کد خبر : 13183
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 24 سپتامبر 2015 - 15:19
-

مطب این پزشک در حسینیه و اطاق عملش در آسمان است/تصاویر

به پزشکان گفتم: شما نتوانستید برای فرزندم کاری کنید، او را پیش پزشکی بردم که مطبش در حسینیه و اطاق عملش در آسمان است …

به گزارش قائم آنلاین، به گلزار شهدای سیدنظام‌الدین قائم‌شهر که می‌روی، تنها یک مقبره است که در میان دیگر قبور شهدا، رخ‌نمایی می‌کند. رنگ زیبا و علوی سبز، هیبت خاصی به مزارش بخشیده است. وقتی به مرقدش می‌رسی، تنها چیزی که توجهت را جلب می‌ کند، دخیل‌های سبزرنگی است که به دور نرده‌های این قبر گره زده شده‌اند.

بوی عرفان علوی از میان قبر برمی‌خیزد و معلوم است که این شهید، شهید خاصی بوده که اینقدر عاشق و دلداده پیدا کرده، زائری را نمی‌بینی که پس از زیارت قبور شهدا، بر فراز این قبر ملکوتی نیاید. از بس پارچه‌های سبز دور تا دور و روی قبر را احاطه کرده‌اند، نمی‌توانی نام شهید را بخوانی، نگاهی به چهره معصومانه‌اش در قاب سرخ می‌اندازم و به آرامی پارچه سبز را از روی قبر کنار می‌زنم: «شهید ۱۸ ساله سیدجعفر مظفری متولد هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۴۶» مطالب ذیل نگاهی کوتاه و گذرا به سیره اخلاقی و عرفانی این شهید بزرگوار است.

*معاون تعاون گردان امام محمدباقر (ع)

سید عباس موسوی (همرزم شهید)، چنین روایت می‌کند: سید جعفر، «معاون تعاون گردان امام محمد باقر (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا» بود. تو پرسنلی گردان با هم آشنا شدیم. 

گردان امام محمد باقر (ع) گردانی بود که با فرماندهی «شهید علیرضا بلباسی و شهید علی اصغر خنکدار» در عملیات‌ها حضور پیدا می‌کرد. از گردان‌های معنوی و خط شکن لشکر بود که به همراه گردان یارسول (ص) در عملیات والفجر ۸، بچه‌های همین گردان خط فاو را شکستند.

*حب به روحانیت

سیدجعفر، علاقه شدیدی به روحانیت داشت، به حدی که وقتی برای گردان، روحانی معرفی می‌شد، همیشه سریع می‌رفت نعلین روحانی را جفت می‌کرد.

*مقید به مستحبات

به مستحبات خیلی اهمیت می‌داد؛ خصوصاً به مستحبات بعد از غذا، خیلی مقید بود. با توجه به اینکه سن و سال کمی داشت اما تو گردان معروف بود به کسی که نسبت به انجام مستحبات خیلی مقید است. از همه کوچک‌تر بود اما از همه ما فعال‌تر.

*پیش‌قدم در کارها

سیدجعفر در کارهای خیر، مثل واکس زدن پوتین بچه‌ها و آماده کردن غذا، همیشه پیش‌قدم بود و با اخلاص، این کارها را انجام می داد. شهید بلباسی، هر زمانی که از خط برمی‌گشت به مقر، به من می‌گفت: «عباس! چای داریم؟» من هم سریع سراغ سیدجعفر را می‌گرفتم. سید هم بدون کوچک‌ترین اعتراضی می‌رفت چای را آماده می‌کرد.

*اسراف برابر است با عمل حرام

بااخلاص و بی‌تکبر بود. زمانی که دهلران بودیم، معمولاً تا دیروقت بیدار مانده، یک کتری چای درست می‌کردیم و با بچه‌های تعاون، پرسنلی و فرماندهی با هم می‌خوردیم. بعد از خوردن چای، اگر چای اضافه بود، سید همه را می‌خورد. می‌گفتم: «چرا این همه چای می‌خوری؟ مریض می‌شی!» با تواضع خاص و باسادگی می‌گفت: « اسراف برابر است با عمل حرام.» هر چند که با این کار به جسمش ضرر می‌رساند ولی ساده‌دل بود و دوست نداشت اسراف شود.


*سیدی پاک و بی‌آلایش

ساده و بی آلایش، با ادب و سر به زیر بود. اگر یک زمانی شهید خنکدار و شهید بلباسی به او می‌گفتند: «همین‌جا بنشین و تکان نخور.» فقط یک کلمه می‌گفت: «چشم» و علت را جویا نمی‌شد. گوش به فرمان فرماندهی بود.

*فرمانده گردان حمزه، امشب مهمان ماست

شبی، سردار شهید ناصر بهداشت «فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا» به مقر گردان امام محمد باقر (ع) آمد. شهید خنکدار به بچه‌ها گفت: «شام آماده کنید.» ولی شام کم بود. دیدم سید جعفر، شام خودش را داد به چادر فرماندهی. هر چی گفتیم: «شامت را بخور» می‌گفت: «نمی‌خورم، فرمانده گردان حمزه، امشب مهمان ماست، نباید آبروی‌مان برود.»

*هورالعظیم، کوچه بنی‌هاشم سیدجعفر

اوایل سال ۱۳۶۴ برای انجام عملیات قدس۱ به منطقه هورالعظیم رفتیم. سیدجعفر با برادر میرزایی (اهل تنکابن) با هم تو یک سنگر بوده و منتظر قایق بودند تا به خط که اطراف پاسگاه ترابه بود، بروند. توپخانه دشمن شروع کرد به کوبیدن منطقه. سید تو سنگر به پهلو دراز کشیده بود که تیری آمد و درست خورد به پهلویش. این سید پاک و این فرزند نازنین حضرت زهرا (س) در ۲۳ خرداد ۱۳۶۴ در  همان سنگر با پهلویی جراحت‌دیده، همچون مادرش فاطمه (س) پرواز کرد. و با عاشقانه‌ترین تقارن در سن ۱۸ سالگی زهرایی شد.

*ساخت حسینیه باب الحوائج

مادر شهید نقل می‌کند: بعد از شهادتش، شبی به خوابم آمد. گفت: «مادرجان! دلم می‌خواهد تو حیاط خانه، یک حسینیه بسازید.» گفتم: «مادر! ما که پولی نداریم.» گفت: «غصه نخور، پولش با من!»

جلسه قرض‌الحسنه‌ای داشتیم که هر ماه تشکیل می‌شد. بعد از دیدن این خواب، با اسم سیدجعفر در جلسه شرکت کردم. وقتی قرعه‌کشی شد، اسم سیدجعفر برای وام یک میلیونی درآمد. خیلی خوشحال شدم و یاد آن جمله سیدجعفر افتادم: «غصه نخور، پولش با من!»

با کمک پدرش، با آن پول توانستیم در حیاط منزل، یک حسینیه بسازیم. اسم حسینیه را هم گذاشتیم، «حسینیه باب‌الحوائج» از زمانی که این حسینیه در منزل ما ساخته شد، تمام مناسبات مذهبی، مراسم داریم. به برکت اهل بیت (ع) و شهید سیدجعفر، مردم قائم‌شهر تو مراسمات حسینیه شرکت می‌کنند و خیلی از آنها با توسل به ائمه (ع) و سیدجعفر، تو حسینیه محفل روضه برپا می‎کنند و حاجت‎روا می‎شوند.


*مزار سیدجعفر، دارشفای عاشقان

امیر رضا اسماعیلی (از اقوام شهید)، کرامتی از شهید سیدجعفر مظفری را چنین نقل می‎کند: یکی از همکارانم به نام عباس زلیکانی، فرزند دوساله‎ای دارد. فرزندش بر اثر بلعیدن سوزن دچار خونریزی شدید شد. با توجه به مراجعات متعددی که به پزشکان مختلف داشت ولی هیچ نتیجه‌ای نگرفت و وضع فرزندش هم بدتر می‌شد. پزشکان معتقد بودند تنها راه درمان، جراحی تخصصی است که هزینه‌اش زیاد و عباس هم توانایی پرداخت این مبلغ را نداشت. پریشان بود و در پی دنبال چاره‌ای برای شفای فرزندش می‌گشت. به او گفتم: «این همه تلاش کردی، پیش چندین پزشک رفتی و نتیجه نگرفتی، حالا من یک پزشک به تو معرفی می‌کنم تا بیماری فرزندت رفع شود.»

انگار که دری بر روی مشکلش گشوده باشم، سراسیمه گفت: «آدرس مطبش کجاست؟» گفتم: «قائم‌شهر، منطقه جمنان، حسینیه باب‌الحوائج» با تعجب به من نگاه کرد و گفت: «تو حسینیه، مطب داره؟» گفتم: «آره، مطبش تو حسینیه باب‌الحوائج است.» گفت: «اسم این دکتر چیه؟» گفتم: «شهید سیدجعفر مظفری؛ تو خونه این شهید، حسینیه‌ای بنا شده به نام حسینیه باب‌الحوائج، هر کسی حاجتی داشته باشه، با گرفتن روضه‌ای در این حسینیه، حاجت‌روا می‌شه. شما هم متوسل به این شهید شو تا انشاالله مشکلت حل شود.»

با ایمان و اعتقاد خاصی حرفم را گوش کرد، به آن عمل کرد و مجلس روضه‌ای در حسینیه برپا کرد. بعد از چند روز وقتی فرزندش را برای عکس‌برداری پیش پزشک برد، در عین ناباوری از سوی پزشکان، سوزنی که تا چند روز قبل توی شکم این کودک بود، محو شد و هیچ اثری از سوزن نبود.

پزشکان متعجب شده بودند و باور نمی‌کردند. عباس هم به آنها گفت: «شما نتوانستید برای فرزندم کاری کنید، او را پیش پزشکی بردم که مطبش در حسینیه و اطاق عملش در آسمان است.»

برچسب ها : ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

پنج + دوازده =