تنها صداست که میماند
جمعه روز بدی بود. بوی عیدی بوی توپ با تو معنی میگرفت.
ای کاش حضورت صدایت را دلچسبتر می کرد اما نبودنت باعث نمیشود از کوچه پس کوچههای ذهنمان دور شوی. فرهاد! هنوز هم جمعه روز بدی است. دلگیر همانند نبودنت.
سالروز بودنت را احساس می کنم حتی اگر جمعه باشد. صدایت میماند و میماند و میماند تا همه حضورت را تجربه کنند و به راستی این تنها صداست که میماند.
فرهاد این روزهای مردم ما چه بی صدا میگذرد و همه به فکر یک سقفند. آن روزهایتان را که ورق میزدم افسوس میخوردم ای کاش ما هم صدایمان به گوش مردم میرسید. روزگارمان بد نیست. خداروشکر. گلهای نیست اما دوست داشتم تجربه کنم بزرگی و فریاد زدنهایت را که چه عاشقانه عشق را روایت می کردی.
هنوز هم کاغذهایمان رنگی است. هنوز هم سقف هایمان بی روزن است. هنوز هم فرهاد، فرهاد است و هنوز هم فریاد فرهاد ماندنی است.»
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0