگويند پيراهن، سه چهار پارچه است. مثل آنكه كليد[۴] و چفت و بند دارد، ميبرند سرِ بام كعبه معظمه آن وقت چفت مينمايند ميآيد پائين. خيلي پارچه او كلفت و سنگين است. از كهنه او حضرات خدمهها قسمت كرده ميفروشند به جهت تبرّك و تيمّم. هر كس به قدر قوّه ميگيرد. تخميناً بهقدر كف دست، يك تومان هديه مينمايند يا كمتر يا بيشتر. هر چه خدمهها بتوانند به زوار هديه نمايند و زوار به طور آرزو هديه مينمايند و ما هم به قدر كفاف ان شاءالله نصيب شود هديه نموده.
و بعد به منزل آمده راحت شده. ظهر برخاسته وضو ساخته، با جناب حاج رفته نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا همه در حرم بوده، با جماعت ادا كرده، به منزل آمده راحت شده.
ورود به کعبه
بيستت و نهم ذي قعدة الحرام: روز بيست و نهم و سهشنبه شهر ذي قعدة الحرام [صبح] گاه برخاسته. با جناب حاج وضو ساخته، در حرم رفته، نماز فجر با جماعت اد%A
برچسب ها :،عصر ساری ، خان قشقایی ، کعبه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0