کد خبر : 14686
تاریخ انتشار : دوشنبه 28 سپتامبر 2015 - 19:07
-

معیارهایی برای ازدواج که رو به زوال می‌رود

معیارهایی برای ازدواج که رو به زوال می‌رود

خواستگارها آمده و نیامده، پرس‌وجو می‌کردم که اهل نماز و روزه هستند یا نه؛ باقی مسایل برایم مهم نبود. حمید هم مثل بقیه؛ اصلاً برایم مهم نبود که خانه دارد یا نه؛ وضغ زندگیش چطور است؛ این‌ها معیار اصلی‌ام نبود.

به گزارش قائم آنلاین،آغاز زندگی مشترک اسم‌های زیادی دارد؛ تشکیل خانواده، پیوند، تشکیل زندگی، عروسی، ازدواج و… در هر دوره و در هر جامعه‌ای نیز رسم‌ورسوم خودش را دارد. از آداب‌ورسوم عجیب و غریب برخی قبایل در جنگل‌های دوردست آفریقا و آمریکا گرفته تا ازدواج مسیحیان در کلیسا و … ازدواج و هم‌خانه‌شدن شاید یکی از مهم‌ترین اتفات در زندگی افراد است و هرکس از زاویه‌ای به آن می‌نگرد، عده‌ ای بر اساس معیارهای دینی و به مصداق آیه “هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ” وجهه‌ای الهی به آن می‌بخشند، برخی نیز آن را تکمیل‌کننده رؤیاهای ناتمام می‌دانند و عده محدودی نیز به دید یافتن سرپناه و رهایی از تجرد به آن می‌نگرند. اما به هر حال به هر دیدی به آن نگاه شود و هر وجهه‌ای که برای آن در نظر گرفته شود، مرحله‌ای مهم از زندگی هر شخص محسوب می‌شود که تأثیر نوع انتخاب و چگونگی آغاز این مرحله از زندگی، تا همیشه بر طرفین خواهد بود.

در برهه‌ای از تاریخ ایران ازدواج‌هایی انجام شد که شاید از حیث سادگی و معیارهای ازدواج در نوع خود بی‌نظیر یا کم‌نظیر بود؛ دوران دفاع مقدس. دورانی که از بسیاری جهات در تاریخ معاصر ایران خاص بود. شرایط آن دوران تأثیر خود را بر همه ابعاد زندگی مردم گذاشت که یکی از مهم‌ترین آن‌ها تأثیر بر سبک زندگی، چگونگی آغاز زندگی مشترک و حتی ادامه آن بود. معیارها در آن دوران معمولاً مبتنی بر ساده‌زیستی بود و از تجملات و تشریفات امروزی در بسیاری از خانواده‌ها خبری نبود. آن روزها آغاز زندگی مشترک به‌گونه‌ای بود که هنوز هم برخی والدین آن را برای فرزندان خود مثال می‌زنند.

تحول سبک زندگی دوران جنگ تحمیلی در امتداد انقلاب اسلامی
چیدن تفسیر المیزان دور تا دور سفره عقد/ بخشش شام عروسی به نیازمندان

ساده‌زیستی و دوری جستن از تجملات در سال‌های جنگ، به نوعی در امتداد انقلاب اسلامی‌ و ایجاد تحولات اساسی در زندگی مردم اتفاق افتاد. هر چند که نمی‌توان به صراحت گفت که همه مردم با این نوع ساده‌زیستی موافق بوده و از معیارهای رایج آن زمان تبعیت می‌کردند؛ کما این‌که برخی از مردم نیز به دلیل این‌که سنخیتی با این فضا نداشتند، به طرق گوناگون مخالت خود را نشان دادند؛ از پناهندگی به خارج از کشور گرفته، تا برخی خرق عادت‌هایی که شاید در آن دوران نوعی هنجارشکنی تلقی می‌شد.

اما اغلب مردم که با فضای انقلاب و دفاع مقدس پیوند عمیق‌تری داشتند، این ارتباط را در همه شئون زندگی خود متجلی می‌کردند. همسرشهید فتح‌الله ژیان‌پناه درباره چینش متفاوت سفره عقد خود چنین بیان می‌کند: “سفره عقدمان با همه سفره‌ها فرق داشت. به جای آینه و شمعدان، تفسیر المیزان را دور تا دور سفره چیده بودیم. برکتی که این تفسیر به زندگیمان می‌داد، می‌ارزید به هزاران شگونی که آینه شمعدان می‌خواست داشته باشد. برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم، ولی فتح‌الله نگذاشت بارش کنیم. می‌گفت: حالا که این همه آدم ندار و گرسنه داریم، چگونه شب عروسیم چنین غذای گران قیمتی بدهم؟! برنج‌ها را بسته‌بندی کردیم و به خانواده‌های نیازمند دادیم. وقتی برنج‌ها را می‌دادیم، فتح‌الله می‌گفت: این هدیه امام خمینی (ره) است.”

شاید تصور زندگی‌های آن زمان برای جوانان امروزی سخت باشد
آغاز زندگی با اجرای تئاتر حسین پناهی و صادق آهنگران

همسر شهید تقوی نیز از جمله زنانی است که زندگی خود را به شیوه خاص شروع کرده و هنوز هم به این شیوه افتخار می‌کند. هر چند که پدر او از کارکنان شرکت نفت بوده و به‌تبع در فضای خاصی بزرگ شده، اما برای ازدواج و برگزاری مراسم، شیوه‌ای جدید را تجربه کرده است. او درباره ازدواج خود می‌گوید: همسرم پیشنهاد داد مراسم عروسی در سپاه برگزار شود و مهمان‌ها هم تعداد کمی ‌باشند. من هم پذیرفتم. خرید ازدواج‌مان نیز بسیار ساده و معمولی بود؛ یک حلقه، یک مقنعه و یک شلوار کبریتی کرم‌رنگ و یک پیراهن سبز (حاج حمید به رنگ سبز بسیار علاقه داشت)؛ این چند قلم، تمام خرید ما برای ازدواج بود که برای عروسی هم همان‌ها را پوشیدم. روز عروسی خودش و مرحوم پدرش با یک پیکان دنبال ما آمدند و به سمت محل برگزاری مراسم رفتیم.

او بیان می‌کند: آقای شمخانی آن زمان فرمانده سپاه وقت اهواز بود و در مراسم عروسی چند دقیقه‌ای سخنرانی کرد و ما را به پیروی از حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) فراخواند. البته یک تئاتر طنز به نام “مرشد و بچه‌مرشد” هم توسط مرحوم حسین پناهی و حاج صادق آهنگران اجرا شد که در آن تئاتر مرحوم حسین پناهی نقش بچه‌مرشد و حاج صادق آهنگران نقش مرشد را اجرا می‌کردند و آقای جمال‌پور هم در آن تئاتر مسئولیتی به عهده داشت.

همسر این شهید مدافع حرم، معتقد است: شاید تصور آن شرایط برای بسیاری از جوان‌های امروز سخت باشد، اما حاج حمید به زندگی ساده و دوری از تجملات اعتقاد داشت و همیشه یک مدل زندگی کرد.

رنگ‌باختن معیارهای مادی در سال‌های جنگ
دین و ایمان حمید مرا به ازدواج با او دلگرم می‌کرد/ ساده‌ترین پوشش، ساده‌ترین مراسم

در دوران جنگ تحمیلی به علت فضای معنوی حاکم بر کشور، انتخاب‌ها نیز به این سمت‌وسو کشیده شده بود. عده زیادی از مردم تلاش می‌کردند تا روح معنوی حاکم بر کشور را در زندگی خود جاری کنند. آن‌ها که قصد ازدواج داشتند، سعی می‌کردند ساده‌ترین پوشش را انتخاب کرده و ساده‌ترین مراسم را برگزار کنند.

همسر شهید حمید ایران‌منش، نماز و روزه را معیار اصلی برای ازدواج قرار داده بود و باقی مسایل چندان برایش اهمیتی نداشت. او درباره تحقیق از خواستگارها می‌گوید: “خواستگارها آمده و نیامده، پرس‌وجو می‌کردم که اهل نماز و روزه هستند یا نه؛ باقی مسایل برایم مهم نبود. حمید هم مثل بقیه؛ اصلاً برایم مهم نبود که خانه دارد یا نه؛ وضغ زندگیش چطور است؛ این‌ها معیار اصلی‌ام نبود. شکر خدا حمید از نظر دین و ایمان کم نداشت و این خصوصیتش مرا به ازدواج با او دلگرم می‌کرد. حمید هم به گفته خودش حجاب و عفت من را دیده بود و به اعتقادم درباره امام (ره) و ولایت فقیه و انقلاب اطمینان پیدا کرده بود و در تصمیمش برای ازدواج مصمم‌تر شده بود.”

مهریه‌های کم، زندگی‌های بادوام

تعیین یک سکه طلا و بخشش آن بعد از ازدواج/ آغاز زندگی مشترک بدون چانه‌زدن بر مهریه

مهریه‌های بسیاری از زوج‌های جوان در دوران دفاع مقدس نیز با بهره‌گیری از فضای معنوی آن دوران انتخاب می‌شد. چندان خبری از مهریه‌های سنگین نبود و کمتر پیش می‌آمد ازدواجی بر سر مهریه به‌هم بخورد. هر چند مهریه هر منطقه از کشور بر اساس آداب‌ورسوم آن‌جا تعیین می‌شد، اما در همان شرایط قومیتی نیز معمولاً مهریه بالایی تعیین نمی‌شد و زندگی زوج‌های جوان بدون چانه‌زدن‌های خانواده‌ها و نهایتاً بدون کدورت آغاز می‌شد.

همسر شهید جهان‌آرا درباره مهریه خود می‌گوید: “مهریه ما یک جلد کلام‌الله مجید بود و یک سکه طلا. سکه را بعد عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و صفحه اولش این‌طور نوشت: امیدم به اینست که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک‌بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشنه‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم.”

مهریه‌های به‌یادماندنی
مهریه‌ای معنوی؛ یک دوره کتاب‌های شهید مطهری/ یک سکه به نیت امام خمینی (ره)، چهارده سکه به نیت چهارده معصوم

شهید یونس زنگی‌آبادی اهل کرمان است که در دی ماه ۶۵ و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. همسر او درباره مهریه معنوی که پیشنهاد شهید بود، می‌گوید: “گفتم من فقط دوست دارم مهریه‌ام یک جلد قرآن باشد. گفت: نه !یک جلد قرآن نمی‌شود. یک جلد قرآن با یک دوره کتاب‌های شهید مطهری.”

شهید زنگی‌آبادی درباره ازدواج نیز شرایط جالبی داشته که متناسب با حال‌وهوای آن روزها بوده است. “یک برگه بزرگ آورد بیرون و بسم‌الله گفت. شرایطش را نوشته بود؛ همه‌اش از جبهه و مأموریت و مجروحیت و شهادت گفته بود و این‌که من باید با شرایط سخت حاج یونس بسازم تا با هم ازدواج کنیم. شرط کرده بود مراسم عقد توی مسجد باشد.”

ازدواج آن‌ها نیز با شیوه‌ای بسیار ساده برگزار شده است. همسر او درباره آن روزهای به‌یادماندنی این‌گونه می‌گوید: “بسیار ساده و سه روز قبل از محرم عروسی کردیم. وضو گرفتیم و دعای کمیل، توسل و زیارت عاشورا خواندیم. گفت: من دعا میک نم تو آمین بگو. اول شهادت، دوم حج ناگهانی و سوم این‌که بچه اول پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفی. همه‌اش مستجاب شد.”

همسر شهید ناصر کاظمی ‌نیز از جمله زنانی است که مهریه او در زمره مهریه‌های بسیار کم بوده است. “وقتی آمدند برای تعیین مهریه، اول از رسم‌ورسوم ما پرسید و این‌که دوست دارم مهریه‌ام چه‌قدر باشد. گفتم: خیلی دوست دارم بروم مکه، یک سکه هم به نیت امام خمینی (ره) بگذاریم. خندید وگفت: من هم چهارده تا سکه به نیت چهارده معصوم می‌گذارم.”

کلت کمری و یک جلد قرآن کریم؛ مهریه همسر شهید مهدی باکری

صفیه مدرس؛ همسر سردار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشوراست. ماجرای ازدواج ساده آن‌ها به گفته خودش آن‌قدر جالب بوده که زبان‌زد همه مردم شهر شده است.

او با اشاره به ماجرای ازدواجش با شهید می‌گوید: “مهدی در دوران جنگ از سمت شهرداری استعفا داده و برای اعزام به جبهه آماده شد. در همین فاصله به خواستگاری من آمد. ابتدا به برادرم و بعد توسط او ماجرا را به پدرم گفت. شناخت کاملی از آقامهدی نداشتم، ولی می‌دانستم‌ از خوب‌های شهر ارومیه است. یک جلسه با هم صحبت کردیم و و نهایتاً تصمیم به ازدواج گرفتیم.”

مدرس درباره خرید عقد خاطره جالبی دارد: “قرار عقد گذاشته شد. من خرید عروسی را قبول نکردم و گفتم چیزی نیاز ندارم. دو روز مانده بود به عقد که وقتی از بیرون به خانه آمدم، مادرم گفت آقامهدی با دوستش آمده بودند دنبال شما برای خرید حلقه که من گفتم چیزی نیاز ندارم. همان موقع دوباره سررسیدند و به زور و اصرار، مرا با خود بردند. دوست آقامهدی گفت: آقامهدی معتقد است وقتی می‌خواهد برود به جبهه شما باید حداقل یک حلقه از ایشان داشته باشید تا همه بدانند ازدواج کرده‌اید. در نهایت یک حلقه ارزان‌قیمت، تمام خرید من برای ازدواج با مهدی باکری بود.”

او در ادامه گفت: “هنگام خرید وقتی به حلقه‌های ازدواج نگاه می‌کردم، به دنبال ارزان‌ترین بودم و اصلاً مدل‌ها برایم مهم نبود. نهایتاً یک حلقه ارزان‌قیمت انتخاب کردم و این تمام خرید عقد من بود؛ نه سفره عقد داشتیم و نه جشن ازدواجی، عاقد به خانه آمد و طی یک مراسم ساده عقد را برگزار کرد.”

سنت‌شکنی در آغاز زندگی مشترک

تهیه شام شب عروسی بر خلاف عرف رایج کرمان/ برپایی نماز جماعت در مجلس عروسی
مدرس با اشاره به میزان مهریه‌اش گفت: “وقتی پدرم درباره میزان مهریه از من سؤال کرد، گفتم که می‌خواهم سنت‌شکنی بکنم. دوست داشتم زندگی را با آسانی شروع کنیم تا جوان‌ها بتوانند زندگی یک پاسدار را الگوی خود قرار دهند. مهریه‌ام کلت کمری آقامهدی و یک جلد قرآن کریم بود. از فردای آن روز سادگی زندگی ما بدون تشریفات، مهریه، جشن عقد و عروسی زبان‌زد همه مردم و علمای شهر در سخنرانی‌ها محفل‌ها و منبرها بود.”

آغاز زندگی شهید ایران‌منش نیز با نوعی خرق عادت همراه بوده است. همسر او با بیان این‌که من و حمید به کمترین چیزها راضی بودیم، اظهار می‌کند: “به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه و شمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت. برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد. گفت: «کیو گول می‌زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره مجلسمون رو این‌طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟! مطمئن باش این‌جور بریزوبپاش‌ها اسرافه و خدا راضی نیست. تو هم از من نخواه که برخلاف خواست خدا عمل کنم.»”

او ادامه داد: با این‌که برای مراسم، استاندار، حاکم شرع و جمعی از متمولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد و همان شام ساده‌ای که تهیه شده بود را به آن‌ها داد. حمید می‌گفت: «شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.»”

همسر شهید محمدعلی رهنمون نیز خاطره جالبی از برپایی نماز جماعت در شب عروسی دارد. “شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمی‌کردیم این‌قدر مصمم باشد. صدای اذان که بلند شد، همه را بلند کرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خودش. یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به‌یادماندنی.”

انقلابی‌بودن، ساده‌زیستی، ثمره نزدیک‌بودن دوران دفاع مقدس به روزهای اول انقلاب

هنوز زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی ‌نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. مردم هنوز در حال و هوای روزهای اول انقلاب بودند که وارد دورانی به نام دفاع مقدس شدند و وجه تمایز این جنگ با جنگ‌های دیگر، حاکم بودن روح معنویت بر آن بود. فرماندهان جوان، مسئولان جوانی که در آستانه ازدواج بودند و دیگر افرادی که به نوعی برای مردم الگو بودند، به ساده‌ترین شیوه، زندگی مشترک خود را آغاز کردند و همین موضوع باعث رغبت بسیاری از مردم جامعه به تبعیت و تأسی از این شیوه شد.

بسیاری از افراد ترجیح می‌دادند همسرانی انتخاب کنند که در مسیر انقلاب و آرمان‌های آن باشند و به این ترتیب روح حاکم بر جامعه را به درون خانواده تازه تشکیل شده خود تسری دهند.

خواستگاری با رنگ‌وبوی مذهبی
می‌خواست ظاهر و باطنش یکی باشد/ برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم

معمولاً رسم بر این بوده و هست، اگر کسی قصد شروع یک زندگی دینی و مذهبی را دارد، از همان ابتدا با همین معیارها شروع می‌کند و تا انتها نیز سعی می‌کند این‌گونه باشد. در دوران جنگ تحمیلی نیز این فضا رنگ‌وبوی عمیق‌تری داشت. رزمندگانی که قصد شروع زندگی مشترک را داشتند علاوه بر وجهه مذهبی و ظاهر دینی، این مسایل را در عمق وجود خود جاری می‌کردند تا به قول معروف ظاهر و باطنشان یکی باشد.

همسر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) درباره جلسه خواستگاری می‌گوید: “اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسایل کلی مطرح شد. ایشان در همه حرف‌ها، تأکیدش روی مسایل اخلاقی بود. یادم نمی‌رود، قبل از این‌که وارد این جلسه شوم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من با خبری؛ هر طور صلاح می‌دانی این کار را به سرانجام برسان.» بعدها در دست‌نوشته‌های او هم خواندم که نوشته بود: «برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم.»”

آیا همه ازدواج‌ها ساده و بی آلایش بودند؟
زمان ما هم مثل همیشه، رسم‌ورسوم ازدواج زیاد بود/ نگذاشت تالار بگیریم

ممکن است عده‌ای تصور کنند در سال‌های دور، همه ازدواج‌ها به سبک و سیاقی سنتی و بسیار ساده برگزار می‌شد و در آن زمان همه مراسم‌های مربوط به وصلت دو نفر، در نهایت سادگی برگزار می‌شد. این‌گونه افراد در برابر نهی از بریزوبپاش‌های مرسوم فعلی جامعه موضع می‌گیرند و هر نوع مراسم ازدواجی را مربوط به همان زمان می‌دانند. این در حالی است که همیشه شرایط بدین‌گونه نبوده و حتی آن زمان نیز برخی از زوج‌های جوان هنجارشکنی کرده و برخلاف عرف شهر و دیار و اطرافیان خود سعی کردند مراسم ازدواج خود را به ساده‌ترین شیوه ممکن برگزار کنند.

همسر شهید آوینی با نقل چگونگی خرید ازدواج خود بر این مطلب صحه می‌گذارد: “زمان ما هم مثل همیشه، رسم‌ورسوم ازدواج زیاد بود. ریخت‌وپاش هم بیداد می‌کرد، ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی‌دانستیم. به حرف و حدیث‌ها و رسم‌ورسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی‌مان تصمیم می‌گرفتیم. همین‌ها بود که زندگی‌مان را زیباتر می‌کرد.”

همسر شهید حسن آبشناسان نیز از آغاز زندگی مشترک خود بدون برپایی جشن چنین می‌گوید: “حسن، ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می‌رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره‌اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم. هر چهارشنبه برای هم نامه می‌نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه. خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی‌آورد؛ گفتم: «من می‌رم اهواز.» پدرم قبول نمی‌کرد؛ می‌گفت: «بدون رسم‌ورسوم؟! جلوی مردم خوبیت نداره. فامیل‌ها چی می‌گن؟!» گفتم: «جشن که گرفتیم. چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟!» دخترعمو (مادرشوهرم) گفت: «خودم عروسم رو می‌برم. اصلاً کی مطمئن‌تر از مادرشوهر؟!» این‌طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی‌مان بدون عروسی رسمی ‌شروع شد.”

مادر شهید حسن آقاسی‌زاده شعرباف هم می‌گوید: “نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را در خانه گرفتیم. خانم‌ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می‌آمد کنار عروس می‌نشست تا هدایای خانواده‌ها تقدیم‌شان شود.گفتم: «مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمیای؟ اگر نیای فکر می‌کنند عیب و ایرادی داری.» گفت: «نه، هر فکری می‌خوان بکنن؛ از نظر اسلام درست نیست جایی برم که این همه خانم نشستند. کنترل نگاه‌ها در این شرایط سخته مادر، سخت!».”

منابع
۱٫    بانوی ماه۵، ص۱۴٫
۲٫    مثل مالک، چاپ اول، ۱۳۸۵، چاپ الهادی.
۳٫    روزنامه شهروند.
۴٫    جام‌نیوز./آ

برچسب ها :

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

14 + 11 =